۱۳۸۸ خرداد ۹, شنبه

نی


دریکی از مسافرتهایی که اتفاقا" بابا و ماما هم بودند محو تماشای آثار تاریخی اون کشوربودیم که وارد بازاری شدیم از یکی از فروشگاهها نوای خوش و دلنشین نی می اومد فروشگاه آثار قدیمی و تقریبا"عتیقه فروشی بود ولی خیلی حالت خاکی داشت هیچکس نبود درقسمت آخر فروشگاه برروی نیمکتی که جلوش میزی بود پیرمردی حدود70ساله, نی نوازه محفل پاکیان بود, مانزدیک شدیم او اصلا"مارونمی دید پدر نشست ماهم نشستیم درحدود 10دقیقه ای به نجوای خوش نی گوش فرادادیم ,پیر رامشگریش را به اتمام رسانید و نی را بوسید درحال که روی میز قرار میداد روبه ما کرد و سلام داد هر تک تکمان را و خوش آمدگویی نمود بلند شد بسوی سماوری که در دوقدمی خویش بود رفت و برای مان چای ریخت و پذیرایی نمود خیلی نشستیم و صحبت کردیم ,خدا شاهده که تواون مدت فکر کردیم تو لابلای ابرهای آسمون هستیم چقدر این مرد فروتن بود و باتوجه به اینکه می دانستیم خیلی بارش بود و شدیدا"فهیم و عاشق خدا و اهل معرفت ولی چنان خمش داشت و کرنش اخلاقی که مارا مبهوتش نمود ,صورتی خوش پندار و خوش کردار و خوش گفتار داشت , هرچه زبان بیشتر به سخن می گشائید بیشتر محوش می شدی ,چقدر درلحظه ای که نی را بوسید از او خوشم آمد همچون یک ابزار قدیسانه و پاک ,ماها شاید عادت داریم مثلا" مهر و قرآن و مکانهای عبادت و انجیل و تورات رو ببوسیم ولی شاید عادت نداریم همچین کاری انجام بدیم یا عادت نداریم دست پدر و مادرمان را ببوسیم یا اگر فرزندی داشته باشیم دستمان را ببوسد, یا حتی همسران عادت ندارند دست همدیگر را ببوسند , یا عادت نداریم اگر از والدینمان دورهستیم برای دست بوسی حداقل هفته ای,ماهی یکبار به دیدارشان برویم یا پدربزرگها و مادربزرگهارو همیشه تنها میگذاریم وهمیشه چشم بر در که گویند خدایا چرا کسی برای دیدنم نمیاد؟ شاید هم این چشم به راهی آنان بر درب آسایشگاه سالمندان باشد ,شاید هم پدر و مادر خودمان اونجا باشند ,شاید هم یه روزی خودمون تو اون آسایشگاه باشیم , یکی از دوستان بابا میگفت تو محل کارم نشسته بودم بغل مغازه یه کوچه کوچکی بود که پنجره مغازه به کوچه باز میشد تابستون بود و پنجره باز بود یهو صداهایی شنیدم بلند شدم از پنجره نگاه کردم به طرف صدا دیدم جوانی داره پیرمردی رو کتک میزنه ,فوری از مغازه دویدم بیرون وارد کوچه شدم و جوان را از پشت گرفتم و جداش کردم گفتم مرد حسابی خجالت نمی کشی زورت به پیرمرد رسیده ؟جوون داد زد تو دیگه چی میگی بروبینیم بابا , میگه دستم رو بلند کردم بزنمش یهوپیرمرده با قد خمیده دستم رو دودستی گرفت گفت آقا نزن ,نزنش ,بزاربزنه اون پسرمه بزار بزنه ,گفتم پسرته ؟ چرا میزنه؟ گفت آقا بزار بزنه من تو این کوچه پدره خودمه زدم , بزار بزنه !؟!؟ ... ماحتی دوستان خویش را حتی مردم وطن خویش را با اخلاق و رفتار و کلمات زیبا و فروتنانه خطاب و درحقیقت به نوعی با این افکار و اعمال و زبان نیک بوسه بارانشان نمی کنیم ,,مطمئن باشید پس از مرگ حسرت خیلی چیزها رو خواهیم خورد که چرا انجام ندادم؟ بیایید درحالی که در واقعیت زندگی نشسته ایم و نی قدیس زندگی را بنوازش می خواهیمش و نوای خوش آن را بگوش همه میرسانیم و محفلی بی ریا و بدور از تمام ریاکاریها بوجود میاوریم و نی خوش آهنگ زندگی را پس از نوازش می بوسیم , در محفل واقعی واصیل زندگی همدیگر را دوست داشته باشیم , بیآییم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر