۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه

فقر


نام : فقر
نام خانوادگی : فقرزاده
نام پدر : جهل
نام مادر : ظلم
تاریخ تولد : بعدازریختن اولین خون انسان 
نوادگانش : اعتیاد , فحشا , بزهکاری و..


موضوع انشاء : فصل زمستان را تعریف کنید:
-
زمستان برف میبارد , درزمستان ما آدم برفی درست میکنیم , درزمستان ما لباس های گرم می پوشیم , بخاری خانه ما همیشه روشن هست و ما گرم می شویم , شب یلدا همیشه خوراکی های مخصوص آن شب را میخوریم , برف بازی را دوست داریم , امسال ما به اسکی رفتیم خیلی خوش گذشت من فصل زمستان را دوست دارم , اتاق من همیشه گرم هست , همیشه دوست دارم با موزیک مولایم برای صبح از خواب بیدارم بشم .
-
من زمستان را دوست ندارم , شبها خیلی سرد هست , من شبها تمام لباسهایم را می پوشم , من با برادرهایم کنارهم میخوابیم ,ماهمه دریک اتاق میخوابیم , ماهرشب شام نان را تکه تکه میکنیم آخر خیلی خشک هست بعد مادر آب را با یه چیزقرمزرنگ قاطی میکند و میخوریم دیشب دیدم رویش نوشته بود : رب گوجه فرنگی , مادر میگوید : اسم غذای ما هست شوربا ,دیشب از پنجره اتاق بادسرد می وزید آخر شیشه شکسته هست پدر مقوا گذاشته , من شبها خیلی سردم هست ,دیشب بابا کنار در نشسته بود و گریه میکرد , مادر هم گریه میکرد, من یواشکی نگاه کردم ,
- شبها خواهرکوچکم خیلی سرفه میکند , آخر او خیلی بیماراست , مادرمیگفت خواهرم برای همیشه به شهردیگری پیش فامیلهایمان خواهد رفت , من فصل زمستان را دوست ندارم , من خواهرم را دوست دارم .


فقر فرهنگی , فقراقتصادی , فقراعتقادی , همه دست دردست یکدگر داده و جامعه ای را آلوده میسازد , سرمنشاء خیلی از جرایم قانونی و دینی , چنانچه فرمود : اگر فقر از درب وارد شود , ایمان از پنجره خارج خواهد شد , فقر اگر نباشد , غنی آرزوهایش در دل بر زیر خاک خواهد رفت , نه اینکه آنکس که غنی است پس بد است , خیر , خطابم بر غنی آن غنیست که کرده جفا با حکم ناعدل بر فقیر ؛ این فقیر اولش فقیر نبود , کردند فقیرش , حقش را از کف ربودند و ظلم را روا داشتند و خویش را گوهربار ساختند , این غنی لباسهای رنگارنگی دارد , نامها و الفاض دهن پرکن دارد , مقام و قدرت دارد, بودند مردان و زنان حامی فقیر که برخواستند بستانند حق فقیر , لاجرم آنها نیز از تیغ شمشیر زهرآگین و دم تیغ سرب گلوله درامان نماندند ولی نامشان پاینده هست .
فقرهرروز همچو ویروس کشنده ازدیاد می یابد و میتوان به جرعت بیان داشت که اکثریت مردم کشورما فقیر هستند خط فقر برای درآمد ماهیانه ششصدهزارتومان ! یک فاجعه هست برای انسان , قدیم فقیر به دوره گردان و چمباطمه زنان کوچه و دم درب زیارتگاه و زورخانه وسقاخانه و تکیه گاهان بودند و حال در سطح شهر گسترده شده دراکثرخانه ها میتوان یافت , گسترشی به مانند فحشا و اعتیاد و رشوه , دروغ و خیانت , فقرایی که با سرخین سیمای خویش از فرط سیلی های حیا , از خانه به خیابانها میزنند و بقولی برای لقمه نانی سگ دو , قبل از طلوع و تا پاسی از شب , میدوند و پای عریان , میکنند و جان طغیان , عرق ریزان , خسته و نالان , اگر آوردند لقمه نانی شکرگویان , گر که دست خالی شرمندهء اهل و عیال گریان , قدیمی ها آن مردان یک جمله بر زبان جاری میگفتند : الهی هیچ مردی را شرمنده نساز بر اهل و عیال , دوستان حال یک مرد پیدا کنید که گوید من شرمنده نیستم .

مادران شرمندهء فرزندان خویش ولی با لبخندی بر چهره , فرزندانی دلواپس فردای خویش , پدری دست خالی و شرمندهء همسروفرزندان و عروس و داماد و نوه, خوب همین فاکتورها کافیست برای پیشانی ممهور بر فقر .

همه بدهکاریکدگر , همه بدهکارسیستم بانکی , مریضی نالان یادربسترش در خانه یا دربیمارستان پول تیغ جراح سوا و پول بیمارستان سوا , ندارد این پولها و نیست اهل حق و سینه چاکان درکنارش , همه درفکراینکه چطور بدهیهای خویش را پرداخت کند , چگونه قبوض را پرداخت کند , چگونه مالکش را راضی به پرداخت اجاره درماه آینده کند, که نمیتواند کند, همین چطورها و چگونه ها , اگر سکته اجازه دهد , قرار است خویش و خویش زادگانش و این سلسله , فقر را تا ابد یدک کشانند.

دخترش دم بر بخت و چشم بر دخول وجلوس خواستگاران , پسر دلداده بر دخت همسایه و دست خالی و شغل نداری , مادر گریان در خلوت و کنج و دالان , پدر ناامید از فردا و هرروز مرده و زنده شدن در نزد نارفیقان و 
نا کسان , چه کنند اینان با این همه غصه و غم , با این داغ فقر بر پیشانی عزیزان .

فقیران امروزه از هر قماشند , فقیر اقتصاد و فرهنگ و اعتقادند , توکل برخدا ازیادرفته , اگرهم هست لاجرم همین ساده بر زبان عامیانه , صدا و سیمای ادیان اکنون به شکل دگر هست , همانگونه که بر وفق مراد طیف خاص هست , مراد آن استعمار کهن هست , همانی که زلال آبمان را مبتلا ساخت , گل آلودش نمود و صیدها ساخت .
کردند پیوند جهل و ظلم با هم , بنا کردند فقیران از هر قوم و برزن ,کسی نیست دادخواهش , کسی نیست حق خواهش , اگر هست خدمتش هست با تیغ و سرب داغش .

فقیر انسان نیست از دیدگاهش , فقیر یا زباله , برایش فرقی ندارد , ما اگر بستر گرم داریم و طعام خوش مز , اگر هست ما را کمی حال بهتر , نپنداریم که نیست در ما فقر , فقیری در بی خانگی و بی ماشینی و بی لباسی و
 بی کریستالی و بی طلایی وبی پولی نیست , فقر اصلی در فقرفرهنگیست , فقرفرهنگی دوایش تنها یکیست , آنهم شکستن بتهای بگرد خویش ساخته , برخواسته از کنج ذلت و فریاد کنیم که : یا خدا , من تا امروز بی خدا بودم , برایم دِه مرامم را , برایم دِه باده برای مستی تو , برایم دِه آگاهی تو , همتم را فزونی دِه ,,, کی کردیم این چنین , کی دامن خویش را پاک ساختیم , ما نیز در فقریم و فقیریم , نپنداریم که خیلی غنیییم .

لاجرم حتی یادخدا را نیز کتمان کرده اند , خنده های ابلیس را هر روز و هر شب می شنوم , حتی خدایی برایمان ساختند که ابلیس دوستش میدارد , ای داد برما , با تمام فن و فنون , چه ساده فریب میخوریم و ثمره فقر است و فقیرانی تهیدست , ندارانی شکم گشنه , ندارانی رخت وصله و پاره , ندارانی پا برهنه , ندارانی ناامید فردا , ندارانی مستاجر , ندارانی بدهکاراشخاص , ندارانی بدهکار مافیای بانکی , ندارانی شرمنده ,ندارانی حلق آویز, ندارانی که دخت عزیزشان راه فحشا را برای یک شکم خالی , برای درمان عزیز,برای هزاران بدبختی برمی گزینند تا بخوابند با پسرها و مردان عاشق همبستر و شهوت , ندارانی که پسرعزیزشان راه بزهکاری و اعتیاد را برمیگزیند , ندارانی که همسرش نیز راه دخت را برمی گزیند , این حکایت تلخ است و یک فاجعهء اجتماعی , آری چشمهایمان را باز نیز ببندیم و باز نیز گذر کنیم , واینکه گوییم : به من چه بابا, فقیرن که باشند , غیرت داشته باشند , برن کار کنن , اوناهاش برن مستراح تمیز کنن , منو سنه نه , منکه فقیر نیستم , ولش کن بابا , این شهرزاد هم حال داره ها , هرررررررررری.


غرورمان را شکستند , جوانمان را برای پادوگری به دیار چشم بادامیها گسستند, جوان ما ندارد هوییت ندارد اعتقاد , جوان ما پتک بر سر , دیوانه و مجنون برسر, دارد آرزوها در سر , تواند یا نتوان رساندش بر مقصد , سفیح مشکلاتش میشود صددرصد.

تا پیوند جهل و ظلم درکارهست و فقر ما فقرفرهنگ و اعتقاد و اقتصاد , همین است , تا نگرشهایمان را تغییر ندهیم تا الگوهایمان را جهات اصل ندهیم , تا تربیتهایمان را چه خویش و چه فرزندانمان را با قلم موی نرم فرهنگ و با رنگهای الوان اعتقاد آغشته نسازیم , فقر اقتصاد ازبین نخواهد رفت , ما قبل از اینکه فقیر اقتصاد باشیم , فقیر فرهنگ غنی هستیم و ازیادمان رفته کیستیم , چگونه شده است که ملل قدمت نداران از ما پیش افتاده اند , ما هرروز بیشتر به سوی هم ردیفان ملل افریقای مرکزی ملحق میشویم , فریب اتومبیلهایمان , موبایلهای فینگرتاچمان ,مبلمانمان , فرشهایمان , اسکناسهایمان را نخوریم فقرفرهنگی بسیار سخت تر از فقر اقتصادی است , چه بسا دراین مملکت فقرای اقتصادی داریم که غنای فرهنگی و اعتقادیشان هیچ اثری برمن و شما از فقیربودنشان را نشان نمی دهد , اینها همان حیادارانند , اینان همان صفادارانند , اینان همانند که قبل از اینکه کسی آنها را بیند با سیلی حیا سیمای مهر خویش را سرخ میکنند, کم نیستند این کسان , و کم نیستند ناکسان .

هنوز تیلیت خوران از پای مرغ کم نیستند , مدیر مدرسه مادر را زنگ میزند که بیآیید دخترت بی حال است , مادرشتابان روی بسوی مدرسه , میرسد بربالین دخت عزیز , می بوسد و می بوید و گریان , پرسد چه شده بی حال گشته , مدیر گوید : افتاد در حیاط مدرسه , رساندیمش به حکیم و گفت : این دخت سوء تغذیه دارد , خانم محترم لطفا" غذاهایی برایش درست کنید که دارای ویتامین و پروتئین و کالریهای کافی باشد , تا چنین نشود , اگر مایل هستید شما را به یک متخصص پیسیکولوژیک معرفی نمایم!!!!!!!!!!!!!
مادرنگاهی غضب آلود می اندازد و دردل میگوید : به درد عمه ات میخوره.

درخیابان پشت چراغ قرمز دختری دیدم با لباس مدرسه شاید 12ساله بود, کتابهایش با کشی محصور گشته در بغل با یک دستمال و شیشه پاک کن درانتظار اتومبیلهای چراغ قرمز کمین کرده , مردانی سواره تحسینش میکردند و بر غیرتش آفرین و یک سکه یا اسکناس اهدا میکردند , ولی دراین میان , مردانی!!! تقاضای دیگر میکردند , دخترک بی هیچ نگاهی , بی هیچ تقاضایی , شیشه اش را پاکتر میکرد و دست اخر کلامش این چنین بود: تو از من نیز فقیرتری, مهمون من باش.

یکی می نالد از درد نداری , دیگری میگوید چیزم کجایی ( باعرض معذرت)

چنین کردند مارا , جوان دورهء طاغوت در میان بوی باروت , در میدان نبرد هشت ساله , جان داد در راه خدا و اعتقاد و میهن و ناموس میهن , لاجرم جوان دورهء یاقوت درفکرو درعمل به دنبال سکس و اعتیاد و قرص و پارتی و تریپهای آنچنانی و پسران ابرو برداشته ء گوشواره به گوش و گردن آویزهای فراوان و موهای سیخکی و میخکی وتیغکی و مد و بی خدایی و وطن فروشی و غیرت فروشی , دست وپا میزند درمنجلاب گناهان ملی و میهنی و اعتقادی خویش ,دختران تنگ پوش و صورتهای دلقک سیرک و روسری کف دست و آدامسکهای بادکنکی و قرها و فرها و اتوها و ..., چقدر درمیان مردم لفافه های فحش و ناسزا بصورت مکالمات روزمره درآمده , چقدر مردم دروغگوشدند , چقدر مردم در رشوه دهی و رشوه خواهی ریلکس شدند , کارمان به جایی رسیده که میگویند: فحشا را چنین بد نیز تصور نکنید الانه در دنیا به عنوان یک شغل نگاه میکنند!!!دنیا اگر دنیاست , ما ایرانی هستیم , ما آریایی هستیم , ما ملتی هستیم که با ادیان مختلف با اعتقادات مختلف میخواهیم دراین مرزوبوم درکنارهم و با اتحاد هم زندگی کنیم , هیچ اعتقاد و مرام و مذهب و دین و قانون این مملکت از زمانهء کوروش کبیر تا کنون چنین شغلی را به رسمیت نشناخته است , بنی آدمیم ز یک گوهریم هم وطن , چو به درد آورد عضوی روزگار , بمیریم الهی دگر عضوهارا نباید که هیچوقت بماند قرار .

فقر سکوی پرتاب طایفه ایست که ظلم و ستم و جهل و خرافه و کج محوری را برما به ارمغان آوردند.

الانه مردم خیلی به سختی امرارمعاش میکنند دیگر فقرا فقط دست دراز کرده گان نیستند , فقرای بیشماری داریم که دست دراز نکرده گانند .

من شخصا" به قشر معلم ارادت خالصانه و دست بوسانه دارم , خیلی دوستشان دارم , یکی از دوستان دبیر زبان انگلیسی دریکی از شهرهای کوچک هستند از درد نداری و فقر درمیان دانش آموزانش صحبت میکردند : بگفتم اسمی ازمیان , بگفتا حاضر و گفتم بیا , آمدش بر پای ِ تخته گفتم بخوان , شروع کرد ادای تکلیف و سر را بسویش چرخاندم و به یکباره از آمدنش جگرم پاره گشت و تاسف بر پیکرم طنین افکن , دیدم دراین فصل سرما و برف سنگین این طفل کفشش پاره و انگشت شصتش نمایان , دیگر نفهمیدم که تکلیف چه بود و چه کرد گفتم بشین فرزند , خدایا این یکی را من کمک کردم , دیگران را چه کنم .

اگردوست داشتید چند پیشنهاد براتون داشتم , من خودم بعضا"اجرا میکنم, این روش رو خودم اختراع کردم, مختص خودمه ,گفتم قصد توهین و اهانت ندارم چون درارتباط با خودم اجراکردم اگر علاقه مند بودید میتونید :برای یک یا چند روزتان خرج تو جیبی شخصی خودتون رو از محل صدقاتی که برای مستمندان کنار میگذارید واگر کنارنمیگذارید بخاطراینکارلطفا"کناربگذارید همان پولهای خرد و اسکناسهای وصله و پاره همون اسکناسهایی که شاید شرم کنیم از جیب و کیفمان درش بیآریم , برای یک روزیاچندروز با همین مقدارازمحل صدقات بسرکنیم , یعنی حتی اگر اتومبیل داریم یا نداریم و سوارتاکسی میشویم با اتوبوس تردد نمائیم , نسبت به خویش فشار وارد کنیم هرچند روز که بتوانیم گفتم حتی یک روز , باورکنید نتیجه کار خیلی عالیه ,البته بعدا" مبلغ صدقه را پس دهید , یک پیشنهاد دیگه , بازهم این روش رو خودم اختراع کردم , برای هرچند روز که بتونیم از لباسهای فروشگاههای ارزانفروشی یا تاناکورا خرید کرده و بپوشیم , یکی دیگه بازهم خودم انجام دادم , برای طعام سعی کنیم از ساده ترین شکل موجود همان تیلیتی که اون دانش آموز برای موضوع انشاء نوشته بود یا نان و پنیر و طعام خیلی ساده استفاده کنیم , هرچند روزکه میتونیم , یا درجای همیشگی نخوابیم یک شب هم روی زمین بدون تشک با یک لحاف و یک بالش بسرکنیم ,البته این مواردی که پیشنهاد کردم واقعیتی است که اکنون داره در سطح وسیعی اجرا میشه ,وحتی خیلی غلیظ تر , میخواهیم مزهء بابِ دهن میلیونها هم وطن رو بچشیم و درثانی نسبت به بودن خویش و اجرای تغییرات خویش کمک کرده و بانی زندگی واقعی خویش شویم , مطمئن باشید که اثراتش خیلی موثر خواهد بود.

یک روش دیگه ای هست ولی متاسفانه فعلا" خودم اجرا نکردم ولی تو فکرش هستم یه روزی برای چند ساعت اینکار رو انجام بدم , خیلی معذرت میخوام شاید عده ای از خوندن این قسمت ناراحت بشن خواهش میکنم درعمق نیت و مطلب سیر بفرمائید قصد اهانتی به کسی ندارم یک پیشنهادی است که میخوام یه روزی خودم هم انجام بدم , شاید بخندید شاید دیوانه فرض کنید شاید بغض کنید این مربوط به شخصیت شماست , پیشنهادم اینه که : روزی با ژنده ترین لباس و وضعیت ظاهری فقیرانه کنار خیابان و دیواری آدامس بفروشیم یا نامه ای بنویسیم از درد و غم و جلومون پهن کنیم و سرمون پایین به عبارتی بافقرمون , دستی برای کمک بطلبیم , یک پیشنهاد هست و خواهش میکنم از طریق اصول مبانی به موضوع نگاه کنید .

باید رشد فرهنگی و اعتقادیمان رو بالاتر ببریم , باید خدای را از نو شناخت , باید خویشتن را از نو بسازیم , باید قبول کنیم که هراعتقادی محترم است , منتقدین دینی را رها سازیم , معتقدین دین بایستی دین خود را از نو بشناسند ,
 بر باورهای هیچ دینی حرفی نیست , ولی برعمق عصارهء اصلی دینی خویش و ارتباط آن با خالق و مخلوق کمی بیشتر تدبیر کنیم , هردینی برای خویش عبادات و نمازهایی دارد ولی آنچه من می بینم نه عبادت است و نه نماز میتوان گفت یک نوع رقص مذهبی است , حتی خدای عوض رو داریم عبادت میکنیم , ( بحثی است جدای که به وقتش متنی خواهم داشت ) , کارهای سمبیلک و نمایشی را رها سازیم , هر کاری میکنیم فقط برای نزدیکترشدن به خالقمان باشد , از کوبیدن و ناسزا گویی بر ادیان مختلف دوری بجوئییم اینکارها مارو از هم جدا میکنه , دراین میان مادارای فرهنگی والا هستیم , ما دارای بیشمار دانشمندان و شعرا و عارفان و فیلسوفان و محققین و دانایان و فرزانگان در طول تاریخ معاصرمان هستیم , الهام گیریم از آنان که به یادگارگذاشتند و رفتند و نام و یاد نیکشان همیشه پرفروغ است , دست بر دست نگذاریم , دست در دست نهیم و فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم , به خودمون بیآیم , تا کی اشتباه , تاکی باج دهی , تاکی ابلیس پرستی , تا کی خدایگان و بتهای جدیدی که بر گرداگردمان با دستان و رویاهای خویش ساخته ایم راپرستش کنیم .

جو را چنان ساخته اند که هرکس درفکرخویش است , فقر مطلق و فقرنسبی , در برابر غول گرانی و تورم , و ذائقهء فقرا برای اعمال منفی تا اینکه گلیم را از آب بیرون کشند , ولی دریغ , که نه گلیم بلکه خویش را نیز نثار آب میکنند

پایه های سست فرهنگی و اعتقادی , گرهم هست اجرائیات سمبلیکی که تنها نموداری نمایشی است از فرهنگ و اعتقادش .

دراین مقطع بحرانی مردمی که با فقروگرانی وهزاران بدبختی دست به گریبانند متاسفانه جوانانی که کم هم نیستند دست به اعمالی میزنند که تابحال تو مملکت ما سابقه نداشته حالا اعمال شهوتگرایی و اعتیاد و پارتیهای آنچنانی بکنار می بینیم افرادی پیدا شدند به نام ساتانیست (شیطان پرست ) یا سلاو ( بردگی ) یا میسترس ( خشونت و ضرب وشتم همراه با شهوت) و.. ما داریم به کجا میریم , به ادیان یهودی و مسیحی و اسلامی توهین میکنیم به قانون اجرایی توهین میکنیم به قانون انسانی توهین میکنیم به قانون رسوم توهین میکنیم به خدا توهین میکنیم به اقوام توهین میکنیم به یکدیگرتوهین میکنیم به اجدادمان توهین میکنیم به آیندگان توهین میکنیم به هرآنچه هست و نیست توهین میکنیم , پس چه را قبول میکنیم , بی هوییتی تا این حد ؟

هیچ امیدی هم بر مدیران اجرایی دولتی نیست مافیای اقتصادی بسیار قوی تر از هرکس است , والا اگر مدیریتی واقعی بود ایرانیها بسیار به مراتب باهوش تر و مبتکرتر و خلاقتر و بااستعدادتر از چینیها هستند , بااینهمه منابع که ما دراختیار داریم و اینهمه مردان و زنان شایسته ولی افسوس که دراین کشور شصت و نه میلیون نهصدونودونه هزاروپانصدنفر کار میکنند تا پانصد نفر در رفاه و آسایش باشند .


وضعییت خیلی بغرنج است , بیداد میکند بدبختی های مردم , دیگراز این مردم انتظاری نداریم تا به قانون و دین و انسانییت و خاک میهن احترام بگذارند , چاقوی ظلم از استخوان نیز فراتر رفته و تمساح ها گریه میکنند بر احوالمان.

جالب اینجاست که یک کشور بسیار غنی هستیم دارای فواید و منابع روزمینی و زیرزمینی فراوان , ولی افسوس که هنوز همسایه ای داریم که شب را گشنه میخوابند و دم بر نمی آوردند , یکی در اعماق ذلت دیگری دراوج زورمند, یکی محتاج دوای دردش گر پیدا شود, دیگری تبادلات میلیاردی , اشتباه نکنید منظورم فقط مدیر اجرایی نیست , حتی همین مردم عادی بدون پست دولتی , تسهیلات میلیاردی برا یک نفر از بانکها و وام ازدواج برای دو جفت سرگردان بانکها , سربرشانه و حالت به شکل احترام و تقاضای معصومانه و گویی که ناخوش هست و در پشت پیشخوان قسمت اعتبارات بانک وگفتن اینکه : ببخشید , شما وام ازدواج میدین ؟ و نگاه مسخره آمیز بانکدار به زوجین بی پول و گفتن اینکه : بله , درخدمت هستیم , حساب بانکی بازکنید و تعداد 2نفر ضامن کارمند رسمی !!!!! آخر پدرنیامرزیده , تو استخدام رسمی داری از من ضامن کارمند رسمی میخوای ؟ نه , نداریم نمیشه...., نه نمیشه , ببخشید مزاحم شدیم , بیا , بیا بریم یه ایستگاه پایینتر یه شعبه دیگه هست , شاید اون ......
خداییش داره بغض تو گلوم میترکه , دوستان چشمام پراز اشک شده , بجان مادرو پدرم قسم اینا رو نوشتم دارم داغون میشم آخه همین صحنه ها رو خودم دیدم , نه یکبار چندین بار , ای داد برما , ای داد .


باتشکر از یک به یکِ شما عزیزان



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر