۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه

عشق


نام : عشق 
نام خانوادگی : عشق زاده 
نام پدر : نیاز 
نام مادر : مهر 
تاریخ تولد : بدو خلقت 
نوادگانش : دوستی , حقیقت , راستی , خلوص , ایثار, مهربانی, صداقت , صفا , صمیمیت و...
 

موضوع انشا ء : عشق را تعریف کنید : 
-
من عشق را دوست دارم , من وعشقم هر روز تلفنی صحبت میکنیم , قرار میزاریم ,جوک و شعرهای قشنگ برای هم اس ام اس میفرستیم , چت هم میکنیم , شبا با وب کم حال میکنیم !؟ کافی شاپ , مهمونی , ماشین سواری , کادو میخریم ,اون خیلی خوشگله , جیگلم , دوخمل , نازتو برم , تو چت و میل هم به جای ( تو ) از حرف انگلیسی استفاده میکنیم میگیم ( یو ) چون کلاسش بیشتره در نتیجه ما عاشق همدیگه هستیم , اسم همدیگه رو رو تنمون خالکوبی کردیم, هرموقع خونه ء یکیمون خالی شد جیم فنک می پریم و باهم درد و دل میکنیم !؟( آره مرگ عمه ات ) , هردوتامون خیلی ناز میرقصیم , بعد هردوتامونهم گردنبند با حرف اول اسمشو به گردن انداختیم , راستی یه پلاک آی لاو یو هم من براش خریدم تو مچشه خلاصه اینکه من عشق رو خیلی زیاد دوست دارم . 

-
باهم تو کوچه بازی میکنیم , دیروز لعی لعی بازی میکردیم خورد زمین , زود بهش رسیدم دیدم زانوش زخمی شده خون میاد , اون گریه میکرد من برای اولین بار دستم به اون خورد زانوشو گرفتم نمی دونستم باید چیکارکنم, داشت خون میومد , اون گریه میکرد , اون منو نیگاه میکرد , خدایا چقدر چشماش قشنگ بود , غرق نگاهش شدم تاحالا اینجوری نگاش نکرده بودم چشماش پربود که یک دفعه اسممو شنیدم به خودم اومد , وای خدای من اون اسم منو صدا میزد پشت سرهم , منهم دیگه دلمو به دریا زدم بلند اسمشو صدا زدم , اون با گریه گفت : درد میکنه , متوجه زخمش شدم خون روی دستام ریخته بود دستمو گذاشتم رویه زخمش , وای خدای من من تونستم خون اونو لمس کنم , قلبم ازشدت طپش داشت از سینم بیرون می پرید به نفس نفس افتادم , یهو مادرمو صدا زدم : مادررررر,مادررررر, مادرم در کوچه رو باز کرد سراسیمه گفتم مادر زخمی شده مادر بلافاصله رفت و کمکهای اولیه آورد , مادر میخواست این کار رو بکنه گرفتم خودم , بار اولم بود تو فیلمها دیده بودم خودم پانسمانش کردم مادرگفت باید به مادرش اطلاع بدیم و مادر رفت به سوی در خونه شون , دیگه گریه نمیکرد , به جاش لبخند قشنگشو برام هدیه داد , همون لحظه معنی عشق رو فهمیدم , اون شب دست خشکیده خون عزیزم رو بغل کردم و بوسه میزدم وخوابیدم, اون شب شبِ عشق بود. 


هر چقدر به گذشته ها میریم عشقها خالصانه و مخلصانه میشه , بوی واقعییت داره , میشه روش گریدیت باز کرد , عشقهای اون زمونه انقدر دیجیتالی نبود , میشد باهاش رنگین کمون تو آسمون کشید , میشد تو سرما و یخبندان زندگی یه اجاق گرم داشت و تو روشناییش هنر عشق ورزی رو به نمایش گذاشت , این هنر کار هرکس نیست , عشق ایثار میخواد , عشق جسارت میخواد, عشقهای اون زمونه انقدر بی رنگ نبود, انقدر توش دروغ و خیانت و بی مهری نبود , عشق اگر بود دیگر حزن و اندوه نبود , عشق اگر بود در پرتوش نام خدا بود , عشق اگر بود ضمیرش دلهای پاک بود , عشق اگر بود خالص بود , گریه اش صفا داشت , خنده اش صبا داشت , شکوه و جلال داشت , نگاه اولش عشق بود و سالهای بعد حتی نگاه آخرش بازعشق بود, در هجرش ذکر بود , در وصلش مهر بود , در آن زمانه عشق مانند کنون بازیچه نبود , با این و آن هردم بنای هم نبود . 

عشقهای امروزه همه چی قاطی داره توش , الا خودِ عشق , عشقهای امروز کذب محض است و دروغ , درعشق همچو سرباز کند بازی با سرِ خویش در میدان نبرد با اسب توسن , بی محابا خیز کند بر خصم و دشمن , باکی ندارد از جانثاری , باکی ندارد از عضو سپاری , قید و القیودش را میزند قبل از رزم , میدهد برخویش و خدایش قول که پوید راه صدق دراین عشق تا جان نثاری , میزند بوسه بر گونهء گلگون اشک یار و میزند بوسه یار بر لبانش جوابش با یاد , یادی از عشق یادی از کوچه خلوتگه عشق , و راهی میکند سرباز عشق را بسوی نبردی سخت و دشوار , زندگی جنگ است و جانا بهر جنگ با عشق آماده باش  

عشق اگر خالص نباشه , اگر وصل شد , چند صباحی دیگر عشق تبدیل به نفرت خواهد شد , شاهد میخواهید؟ یک روز زحمت بکشید , قدم رنجه بفرمائید , برید دادگاه خانواده , تو کریدور قدم بزنید , یواش یواش به جمع های چند نفره ای که پراکنده از هم جمع شده اند ملحق شوید , گوش فرادهید , فقط گوش بخوابانید , بعد یک جمع دیگر به چهره ها بنگرید به زنان و مردان و بچه ها بنگرید , وقتی که احساس کردید که کافیست قبل از اینکه کریدور را ترک کنید با خود خلوت کنید و تنها یک سوال از خویش کنید اینکه : من کیستم ؟ نه اشتباه نکنید مشخصات خودتونو نگفتم , فرای آن , بپرسید : من کیستم ؟ یک دقیقه بعد جوابش را بدهید ؟ اگر وجدانتان قانع نشد باز بپرسید و پنج دقیقه فکر کنید , باز جواب دهید ؟ اگر قانع شدید و اگر دلداده ای دارید واو نیز دلی برای شما برای اهدا آماده ساخته , حال بپرسید : او کیست ؟ مثل روش قبل عمل کنید. 

عشق وصلش آرزوست , عشق وصلش ازدواج هست , در عشق اصیل جای بحث , جای تردید و درنگ نیست , عشق اگر عشق است , هیچ مانعی یارای او نیست , ولی درحال حاضر اگر فردی خواست عشق را متاسفانه , فقر اقتصاد بزرگترین دشمن عشق است برای وصل عشاق , که خود حکایتی دیگر است که در مجال این متن نیست . 

عشق دوانسان بریکدگر کوچکترین اثر از یاد ِ عشق کبیر است , آن عشق کبیر عشق به خداست , عشق دو انسان فانیست ولی عشق به خدا جاویدان و باقیست , در عشق دو انسان میتوان عشق به خدای را جستجو کرد , عشق دو انسان میتوان نقطهء ابتداء یک عشق عالیه در حد عشق خالق و مخلوق باشد , این عشق عالیه دیگر والاترین عشق است , انسانی که نقطهء ابتدایی در عشق ندارد نقطهء عالیه اش مملو از تردید است , عشق به مادر یا پدر یا فرزند خود نیز عشق است , آنها نیز فانی اند و ناباقی , پس از این عشقها رویکرد به عشق باقیست آن عشق جاودان , آن عشق والا , کوریان مشعل بدست در آن زمان بیرق داران این عشق هستند , در عشق خدایی معنی من در نثار مطلق جستجو میشود , در عشق خدایی همه چیز در سایهء این عشق نا پیدا میشود , نام معشوق که بر زبان جاری میشود اشک مثل باران میشود , وای از یادش که دیگر تابِ ما از سیل و باران گذر میکند و طوفان بر پا میشود , گرد بادها و گردآبها برجا میشود, طوفانها به پا میکنم از فرط این عشق خدایی , روح خویش را هر لحظه آماده سازم برای پرواز ندایی , آن ندا که دل برمن الهام سازد , آن ندا که او بر من جاری سازد , خدایم آن خدای مهربانم همان عشق من است و من عاشق عاشق شدن . 


ما نوشتیم و شما خواندید , چشمهای زیبایتان آلوده به درد هرگز نگردد , اما , 
اما افسوس و بی نهایت افسوس که دراین اجتماع من هیچ عشق نمی بینم اگر هست , تاکید میکنم اگرهست تکنفره هست و نفره دیگر در حال و هوای دیگر, یا اینکه هردو خیال میکنند هست ولی توان دیدن ِ نیستش را ندارند , این دوستیهای خیابانها و کوچه برزنها , این دوستیهای پارتیها , نامش عشق نیست , نامش الکیان خوشحال زودگذریست که نقطهء پایانش عریان یار در بستر یار هست , پس از آن این عشق سر به شورش میزند , کم رنگ و محو میشود, این نامش عشق نیست , نامش هوس است و بس , خیال میکردیم که عشق است , عشقی که به سر منزل ِ بوسه ها و وصال جنسی رسد برعکس بالنده و پویا میشود , نه اینکه ریش خنده مردان میشود , پوز خنده مردانی که در پشت سر ِ یار بعد از لفاف عریان میشود نامش عشق نیست , در پس ِ این لفاف و آن پوز خنده جاهلانه و ابلهانه , برروی بستر چشمهای نگران و گریان و شخصیتی خورد شده ای می بینیم که دیگر مورد اعتناء نیست , میگوید : عزیزم بهم قول میدی ....., که صدای عزیزش از دور به گوشش میرسد که : زود باش لباساتو بپوش , دیرت میشه , کسی میآد , بعدا" صحبت میکنم , زود باش,,,,,,> و آن آبِ سردِ معروف شروع به ریزش در بالای سر ِ یار ِ عریان در بستر میشود , وبقیهء ماجرا.....>. 

حکایت مردی که, بهتره حکایت رو بشنویم : 
عاشقش بودم , سالها در پی اش بودم , سالها در رنج و غمش بودم , 15سال ,سالها در فراغش , گریه تنها مونسم , زانوی ناله تنها همدم من , در سپیده دمان روز عشق یافتمش در ظهر آتشین آن روز شعله های عشقش بر تارکم آتش زد و سوخت مرا , در عصر آنروز غم غروب عشقم را نظاره کردم و در شبش کام تلخ بوسهء خداحافظی , سالها گذشت تا اینکه روزی خبر رسید که حادثه او را در آغوش کشیده , بی محابا رفتم و در خون بود آن یار , بی هیچ درنگی حکیمش را گفتم : خون لازم است ؟ من آماده ام , بگفتا : باید خون جور باشد , گفتم : جور است و یکیست , حکیم ادامه داد که : بسیار عالی نیازبود , اما مشگل تنها این نیست , گفتم : دیگر چه ؟ بگفتا : شدت تصادم بر یک کلیه کاری بوده و... کلامش را با حبهءقندقطع نمودم و گفتم : کلیه نیز موجود است کجا روم ؟ راهنمایی کنید لطفا">>و در اتمام کارش بیمارستان را بدون هیچ نام و نشانی ترک میگوید >> این خلاصه داستانی بود از مستندی که درسال آذرماه1377درتهران اتفاق افتاده بود .  

بگذریم از اینکه چرا آنها هیچگاه وصل نشدند,واین خانمی که تصادف نموده بود تاابدنخواهدفهمید که چه کسی , بله اونهم چه کسی و خون و کلیهء چه کسی در وجودش هست , هه : تا همین قدر بدونه که : یک شخص خیر , اگر در این حکایت وصل نیست ولی عشق هست , عشقی جاویدان و حسرت , آتشی زیرخاکستر , ولی بود , واین بود هست که مهم است , عده ای که عدم درک مفهوم عشق در نهادینه شدن شخصیتی فردی و اجتماعیشان عیان هست , انتظاری از آنها نیست , عده ای که وجودشان را مواج خروشان عشق دربرگرفته است آنها دانستند این ایثار برای عشق از کدامین شخصیتهای اجتماعی سرمیزند, آدم وقتی مقایسه میکنه که الانه چه خبراست در ارتباطات عاشقانه! تاسف میخورد و اندوه , که باز چه شد مارا؟ نسلی که تا چشم گشوده فریب و نیرنگ و دروغ و ناکسی دیده , انباشت تفکراتش ستانندهء تمامییت افعا ل منفی ست برای هر نوع ارتباطی , انگاری جزو خصلتهای انسانی است این افعال , ارتباطات عاشقانهء! این زمانه همان موضوع انشاء اولی است و آخرش در بستر عریانی به اتمام میرسد, عشق واقعی نه اینکه از ریشه خشکیده , هست ولی سوزنی ست در کاه دان , یافتش خیلی دشوار . 

عشق اصیل محوری دارد به نام خرد , این خرد اندیشهء وارسته میخواهد , تدبیر با چشم بصیر میخواهد, درعشق اصیل جدایی جایی ندارد , تنهایی فقط در مرگ است و بس , این عشق در تربیت فرزندان نیزموثر است , درعشق اصیل لبان چروکیده بر لبان چروکیده بوسه های طوفانی به پا میکند همچو دوران جوانی , این ارتباطات عشق نیست یک احساس قوی در فراق دوست , این فراق تا هست احساس نیز هست , وقتی فراقش چه قبل ازدواج و چه بعد آن میشود بی احساس , پس این عشق نیست این یک هوس بیش نیست . 


عشق اصیل حتی می آفریند فقر را بی محتوا , هدفمند میکند یار را برای رسیدن به مقصد واین مقصد تازه شروع ماجراست , تاکنون تک آمدیم , از این پس هردو شانه در شانهء هم خواهیم رفت , هیچگاه در مقابل یکدیگر نخواهیم ایستاد, هیچگاه پشت برهم نخواهیم کرد و استوار و سینه ستبر شانه در شانهء هم با گامهای راسخ دستان گره کرده درهم پولادین بسوی فردا پیش خواهیم رفت و از هیچ طوفانی هراسی نیست ما را , خودمونیم بچهء همچین پدر و مادری آدم باشه خودش آخره عشقه , آدم تو یه محیط با انرژی مثبت بزرگ میشه , محیطی که توش دعوا نیست , توش داد و فریاد نیست , توش حرفهای رکیگ نیست , توش دروغ نیست , توش مادر تو و مادر من نیست , توش هزار و یک اما و اگر نیست , توش قابلمه پرت کردن نیست , توش شیشه شکستن نیست , متنفرم از این الفاضی که نوشتم که حضور انسان رو برهم میزنه بقول یکی از دوستان اگه دکترشو پیدا کردیم دواشو نمیشه پیداکرد . 

هیچ ارتباطی بی عشق دوام نمی آورد وسبک شماری و سهل انگاری در کاشت , داشت و برداشت محصول از درخت عشق باعث آفت وخشکیدنش خواهد شد , تنش فرآیندی ست اجتناب ناپذیر ولی مرتبطین بایستی هر لحظه آماده باشند و برای هر تنشی در زندگی طرحی مقابله جویانه داشته باشند , هرزوجی توانست کلید دربهای بستهء زندگی را بدست گیرد خوشبختی پس از خوشبختی درب هایش را به رویمان خواهد گشود اما اگر دست و اندیشه مان خالی باشد این توشه به مقصد نخواهد رسید , اگر وصلمان در وعده گاه عشق بود هجرمان در پای میز قاضی خواهد بود که در پای ورقهء حکم پس از امضاء خواهیم نوشت که : 
  هیچ اعتراضی ندارم 

 این قائدهء عشق هیچ فرقی با قواعد دیگر زندگی ندارد , منتها همانطور که آنها را به غلط یادداده اند واین روند غلط شده نوع پندار ما از قائده , لاجرم اوصاف قمر در عقرب عشق نیز شده معظلی افزون بر معظل های دیگر .  

عشق رو ما چه جوری یادگرفتیم از اشعار عاشقانه , از آهنگهای عاشقانه , از فیلمهای عاشقانه , اشعار رو نویسنده ای نوشته که تجربییات خویش را در قالب شعر چاپ کرده , آهنگها نیز اگر سنتی باشد باز حرفی برای گفتن دارد والا این جفنگییات جدیدی که بانام آهنگ به خورد ما میدهند و این کلیپهای لوس آنجلسی و عجیب و غریب و تجملات و ماشین های آنچنانی و تازه صد رحمت به لوس آنجلسی این کلیپهای ضبط شده در تهران که از کانالهای خارجی پخش میشه روی هر چی جفنگ بوده سفید کرده , تریپهای ناموزون , بدور از واقعییات زندگی , بدور از وقار , این اشعار ! بی معنی رپ و گپ و چپ و... , فیلمها نیز یا ایرانیه تماما" شعار یا باید هندی باشه یا کشور دیگه , کدوم یکی معلم عشق بوده ؟ عشق کشیدن عکس قلب و تیر در میانه اش نیست , عشق بوسه های کوچه به کوچه نیست , عشق پای منقل نیست , عشق تزریق نیست , عشق قرص نیست , در عشق عریانگری جایی ندارد اصلا" عشق نیست , عاشق که معشوق را می بیند بلافاصله وصل به رویا می شود , وصل به خدا می شود , اصلا" عاشق با زیر و بم اندام معشوق کاری ندارد , او غرق چشمانش میشود, عشق گر اصل بود , گواه بر صداقت بود, جوشش و غرش ذات حقیقت بود , آنوقت این عشق ابدی است چه وصال باشد و چند فرزند و سالها گذر کند تا دم مرگ , چه وصال نباشد و آه در یادش و نوای خوش آهنگ صدایش باز تا ابد و تا دم مرگ با او باشد و حتی پس از مرگ . 

دراین میان متاسفانه دخترانی هستند که فریب ظاهر و بالاخص فریب چربین زبان مارگیرپسران را میخورند کلامهای جیگلم و نازنازی و عروسکم و مخملکم و قاصدکم و پرپرکم و هی....بروبالا, بالاخره ناراضی را راضی برای بازی , بعد بازی پسره میشه تازی دختره میشه شاکی , دختره میگه : همین بود عشقت ؟ پسره میگه : چی ؟ عشق ؟ هه , برو بابا دلت خوشه , من نیاز داشتم به تو , توهم نیاز داشتی به من , بازهم اگه نیاز داشتی درخدمتت هستم !!! بله به همین راحتی , حالا دختره نمیخواست کار به اینجا بکشه , ترسید از دست بده , از شمادتهای دوستاش لرزید , از تنهاییش ترسید , از اینکه شکست بخوره ترسید , و عشق و تنش را تقدیمش نمود, غافل از اینکه همه چیز دیگر تمام شد, این دختر شاید درمواردی هم این خانم , میشه سرخورده , میشه نافرمان خانواده و اجتماع , میشه باهاش رهبری نهضتی رو بنیان نهاد با نام : نهضت ملی ضد مردان , شاید هم نوع دیگه ای بشه , باز قماری دیگر آغاز بشه , شاید باختی دیگر و باز دیگر , که یکباره خودش رو تو برهوت ناکجاآباد می بینه , و تنها حتی عزیزانش هم نیستند آخر اونارو هم از خودش دور ساخت , این شخص حتی دیگه بندهء خالقش هم نمیشه , مخلص کلام میشه : بی مرام , میشه : بی هوییت , دیگه خودش با زبون خودش میگه : به من میگن لا...ی ( با عرض پوزش ) , راستی آون آقا پسره کجاست ؟ اوه اونهاش , اه , تویه ماشین , بهه , بازهم یه دختر دیگه , کوپ کوپ کوپ , صدای موزیک داره شیشه های ماشینو میترکونه , با اون باندهای در قابلمه که کار گذاشته , چه عشقی میکنند , چه خنده هایی , اوه سیگار هم که لای انگشتا , ناخنای بلند و لاکی , مانتو!! ببخشید پیرهنای تنگ و کوتاه و سینه باز , گردنبندمعروف حرف اول اسم یار!, اوه بمیرم الهی یه قلب هم آویزونه , بله قلب شکسته , روسری !! بازهم ببخشید اشتباه لپی بود , فکر کنم دستمال به سرش هست , شاید , موهای کاملا" آرایش کرده , رنگهای الوان آرایش صورت , خدا کنه واترپروف باشه والا عرق کنه شبیح مادر بزرگ گودزیلا میشه , خوب بریم تو نخ آقاپسره کاکل بسر , راستی راستی کاکل داره مثل طوطی , سری قبل عرض کردم سیخکی و میخکی و تیغکی , ابروهای برداشته و گوشواره و گلوبند و وای خدای من فرموژه و رژلب ,نکنه من دارم اشتباه می بینم شاید این دخترباشه به هر حال قاطی کردم , بله , دستبند و تی شرتهاو شلوارها و کفشهای غریب و مهمتر از همه خیلی گرون که البته هرچه گرون مساویست با کلاس بیشتر, البته وقتی به مکان سرپوشیده رسیدند تکامل کلاس با گیلاسهای مستی و احیانا" با دودهای بزن برو بالای ابرها تکمیلتر میشه , چه عشقی میکنن با این عشق . 

پسرها از متدی استفاده میکنند که بوی عشق داشته باشه , نه خود عشق که به کلام ازدواج برسه , بلکه فقط بوی عشق داشته باشه ,اول از ماهواره های جاسوسی و هواپیماهای ای وکس جاسوسی و ستون پنجم استفاده میکنن تا اطلاعات لازم رو بدست بیآرند و شیفته بازار راه بندازن , بعد مثلا" حدود زمانی خاصی مشخص میکنن برای خودشون که روی افکار دختره فوکوس کنند , نوع علایقش و بقولی فووریهاشو ( مام یه کلاسی بزاریم خوب ) بررسی میکنن , بعد میزارن یه مدتی بگذره , بعد اینکه مدتی کوتاه سپری شدو صدای طپش دخترخانم سادهء مارو به سبب شروع یک وابستگی قلبی شنیدن , شروع میکنن به چترباز ریختن اونهم پشت خط مقدم که اصلا" روح دختره هم خبرنداره , مثلا" چند نمونه از این چتربازیها : پسر میگه : می دونی جیگلم , دیروز یه پیرهن ارغوانی رنگ دیدم خیلی خوشم اومد , دختره یهو داد میزنه انگاری موش دیده : وای خدای من عاشق ارغوانی هستم , وای چه خوب , میخرم واست , ( با یک تیر دونشان ) بعد یه مدتی پسره که سوار ماشینش میکنه موزیکی پخش میکنه با صدای ایکس , باز آقا موشه زیر پایه دختره خودی نشون میده و باز جیغ میزنه : وای خدای من من عاشق این خواننده هستم , بعد یه مدتی دیگه هوا ابری میشه و بارون میباره پسره فوری زنگ میزنه و پیشنهاد میکنه که خیلی دلم میخواد با (یو)همین الان بزنیم بیرون منتهی نه با ماشین پیاده زیر یک چتر قدم بزنیم بعد بارون هم با بوی خوش خاک بارون خورده یه پیاده روی طولانی , موافقی جیگلم ؟ این دفعه دیگه آقا موشه با تمامی اهل و اعیال و فک و فامیلش زیر پای دختره شروع به رقص و آواز میکنند و دختره با فریاد خیلی بلند میگه : نه دیگه این تو بمیری از اون تو بمیریا نیستش من امشب خودمو دیگه میکشم ,وای, جیگلم عشق من خیلی دوستت دارم , انقدر تفاهم , انقدر اشتراک , انقدر درک متقابل , وای من عاشق تمامی خصلتهای تو هستم , من بی تو هیچم , خیلی دوستت دارم , من عاشقتم جیگلم ,و.... بیچاره دختر قصهء ما فکرش نمیرسه که چند هفته پیش تمامی این اطلاعات رو پسره در یک حال و هوای دوستانه و بزن و بکوب و توام با خنده های جانانه , هنوز به مستانه مونده , پسره از زیر زبون دختره کشیده بیرون , خوب بقیه ماجرا رو هم میتونید حدس بزنید . راستی کسی از موشها خبری داره کجا هستن ؟ جان ؟ اوه بله , کاملا" درسته , زیر پای یک دختر خانم جیگل دیگه . 

هرکسی تواین دنیا حداقل یکبار عاشق میشه , شاید بازهم بشه , شاید دیگه نشه , اگه کسی که تابحال عاشق نشده اون جزو افرادیه که خیلی بسختی گریه میکنه , شاید هم هیچوقت گریه نمیکنه , عده ای میگن عشق بزرگترین اشتباه زندگی است , میدونین چرا میگن ؟ چون چنان ضربهء هولناکی از عشقشون خوردند که عشق زده شدند , نفرت جاشو پر کرده , یه سری افرادی هم هستند که بیشتر متاسفانه میونه خانمها اعداد زیادی رو به خودش اختصاص داده , اونها هم هیچوقت عاشق نمیشن , اونها عاشق یک چیزند : پول , دوست دارن تویه استخر پول شنا کنن , اونوقت میتونن برای اون مرد , فقط نقش یک عاشق رو بازی کنند , شاید همچین مردهایی باشند , شاید هم همچین مردهایی بودند که بخاطر این عشق یک طرفه دست به هرکاری زدند تا حتی با آگاهی از نقش عشق بعنوان یک بازیگر قلابی عشق معشوقشون رو بدست بیآرند ولی نابود شدند , حالا بعد از این نابودی اون خانم انقدر بی معرفت و بی مرامه که حتی دریغ از یک زنگ خالی , و این قید حتی در نوع برعکسش هم اتفاق میافته , خانمی که عاشق مردی شده ولی مرد فقط سو, استفاده میکنه نه تنها از جنس زن بلکه از امکانات زن از پولش , حالا این زن اگه درآمدی داشته باشه که هیچ بعضی از این زنها انقدر عاشق شدند که دست به هر کاری میزنند تا برای مرد مورد علاقشون امکانات بسازند , پول بیارن , ماشین بخرن , بله دست به هرکاری . 

از من یادگاری داشته باشید هر موقع احساس کردید شخص مقابل مثل خودتون نیست , شما از باغستان حرف میزنید و اون از کوهستان , من میگم , ولش کنین , ولش کنین بره پی کارش , حتی , حتی اگه همسرتونه , البته تو قصهء همسری یه خورده مقاومت و زور میخواد ولی اگه به هیچ رسیدید ولش کنین بره , این رفیق راه نیست , تا ولتون نکرده ولش کنین بره , برای کسی تب کن که برات تب کنه . 

نمیخوام برم تو مایه های بحرالعشق و براتون اشعار و نثرهای عاشقانه بنویسم میخوایم عشق رو از دیدگاههای مختلف از زوایای اصیل و بدلی از فرکانسهای سنتی و جدیدی , از افکتها و تدوین های عقلی و غیر عقلی , از پرسپکتیوهای موجود عشقهای لحظه ای , درکل یک تجزیه تحلیلی روشن و زنده از عشق داشته باشیم. 

درپیج های متعددی می بینم دخترخانمها و آقا پسرها ی مشتاق عشق و عاشقی و دلدادگی , جملات شیواست و حاکی از صداقت روحانی , ولی نشانه ای از آنتی ویروس نمی بینم , به نظرم بایستی افرادی که چنین روندی رو در ارتباطات خویش پیگیر هستند بایستی حتما" درکنار برنامه های عشقی , برنامه ای بسیار قوی و بروزشدهء ضد ویروس هم داشته باشند تا خدای ناکرده برنامه های عشقیشون فردا آلوده به انواع اسپم و ویروس نشه , قرار نیست کسایی که آماتورهستند باید و حتما" تجربه های عملی کسب کنند و حرفه ای بشن , بااین همه تکنولوژی و رسانه و منابع میتونیم از تجربیات دیگران استفاده کنیم از اونهایی که استخون تو این راه شکوندن کمک بخوایم, تا خدای ناکرده با تجربهء عملی شکست درعشق مواجه نشیم و سرخورده و ضد عشق و حتی ضد زندگی و سرنوشت و آینده نیز نشیم به امید خدا . 

قرار هم نیست تمامی پسرهایی که ابراز علاقه و عشق میکنند در فکر هوس باشند , عده ای هم هستند که با کمال صداقت و با قلبی پاک به میدان کارزار آمده اند , حالا تفکیک این دو قشر بد و خوب رو همه نمیتونند انجام بدند , حالا نوع تحصیلاتم و نوع گشت و گذار و تجربه ها و نوع تربیت خانوادگی من باعث شده که با چند مانور بتونم این خوب و بد رو تشخیص بدم , و افتخار میکنم که تابحال اگر پسر و مردی که بقصد هوس اومده جلو نتونسته سرم کلاه بزاره , یک روش کلی عرض میکنم که میتونیم در تمامی ابعاد زندگی بکار بندیم نه عشق درتمامی جهات زندگی اینکه : قبل از اینکه وارد هر نوع جرگه ای بشیم در ارتبای با اون بخوبی تحقیق و تفحص کنیم , با کوله باری پر وارد میدان بشیم, تابع احساسات هرگز نشیم , همیشه در شروع هر کاری باتوجه به نوع کارشناسی موضوع بتونیم با درایت ذاتی انسانی پایان اون کار رو تخمین بزنیم , ریسک در تمامی کارها وجود داره , اگر بتونیم ریسک هرکاری رو درحد اعداد تک رقمی پایین بیاریم , باز امیدی هست , والا نابود میشیم , نوع بدست آوردن رقم درصد هرکاری بستگی به نتیجه جدول بندی تمامی عناصر مثبت و منفی اون کار محاسبه میشه , همیشه برای هرکاری طرح دوم کمکی و طرح سوم کمکی نیز داشته باشیم تا طرح نخست ما به موفقیت برسه , اگر بدون این برنامه ریزیها دست به هرکاری بزنیم شکست میخوریم , مگه هرانسانی چند بار میتونه دلش بشکنه , سرمایه اش صفر بشه , آبروش نیست بشه , چند بار ؟ هیچوقت خودمون رو در شرایطی قرار ندیم که باید در چند ثانیه تصمیمی اتخاذ کنیم ,حداقل بگید فردا , تا فردا فکر و بررسی کنید , بعد تصمیم بگیرید . 

چه بسیار معشوقانی بوده اند که در اول آشنایی واست یه دوردونه بودم , تو یه لیوان آب میخوردند , تو یه بشقاب غذا میخوردند همیشه تو مهمونیها براشون یک لیوان و یک بشقاب و یک قاشق و یک چنگال میذاشتند , اونها مشهور به مرغ عشق بودند , وقتی درکنارهم بودند و مثلا" یکیشون میوه نوشجان میکرد, دیگری چشاش به لبان و دهان زیبای یار بود و بالعکس , روزها و هفته ها و شاید ماهها سپری میشه , روزی براثر انباشت تفاوتهای آشکار نشدهء حاد امروزی ولی بی اهمیت دیروزی , که اکنون این انباشت خارج از مخازن ظرفیتی شخص شده به ناگاه بشقاب و لیوان دوتا میشه قاشق و چنگال دو جفت میشه , و بدتر از همه اون لبان و دهان رعنای یار تبدیل به سلاح آتش زا میشه , که گویی یار نیست و اژدهایست که درهر کلامش آتشی برای افروختن و سوزاند یار از دهانش فوران میکنه , بسترها سوا میشه , اخمها توهم میشه , مادر تو و مادر من ورد کلام میشه , خسته شدم عبارتی تکراری میشه , گریه تنهاترین ملودی خانه میشه , خانه که چه عرض کنم براشون قفس میشه ,اکثریت انقدر عجله دارن تو اول کار که فوری بچه دار میشن , واویلا لیلی دوست دارم خیلی دیگه نمیشه , بچه که میشه خوشحال میشه , ولی روزی هم این بچه بین این دو مرغ عشق قدیمی تقسیم میشه , چند روز باپدر میمونه چند روز پیش مادر , شاید هم چند ساعت پیش یکی ( به حکم دادگاه ) , اینها واقعیاتی است که هرروز تواین جامعه اتفاق میافته , پیش اومده براتون یه خوابی دیده باشین دوست نداشته باشین از خواب بیدارشین ؟ حتما" برعکسش هم شده , برای اونایی میگم که هنوز در ملودیهای پاک عشق رامشگرانه هم نوایی میکنند با یارشان , نکات حساس هر مسئله ای رو بسنجید تا این خواب شیرین بشه و هرگز بیدار نشین , وای از خواب تلخی که هرلحظه آرزوی بیداریش رو میکشیم , ولی دریغ که این یکی دیگه خواب نیست , یک واقعیت تلخه که باید باهاش کنار بیایم . پس چه خوش گفت که : چرا عاقل کند کاری که ... . 

بهترین و سالمترین عشقها , عشق به خداست , خدایی که تابحال نوع ارتباط و دوستی و رابطهءعاشقانه با او را به ما به نوع دلپسند طیف خاصی نشون دادند , عشقی که زلال و بی آلایش است , میشه همه چیز و همه کس رو به خاطرش فدا کرد , عشقی که خیانت نمیکنه , عشقی که پاک و منزه و از همه مهمتر عاشق ماست , همه مونو دوست داره , هر کسی رو , یه ایرانی یه امریکایی یه موزامبیکی و ...عشق همه میتونه باشه , ولی سد راهی داریم به نام ابلیس , که کارمون رو دشوار میکنه , باکسی که عشق به خدا رو فراموش کرده کاری نداره ولی کار و بار اصلیش با اونیه که رابطهء عاشقانه میخواد با خالقش داشته باشه دراین نبرد اگر توانمند باشیم و رفیق نیمه راه نباشیم به معبود قشنگمون خواهیم رسید وگر نه .... 


ولی ما انسانها نیز باید همدیگر رو دوست داشته باشیم , فرد مورد خطابمون رو به مانند خودمون تلقی کنیم , آنچه بر خودمون روا می کنیم بردیگران نیز همان را روا سازیم , هرنوع کمکی که از دستمون برمیآید انجام دهیم , حتی با نشون دادن یک آدرس با اشارهء انگشتمان , باورمیکنید عده ای انقدر سنگ دل شدند که حتی اینکاررو هم انجام نمیدند تازه بدتر یه آدرس عوضی نشون میدن تا با دوستاشون بخندند , دوست داشتن رو یاد بگیریم و یاد دهیم, خانواده را محلی امن قراردهیم , محلی برای حضور روحانی و عشق , نسبت به جنس مخالف در اولین تفکرمون فوری به مسائل رفتارهای جنسی فکر نکنیم , یکی زیباست یکی شاید به نظر ما زیبا نیست ولی خالق هیچ موجودی رو زشت نیآفریده , این نوع تقسیمات حاکی از حس نژادپرستانهء شخصیتی ماست , همه زیباهستند چون همه دارای شعور هستند و شعور همان وجود خدواند مهربان هست , یادمون باشه به هیچکس نگیم بی شعور , چون وجود خدا رو نهی کره ایم , با فطرت پاک بدنیا میآیم ولی محیط و تفکرات منفی فطرت پاکمان را لکه دار میکنه و هرروز بیشتر از این پاکی بدور می افتیم , دختران و پسران به مانند دودوست واقعی و پاک با یکدیگر رفتار کنیم مسائل جنسی رو فورا" به میان نکشیم و یا در همان ارتباط اول اونو برای خودمون نخواهیم , ظاهرش دلچسبه شاید باطنش یه چیز دیگست , ودرثانی نظر ایشون هم شرطه , این کمال خودخواهیه که مثل بچه های کوچولویی که توخیابون هرچی میبینند میخوان و اگر نخرند خودشونو زمین میزنند و گریه زاری میکنند تا بخرند , این کار رو نکنیم , رابطه عاشقانه دوطرفه است و متاسفانه زنان ایرانی یاد گرفتند که همیشه طاقچه بالا بزارن و کلاس و افه , زنان یاد گرفتند با آرایش و مد و بقولی قمیش گذاری , مردان رو به طرف خودشون جلب کنند باور میکنید زنان از اینکه بخاطرشون سرو دست بشکنند خیلی خوششون میآد البته اکثرشون با استثناء کاری ندارم , من شخصا" مخالف هستم , زنانی هستند که اگر بخوان به تنهایی پادگانی رو اسیر خودشون میکنند , چون مردان به راحتی خام میشند , نقاط ضعف مطالبات جنسی در مردان خیلی بیشتر از زنان هست , البته باز مردان استثنایی هم پیدا میشن , پسری بود توهمین 360 میگفت وقتی فکرشو میکنم یک روزم بدون به آغوش کشیدن یک دختر باید سپری بشه دیوونه میشم!!؟؟ خیلی وقت پیش بود فکر کنم سال دوم دبیرستان بودم دبیری داشتیم خانم پرتوی آنوقت گفت تا مسئله رفتارهای ناهنجار جنسی برای جوانان ایران حل نشده وضعییت فرهنگ اجتماعی ما به همین قرار خواهد بود , حالا می بینیم که بعد از سالها نه تنها جوانان بلکه نوجوانان در ردهء پایین سنی اعم از دختر و پسر و مردان و زنان چه مجرد و چه متاهل در ردهء بالای سنی نیز آلودهء این ناهنجاریها شدند. 

روزی سرکلاس اتفاقا" بحث به این مرحله رسید و از استادمون پرسیدیم استاد بالاخره راه حل چیه ؟ استاد واقعا" یه راه حل عمومی برای تمامی مشکلات درحد گستردگی جامعه بیان داشت ایشون گفتند : باید قبل از هرنوع کاربرد نسبت به تخصص کاربران آگاهی های لازم و دوره های ضروری و حتی مدرک موردنیاز برای استفاده از آن کاربرد برای همه مهیا باشه , اگر در سطح گسترهء جامعه نمیتونه باشه , هرشخص باید نسبت به خویش این تخصص کاربری لازم رو ایجاب و ایجاد کنه وسپس به عنوان کاربر وارد عمل بشه. 

 بطور مثال همین عشق یا همین ازدواج , طلایه داران عشق هنوز عاجز از کالبدچکابی عشق هستند, به مانند رانندهء اتومبیلی که وقتی وسیلهء نقلیه شون دچار مشکلی شد ناتوان از حتی اطلاعات اولیهء مکانیکی , فقط روندنشو بلدند تازه تو اونم شک داریم , یک توصیهء فنی اگه میخواین از نوع شخصیت یک فرد مطلع بشین به نوع رانندگیش توجه کنین . 

این اشعار و نثرها و جملات آتشین عشقی میتونه 10درصد از مطالبات حسی یک انسان رو برطرف کنه , خوب برای 90درصد چه برنامه هایی دارین ؟ این همون جای خالیه معروفیه که اگر به دوستی تنگانگ برسه چون فاقد برنامه های کلیدی و راهبردی هست پس پیشرفتی حاصل نخواهد شده که هیچ بلکه اون 10درصد هم از بین خواهد رفت , این هم همون حس بیزاری افرادیست که هرموقوع از اشعار نثرها و جملات عاشقانه خبری میشه فوری جناح خصم برخودگرفته وابراز انزجار از هرچی عشقه میکنند به اینها میگن ضدعشق. 

عشق واقعی و اصیل بین دو جنس مخالف بعداز سالها زندگی زیر یک سقف واز میانسالگی به بعد تازه شروع میشه , و شکوفه میگیره , غنچه دار میشه و بالاخره در سالمندی میشه از عطر خوش عشق که با باغبانی و نگهداری بسیار ماهرانه توانسته ایم گلزاری رنگارنگ بسازیم میشه بهره مند شد , اونهایی که در دوران قبل از ازدواج و حتی درسالهای اولیهء بعداز ازدواج فکر میکنند که عاشقند , اونها فقط هرکدام یک شاخه گل بدست دارند که ریشه در خاک ندارد , متاسفانه با یک گل هم نه بهار میشه نه عشق . 

  با سپاس از همراهیتان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر