۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه

ازدواج


خیلی وقته ماشین عروس نمی بینم , شما می بینید؟ درعرض سه ماه گذشته چندتا دیدین ؟ برای چی گفتم ؟ هه , بخاطر اینکه این نوع ماشینها یه حال و هوای دیگه ای داره , این ماشینها یعنی وصا ل , یعنی پایان هجر , یعنی ورود به یک دنیا ی دیگه , یعنی اتحا د , یعنی همبستگی و همسری , بله , هم + سری , خیلی قشنگه , راستی چرا وقتی که پای ورقه ء حکم قاضی مینویسیم { اعتراضی ندارم } و از کریدور دادسرا که به سوی محضر برای بار دوم , منتهی این بار نه برای وصل که برای هجر میخوان برن و بعد از پایان خطبهء طلاق و پایین آمدن از پله های محضر , اون لحظه چرا شهر خاموشه ؟ چرا سکوت همه جا رو فرا گرفته ؟ راستی کجا هستند اون هل هله گویان ؟ اون آخرین نگاهمون به هم دیگه , شاید دست بدیم شاید ندیم , شاید با تکون دادن سر بگیم : خداحافظ , خدانگهدارت , به خدا سپردمت تورو ع .............ز.................ی.....................ز..................................م ,  
شاید هم سری تکون ندیم , شاید بچه و بچه هایی هم این میون باشند , زیر هفت سا ل با مادر , بالای هفت سا ل با پدر , بودنشان با یکی در غیاب دیگری , دیگه وقتی خونه برمیگردیم چراغی روشن نیست , شاید هست ولی اون دیگه نیست , دیگه وقتی منتظرشیم تا بیآد به خونه عصرمون شب میشه و دیگه اون هرگز برنمیگرده , میتونیم به جاش بچه مونو بغل کنیم , شاید چون نصفش از اونه بتونه تسلی باشه , ولی نه نمیشه , شاید مادر و بغل کنیم و سرمونو مثل دوران کودکی بزاریم روی زانوش و یه هق هق ِ خوشگل از قطرات پاک و زلا ل واقعیتهای کتمان کردمون رو بریزیم رو دامنش , شاید هیچکس نباشه , اونوقت چیکار کنم , شایدهم باشه ولی حتی نمیخوام که یاد اون باشه , ولی دلم واسه یه یاد , یه هم روح , یه ......., تنگ باشه , اونوقت چی ؟ اگه تنها باشم ,,,, چیکار کنم ؟ آره یه ازدواج دیگه , نه , نه , نمی خوام , تکرار این تراژدی تلخ رو دیگه نمیخوام تجربه کنم , پس چی ؟ آره خیلی خوبه , آره آره , دوست میگیرم واسه خودم , صبرمیکنم , تا یکی که بتونه منو درک کنه , آره اینبار همه فکرهامو میکنم و ...., اگه اونهم مثل ِ ....., وای خدا چیکار کنم , میتونم یه سری سرگرمی های تازه درست کنم , سرگرمی؟ نه , راستی , بله میتونم برگردم به دوران قبل از ازدواج به اون مرحله ای که هنوز ازدواج نکرده بودم , آره , من میتونم برگردم به اون روزهایی که هنوز ازدواج نکردم , اوه , خیلی خوب شد که تونستم راه حل اساسی رو پیدا کنم , کافیه چشمامو ببندم و یه تمرکز جدی رو این برگشت داشته باشم وقتی چشمامو باز میکنم خودمو روی تخت دوران مجردی خواهم دید , آره چه راه حل خوبیه , پس شروع میکنم ....,,,,,,>>>>,,,,,,, >........,ش ....هر<<<<<ز,,,,,,..<<<<ا.........د...  <<<<<<شهر>>>>>زا>>>>د,,,,,,شهرز>>>>اد.>>>>شهرزاد, شهرزاد, دخترم ؟,,,, 
شهرزاد دخترم پاشو لنگه ظهرشد , صدبار گفتم شبا زود بخواب >>>>><<<<<<<<<< , برگشتم , وای خیلی خوشحالم , :::: مامان پا شدم , خیله خوب , ......../  این چی بود؟ کابوس بود؟ آره , کابوسی وحشتناک از یک اقدام برای یک خواست نابهنگام , خواستی که یا با دلدادگی شروع شد یا با رسوم گذشته, یا انتخابی یا انتصابی , کابوسی که برای فعل و فاعل دردناک خواهد بود , معمولا" ازدواجهای دوم به لحاظ تجربی بهتراز اولی محسوب میشه , در آغازین اولی زبان شیوای سخن بر محور عشق است و دوستی و مهر به عنوان مثال میپرسیم , از چه رنگی خوشت میآد؟از چه خواننده و هنرپیشه و مد و آرایش وو  ولی در ازدواج دوم پرسشها تخصصی تره مثل : تو گرمایی هستی یا سرمایی موقع خواب ؟ فکر کنیم زنی گرمایی هست و مردی سرمایی زمستون هست و هوای سرد یکی میخواد بخاری خاموش باشه و بلکه لای پنجره باز دیگری میخواد بخاری روشن باشه و لحاف رو سر, این جزو پرسشهایی است که هرکسی تجربه کنه میپرسه , شاید بعضی ها بگن , این دیگه چه سوالیه , ولی بی خبر ازاینکه همین عدم تفاهم میتونه چاشنی یک انفجار باشه , میگی نه , امتحانش , مجانیه ولی پایانش برات خیلی گرون از آب در می آد .  ازدواج , باعث خوشحالی همه و بالاخص زوجین هست , و هل هله های شب عروسی همیشه به یاد ماندنی , ولی ادامه ء ازدواج خیلی سخته , و کار هرکس نیست , زوجین باید از دنیای مجردی خویش خداحافظی کنند , باید برای یکی شدن در حقیقت عمل در افکارخویش در گفتار خویش باهم باشند , همسری نیاز به ایثار داره , خودخواهی و خود محوری از عشق و دوستداری کم کم خواهد کاست و نفاق و دو محوری و عدم درک متقابل بانی و باعث جدایی بیشتر زوجین از یکدیگر خواهد بود , هیچکس برای طلاق ازدواج نمیکنه , این اعمال و گفتار و پندارهای غلط ماست که ما رو به جدایی میکشونه , سبک انگاشتن بار مسولیت چنین کار بزرگی جفا در حکم خویش و احیانا" فرزند خویش میباشد , فرزندانی که باید یک عمر چوب اشتباهات ما رو بخورند و درجامعه به یک فرد تنها و بدور از پناهگاه امنی چون خانواده تبدیل بشن , فرزند دوست دارد به سمتی نگرد مادرش را بیند و به سمتی دیگر بنگرد پدرش را بیند , و هردو را با لبخند مسرت بیند و شکوه و عظمت زندگی سعادتمند را از والدین خویش الهام گیرد , دوستان دردمند و احیانا" منفی چه ارمغانی برایش خواهند داشت , جامعهء بی بند وبار چه تربیت و آموزشی برایش خواهدداشت , ازدواج معنی تکامل برای انسانهاست , اگر براستی نقش خویش را در این صحنهء بازی بخوبی اجرا کنند , که اگر بخوبی نباشد بازی را خواهند باخت , باید با صداقت با همسر خویش روبروگشت , دروغ عاملی بسیار ویروس دار در زندگی مشترک میباشد, صداقت همسر میتواند شریک زندگیش را اگر مادی گراست به معنویت راهنمایی کند اگر اهل زندگی نبود و هیچ از اشتراک نمیدانست به سوی گزینه های بهینهء اشتراک دعوت کند , اگر دوستی وعشق واقعی درمیان باشد ابله ترین همسر تبدیل به سمبل انسانی نوین و فدایی زوج خواهد گشت , اگر زبان نیش و رفتار خشن و تهمت و شک و دست بزن و قهر و اخم وبستر جداگانه و دوری را از میان زندگی مشترک زوجین برداریم و به جایش گذشت و گذشت و گذشت و ایثار و فداکاری و مهر و صدق و راستگویی و صمیمیت و صفا و بالاخص یک روش بسیار مهم را بکار بندیم یک زندگی ایده آل خواهیم داشت آنهم : خلوت سخن میباشد , همسران متاسفانه این معقولهء خلوت سخن را هیچ اجرا نمیکنند , مادر دوستی داشتند به نام محبوبه خانم همسرشان سالها پیش فوت کردند الان با بچه هایشان در سوئد هستند , زمانی که اینجابودند حدودا" تا 10سال پیش این زوجین باتوجه به اینکه سن و سالی ازشون گذشته بود ولی شوهر مرحومشان هر سال در سالروز ازدواجشان اتومبیلشان را در حیاط منزلشان می شستند و برق می انداختند و روبانهای سفید می چسباندند و تا اینکه شب میشد و چند اتومبیل دیگر از فامیل و دوستان هم با خانواده لباس عروس و داماد می پوشیدند و راهی خیابان می شدند و شادی میکردند بچه هاشون هم بودند و نوه هاشون , نگه داشتن و تقویت احساس نیک نسبت به همسر برای هرشخص کارستانی بزرگ و مهم میباشد.  روزی با دوستان تصمیم گرفتیم بریم منزل یکی از اساتیدمان که خیلی مسن بودند , زن و شوهر باچهرهء چروکشان حاکی از سالها زحمت و بار زندگی رو نشون می داد , نشسته بودیم و هردو همسردرکنار هم و برروی مبل تک نفره استاد برای کاری بلند شدند و بعداز چندلحظه ای بازگشتند تا نشستند دست شان برروی دست همسرخویش قرار گرفت یک لحظه انگاری دست هردو را برقی گرفته باشد هردو نگاهی به یگدیگر کردند و سپس دستان یکدیگر را درهم حلقه ساختند و ما همه غرق در این صحنه بودیم خدایا این زوجین بعداز سالهازندگی مشترک هنوز چنین احساسی دارند انگاری جلسهء نخست عشق است , چنین احساسی را من تنها در پدر و مادرم تا آن لحظه سراغ داشتم , یکی از بچه ها پروین جان پرسید استاد ببخشید چقدر همسرتون رو دوست دارید ,تا استاد خواست سخن بازکند , همسرشان پاسخ دادند بحث ما سالهاست همینه , هرروز ما مسابقه داریم برای اثبات آن , یه روز ایشون برنده میشن , یه روز من , استاد درادامه سخن همسرشان درحالی که به چشمان همسرش زوم کرده بود فرمودند : من نمی دونم که اون روز چطور بایستی ازش جدا بشم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اشک در چشمان هردو غوطه میزد , همچنان در چشمان یکدیگر نگاه میکردند , سکوتی عجیب برمحفل حاکم شد , دستان یکدیگر را بیشتر فشردند , ما همگی تحت تاثیر قرار گرفتیم , تااینکه یکی از دوستانم شیدا جان یک دفعه با صدای گریه سکوت را شکست همه به طرف صدا برگشتیم و استاد وهمسرش گفتند : چی شده دخترم , شیدا کنترلش را کمی ازدست داده بود , بلند شد و معذرت خواهی کرد و بسوی حیاط رفت , یک حوض قشنگ بود به طرفش رفت, یکی از بچه ها دنبالش رفت و همسراستاد روبه ما کرد وبا حالت نگرانی پرسید , بچه ها ؟ من پاسخ دادم : شیدا جان 5سال پیش مادر و 2سال پیش پدرش رو از دست داده , آخه اونها هم شدیدا" عاشق همدیگه بودند , این صحنهء بسیار زیبا و پاک شاید یاد اونها رو براش زنده کرده باشه ,,,, به هرحال این خاطره رو براتون تعریف کردم و خدا شاهده وقتی داشتم مینوشم نتونستم جلوی خودم و نگه دارم , حیف , حیف که مردم قدر خودشون و رفیق و دوستدار و درنهایت همسرشون رو نمی دونند , چقدر قشنگ گفت که : 10 روزهء عمر این همه افسانه ندارد , اول این وصالها خیلی قشنگ شروع میشه و در ادامه کم کم و درنهایت همه چیز تمام میشه , اگر ادامه هم داشته باشه بازهم همه چیز تمام شده , زندگی های به خاطر فرزند ادامه داده ها , اونها هم همه چیزشون رو ازدست دادند , آدم وقتی ازدواج میکنه شاید رفتارهای جنسی مهمترین اصول اولیه باشه ولی کم کم می بینه و کمالا" حس میکنه که این نوع رفتارهای جنسی انگاری یک مبل در کنار دیوار یک اتاق بزرگ محسوب میشه , لازم و ضروریه ولی اصول نیست , اصول مهر و مهربانی و نیکی و منش و احترام و منزلت و در حقیقت زبان و عمل دوست داشتن همسر خویش هست و بس , ما هنوز اینو یاد نگرفتیم .  کسانی هستند که ادعا میکنند من از همسرم راضی هستم , نگو این رضایت از این سببِ که همسرش همیشه کوتاه میآد , نه اینکه درک متقابل هست , بلکه یکی کوتاه میآد و تفاهم هستش والا قا ئدهء صفا و مهر اجرا نمیشه .  جوانان ما بایستی خودشون با اصول این شراکت آشنا بشن , این تلفنهای شبانه تا صبح خروس خوان , و این کافی شاپها و این مهمونیها و این دیدارهای بیرونی و این کادوها وماشین سواریها و این چت و عکس و اس ام اس ها و این نامه ها و این فدات و این بوسه ها و... همه اینها بله میتونه یک آغاز باشه ولی تکمیل نیست ولی ابزار اصلی یک اشتراک نیست , البته با اونایی که این کارها رو انجام میدن فقط بخاطر فریب و دوستی چند روزه تا اینکه به مطلبی برسند و اصلا" تو فکر ازدواج نیستند و یا کلاه سر طرف میزارن که میگیرمت یا خیر کلاهی نیست و توافق طرفین حاصله , من روی سخنی با چنین افرادی ندارم , اونا تکلیفشون مشخصه , اونها کسایی هستند که غیرتمند مادر و خواهر و دختر و زن و ناموس خویشند و بی غیرت ناموس جامعه ,  مرا با این قشر بوالهوس و تفکرالشهوت سخنی و کاری نیست .  سخن از آدمیتی در شان و مقام آدمیت هست , اگر بخواهیم متنی در باب حیوانات بنویسیم حتما" به این قشر اشا ره خواهم نمود , معذرت میخوام چون وجه تشابه نزدیکی باهم دارند بخور و سکس و بخواب , همین و بس .  از هیچ قائدهء مذهبی هم طرفداری نمیکنم , دارم از منظره شخصیت انسانی و ذات مقدس پاکی که مختصص خدای پاکمان میباشد سخن میگویم , یا ناموس اجتماع ناموس خودم هست یا اینکه ناموس اجتماع و ناموس خودم از آنِ ِ من نیست , تکلیف بایدمشخص بشه , زن یا مردی که انقدر ضعیف باشه که نتونه بر احساسات جنسی خویش غالب بشه باید در استواری آن شخص شک کرد باید در شخصیت انسانی آن شخص شک و تردید نمود .  زندگی مشترک با وصلی به نام ازدواج و دلهایی سوخته و آرزوی وصا ل و لبهای تشنه در بوسهء همسر خویش با قلبی مالا مال از فدا و نثار آغاز میشود , و ادامهء آن اگر رمز و کلید درهای بستهء زندگی را به همراه داشته باشیم ادامه اش بسیار آسان ولی اگر نداشته باشیم درها بسته و بالاخره چند وقتی میتوان در همان اتاق اولیهء زندگی بسرنمود , بعداز مدتی آن درب اول را باز نموده و هرکدام به راه خویش خوایم رفت .  یادتون باشه دربحث رفاقت نمونه ای از حضور مردی گفتم که رفاقت دوستانهء خویش را توانسته بود با ازدواج دوست دخترش که من خویش 2 نفرشان را شاهد بودم به اثبات برساند , عرض کردم این مرد الان جزو دوستان من در همین پیج 360هستش , ایشون همدورهء تحصیلی برادر دوستم هستند , یعنی لطفا" شک نکنید که همچنین آدمایی هم مگه پیدا میشن ؟ آره پیدا میشن , این یکی هم از نوع اصلشه , چون خودم تو بطن ماجراهاش بودم , وقتی ازش پرسیدم چرا اینکار و اونهم تو2ماجرای عشق انجام دادی , پاسخ داد : موقعیت مالی من اجازه نمیداد , و وضعیت بسیار نامسابان اقتصادیم منو قانع کرد که چنین کاری رو انجام ندم بهتره , ولی بخاطره اینکه هردوی اون دختر خانمها ( البته با تفاوت زمانی 2 سال از یکدیگر) تمامی خواستگارانشان را بخاطرم رد میکردند و خانواده از چشم من می دیدند , من در یک اقدام حساب شده مسبب الاسباب خوشبختی و رضایتمندی خانواده آنها شدم , گفتم خودشون چی گفتند , گفت : یکی شون نه ولی یکی شون بعد از ازدواج زنگ زد و گفت : خیلی نامردی . مادرم دوستی دیگر داشت به نام فریده خانم ایشون متنفراز خوروپوف افراد بودند بالاخص موقع خوابشان , با همسرشان سر این قضیه اختلافی پیش میآد دامن عدم تفاهمات به مسائل دیگری هم میکشه و بالاخره از هم جدا میشن , بعد مدتی ازدواج دومی انجام میدن , یه روزی دریک مهمانی خانمها سوالی از ایشون می پرسن مبنی براینکه : خوب فریده جان مبارکت باشه , حتما" همسر جدیدت خوروپوف نمیکنه , ایشون پاسخ دادند: راستشو بخواین , چرا, میکنه! همه با تعجب چون میدونستند چقدر ایشون حساسیت نسبت به این موضوع دارن و باعث و بانی شروع اختلافاتشون شده بود گفتند: خوب حالا چی میشه؟ ایشون گفتند: هیچی قرارنیست طوری بشه , من یک شب الان بدون صدای ناز ! خوروپوف اون نمی تونم بخوابم , باورمیکنین هرشب باید سرمو بزارم روی سینعش و صدای خوروپوفش برام مثل لالایی میمونه !!!؟؟؟ چرا؟ بخاطره اینکه , وجدان داره , رئوف و پاک و مهربونه , میفهمه منو, خودش درد کشیده هستش ,لطف و صمیمیت و راستگویی داره , و تمامی اینها باعث شده که منه متنفره از خوروپوف الان بشم عاشق خوروپوف . همچین رفاقتهای سالمی تو دوران قبل از ازدواج میتونه نگرشهای رفاقتی و دوستی ماهارو روشنتر بسازه , میتونه راه آیندمون رو هموارتر کنه , حالا فکر کنید که رفاقتها خالص و مخلص باشه یکی همچین کاری میتونه درحق دوستش انجام بده , دیگری از دام فحشا نجاتش بده , دیگری یک شغل براش دست و پا کنه , دیگری درمان و بهبودی دوستش رو مهیا کنه , دیگری با سخنان گرم و صمیمی و امیدبخشش یک ناامید رو دوباره به زندگی برگردونه , دیگری برای قبولی دوستش در تحصیلاتش کمکش کنه , ودیگری ودیگری و هرکسی در توان رو به اخلاص پیوند بده , انوقت میدونید این جامعه چی میشه , یه بهشت , یه الگو واسه دنیا , انوقت این افراد به مرحله ازدواج برسند , این نوع طرز تفکرات بیان اشتراک زندگی داشته باشند , بابا مرغ و خروس هم میتونن وصلت کنن , و کارشون هم خوردن و رفتار جنسی و خوابیدن و قدقد و قوقولی قو و تخم گذاری و اعلام بانگ سحرگاهیه , ماکه خیلی فرق میکنیم با اونها , ولی خودمونیم یه چیزی میگم بین خودمون باشه , خوب ؟ باز این مرغ و خروسها به یه دردی میخورن , بعضی از این انسانها به هیچ دردی نمیخورن , از زندگی فقط خوردن و رفتارجنسی و خوابیدن رو بلدند و همین و بس .  ازدواج گامی زیبا و پاک برای آغازی حیاتی است , همسران یک روح هستند در قالب دو کالبد , فرزندان حاصل این وصلت پاک و غنی و پرمحتوا هستند و مردان و زنان آینده , همین ازدواج صحیح و بالنده همراه با غنای فرهنگی و انسانی خویش باعث جلوگیری از بسیار مفاسد و ناهنجاریهای اجتماعی است , اگر بدانیم و بفهمیم و عمل کنیم , واگر ندانیم و نفهیم , اعمالمان همینی هست که الانه شاهدش هستیم , اجتماع ما اگر خراب است سرمنشاء آن از خانواده های خراب ناشی میشود , اجتماع اگر سالم باشد سرمنشاء نیز حتما" سالم میباشد , قوانین اجرایی برای حاکمان عاملی بازدارنده نیست , مدیران اجرایی متاسفانه حال و نای ریشه یابی ندارند , حوصله ندارند و علاقه به اینکه فرهنگ سازی کنند رو ندارند , چرا شعار خیلی داریم پوستر و تبلیغات و نمایشگاههای کتاب و سریالهای فقط شعار .  غنای انسانی معقوله ای فرای این حرفهاست , استفاده از ابزاری به نام الهام از دستورات شرعی ویا قانونی فقط میتونه حکم فهرست و عناوین یک کتاب باشه , درحالی که ما باید با دست و اندیشهء خودمون صفحات مختص اون عناوین رو بدرستی بنویسیم و به آن عمل کنیم



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر