۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه

خدا , دین , انسان


قبل از شروع بحث خدمت عزیزان عرض کنم که , به علت حاد بودن این مبحث خواهشمندم توهین واهانت نسبت به هرمقامی خودداری فرمائید , که دراین صورت حتما" آن کامنت پاک خواهد شد .
نکتهء دیگر اینکه بعضی عزیزان برخلاف عزیزانی دیگر ابراز داشتند که متون بسیار بلند میباشد , ازشما خواهشمندم یا بصورت قسمتبندی مطالعه فرمائید یا در هر کجا که احساس خستگی نمودید , من میگم ولش کنین بره چون ادامه دادنش دیگه هیچ فایده ای نخواهد داشت.

 
با تشکراز شما
واژه خدا یا خدای از واژه اوستایی خوذاته که در اوستا صفت است گرفته شده‌است. معنای این واژه برابر است با پاینده به داد خود یا خودِ قانون.این واژه در پارسی میانه به ریخت خوتای(مانند خوتای‌نامَک) و به معنای آفریدگار یاد شده و به این ترتیب به فارسی امروز نیز رسیده‌است.

در دین‌های یکتاپرست جهان، مفهوم خدا به یک موجود برتر که آفریننده جهان هستی دانسته می‌شود، اطلاق می‌گردد. از جمله دین‌های یکتاپرست می‌توان دین‌های ابراهیمی (مسیحیت، یهودیت و اسلام) را نام برد. در این دسته از ادیان صفات گوناگونی به موجودیت خدا نسبت داده می‌شود از جمله خشم، مهربانی، جاودانگی، آمرزندگی، فرزانگی و غیره. این بینش مذهبی بر این باور است که خداوند موجود برتر و بی نیازیست که جهان و انسان را آفریده‌است. مهم‌ترین نکته در ادیان یکتاپرستی بجامانده بویژه دین اسلام در بحث خداشناسی این نظریه‌است که شناخت خدا با عقل و خرد به ابزار بشری مقدور نیست و تنها راه و مطمئن ترین، راه فطرتی است که خلقت اولیه ما بر آن نهاده شده‌است.

نگرش آیین زرتشت به جهان هستی، پیروی و پیوستن به قانون اشا است. از دیدگاه او خداوند جان و خرد، جهان را بر پایه هنجاری آفریده که بر تمام هستی حکمفرماست و او این هنجار و نظم حساب شده را اشا می‌نامد. استواری قانون اشا بر جهان هستی بازتاب اراده و خواست پروردگار است. انسان باید خود را با هنجار هستی، همگام و همراه سازد. راستی و درستی، مهر و فروتنی و فروزه‌های نیک انسانی را در خود پرورش دهد. تا با هنجار اشا همراه و همگام شود. قانون اشا، نیروی هماهنگ کننده جهان هستی است و هیچ پدیده‌ای از اتم تا کهکشان وجود ندارد که بر پایه این هنجار هماهنگ استوار و پایدار نباشد خدا در آیین زرتشت بر خلاف انچه ضد ایرانیان می‌گویند همواره یکتا بوده‌است

در باور دسته دیگری از دین‌ها از جمله بوداگرایی و هندوگرایی خدایان زیادی وجود دارند. این خدایان یا ایزدان معمولاً نمادهای جنبه‌های گوناگون جهان برتر و ماوراءالطبیعه هستند. به این‌گونه دین‌ها، دین‌های چندخدا گفته می‌شود.

در باور صوفی‌گرایان، موجود برتر یعنی خدا، (که صوفیان آن را «حق» می‌نامند) موجودی است که به هیچیک از صفاتی که در جهان ما یا در ذهن ما حضور دارند منسوب نیست.

بیشتر فلاسفه تحلیلی معتقدند خدا موجودی کامل است، کمال او به این معنی است که اگر او ویژگی را داشته باشد آن ویژگی را به حد کمال دارد. اگر دانشی داشته باشد دانش را به حد کمال دارد (علیم است) اگر قدرتی داشته باشد قدرت او در حد کمال است (قدیر است)، خدا از نگر اخلاقی نیز موجودی کامل است یعنی موجودی مطلقاً خوب و اخلاقمدار است. سایر ویژگیهایی که فلاسفه خداگرا معمولاً برای خدا قائل هستند از این قرارند:

یک موجود/وجود است و وجود داشتن او عینی است. خالق است. دارای شخصیت است، دارای شعور و اختیار است. ناظم و نگهدارنده و ناظر است. خیر و نیک است. مهربان است. زیبا است. بزرگ است. بخشنده و عادل است. ماورای طبیعت. ازلی و ابدی است و جاودان است. بدون اشکال و کامل است. در ذات خود ثابت است. بینهایت است. مقدس است. تماماً زیبایی و والایی است. قدرتمند و قادر، و قدیر است. دانای کل، و علیم است. همه جا حاضر است.

صوفیان معمولاً معتقدند خدا را نمی‌توان دارای هیچ ویژگی (از جمله ویژگی‌های انسان‌دیسی) دانست و او توصیف نشدنی است. صوفیان برای عقلانیت در شناخت خدا اهمیتی قائل نیستند و معتقدند تنها از راه شهود و سایر روشهای درونی میتوان به وجود خدا پی برد.

دو نام خاص خدا در اسلام الله و رحمان است.

خداوند در بیان فلاسفه اسلامی تعریف پذیر نیست چون به حد و رسم شناخته نمی‌شود و ماهیت ندارد. برخی برهان‌هایی که بر اثبات خداوند ارائه می‌شود هم برهان‌های ثبوتی نیست بلکه برهان‌هایی است که از این بحث می‌کند که دریافت ما از این حقیقت بدیهی به چه طریق اتفاق افتاده‌است.


دین یا کیش یا طریقت یا شریعت که مقابل کفر است. در سانسکریت و گاتها و دیگر بخش‌های اوستا مکرر کلمه ٔ «دئنا» آمده دین در گاتهابمعانی مختلف کیش ، خصایص روحی ، تشخص معنوی و وجدان بکار رفته است و بمعنی اخیر دین یکی از قوای پنجگانه ٔ باطن انسان است

دینهای ابراهیمی که همه از یک ریشه و منطقهٔ خاور میانه سرچشمه می‌گیرند عبارت‌اند از اسلام، مسیحیت و یهودیت.

دین‌های بابی و بهائی نیز ادیان نوینی هستند ولی در ادیان سامی ریشه دارند.

از دینهای بزرگ دیگر در جهان می‌توان از بوداگرایی، هندوگرایی و آیین کنفوسیوسگرایی نام برد. ادیان لزوماً خدامحور نیستند ولی به نظر میرسد تمام ادیان معتقد به ماوراء طبیعت باشند.

دینهای کهن فراوان دیگری نیز وجود دارد مانند زرتشتی‌گری، مانی‌گری، مهرپرستی و جز اینها.

امیل دورکیم در صور بنیانی حیات دینی دین را بدین گونه تعریف می کند:
دین عبارت است از دستاهی همبسته از باورها و اعما ل مربوط به امور لاهوتی (مجزا از امور ناسوتی) که این باورها و عقاید همه کسانی را که پیرو آنها هستند در یک اجتماع اخلاقی واحد به نام امت متحد می‌کند.

پیوند دین و انسان، پیوندی دیرین و پایدار بوده، اما این رابطه، در گذر زمان چه در وجه فردی دین و چه در بعد اجتماعی آن، همواره دستخوش تغییرات چشمگیری شده است. هرچند دین نقش و عملکردی همواره یکسان نداشته، اما از نخستین جوامع انسانی تا امروز، عنصری اساسی و بنیادین از هر اجتماع انسانی را تشکیل داده و یکی از اصلی‌ترین محورهای صف بندی‌ها و دسته بندی‌ها در درون جوامع یا تمایز ملل از یکدیگر بوده است. در جهان امروز نیز، به رغم همه اختلاف نظرها، مجادلات و مبارزات، مباحث و تفسیرهای متفاوتی که از ماهیت و وظایف دین به دست داده شده، به نظر نمی‌رسد که از اهمیت و میزان گسترش و حضور آن در حوزه‌های خصوصی و عمومی زندگی بشری کاسته شده باشد.

بر اساس پژوهشی که موسسه بین المللی نظرسنجی گالوپ، انجام داده، پس از ملیت، مذهب، دومین عامل احساس هویت در جهان به شمار می‌رود. در جهان امروز، در این نکته نمی‌توان تردید کرد که نقش و اهمیت سیاسی و اجتماعی دین از چند دهه پیش به این سو، به صورت فزاینده‌ای افزایش یافته است. در این اقبال مجدد، به نظر می‌‌رسد که برداشت‌های بنیادگرایانه از دین، با سرعت بیشتری گسترش یافته‌اند و اکنون به عنصری مهم در مناسبات و معادلات سیاسی و اجتماعی بدل شده اند.

در جهان امروز، به همان اندازه که دین مهم است و عاملی هویت بخش به شمار می‌رود، رهبران و مراجع دینی نیز، از موقعیت و اهمیتی قابل توجه برخوردارند. بر اساس پژوهش موسسه گالوپ مردم جهان امروز بیش از هر مرجع دیگری، به رهبران و مراجع مذهبی اعتماد دارند. قدرت یابی مجدد دین، به عنوان عاملی تعیین کننده در حوزه زندگی عمومی، پیامدهایی ویژه نیز به همراه خواهد داشت و از جمله می‌تواند به گسترش و تعمیق اختلاف‌ها در برداشت‌ها و تفسیرهای پیروان ادیان و مراجع مذهبی بینجامد.

یونگ :مذهب به معنای احترام از روی وجدان و با کمال توجه به عوامل غیر عقلانی روان و سرنوشت فرد یا به عنوان رعایت دقیق و به حساب آوردن برخی عوامل نادیدنی و غیر قابل کنترل , یک نگرش غریزی خاص انسان است .

رویکردهای جامعه شناختی نسبت به دین هنوز شدیدا تحت تأثیر اندیشه های سه نظریه پرداز کلاسیک جامعه شناسی ،یعنی مارکس ،دورکیم و وبر است.هیچ یک از این سه جامعه شناس خود مسیحی نبودند و همگی فکر می کردند که اهمیت دین در دوران امروزی کاهش خواهد یافت.آنها بر این باور بودند که اساسا که مذهب یک توهم است .طرفداران مذاهب مختلف ممکن است به طور کلی در مورد اعتبار اعتقاداتی که که دارند و شعایری که در آن مشارکت می کنند متقاعد شده باشند. 
البته جامعه شناسان اسلامی هم دارای نظریات متنوع و مهمی در حیطه جامعه شناسی دینی میباشند که از جمله آنان می توان به دکتر علی شریعتی و آیت الله مطهری اشاره نمود.در میان فلاسفه اسلامی تقریبا تمامی این فلاسفه نظریات قابل توجهی را ارائه کرده اند. نظریات مسلمانان در این حیطه را می توان این گونه خلاصه نمود که آنان دین و فرایندهای آن را جدا از زندگی مادی در نظر نمی گیرند ،بلکه آن را در طول همدیگر می دانند. 
مارکس و دین 
دورکهایم و شعائر دینی 
انتظارات دورکهایم درباره دگرگونی دین 
وبر و ادیان جهان 
جامعه شناسی دینی در نگاه متفکران اسلامی


دیدگاهی که مارکس ،دورکیم و وبر همگی در آن سهیم بودند این بود که دین سنتی بیش از پیش در دنیای مدرن بصورت امری حاشیه ای در می آید__و دنیوی شدن فرایندی اجتناب پذیر است. از این سه جامعه شناس شاید تنها وبر می توانست حدس بزند که یک نظام دینی سنتی مانند اسلام ممکن است تجدید حیات عمده ای پیدا بکند و پایه تحولات عمده سیاسی در اواخر قرن بیستم شود .با این همه این دقیقا همان چیزی است که در دهه 1980 در ایران رخ داد.در سالهای اخیر بنیاد گرایی اسلامی تأثیر قابل ملاحظه ای نیز بر سایر کشورهای خاورمیانه مانند مصر،سوریه و لبنان داشته است.چه چیزی این تجدید حیات پر دامنه اسلام را تبیین می کند؟ 
گسترش دین اسلام 
اسلام و غرب

کارل فریدریش ویلهلم واندر

«امروز وقتی به‌تاریخ می‌نگریم حکومت‌هایی را می‌بینیم که منتسب به‌ دین هستند و نیز از تمدن اسلامی، معارف، علوم و فرهنگ ِپاگرفته در دنیای اسلام، نشان می‌بینیم. در شاخه‌ها و شعبه‌های اسلام متحقق در تاریخ، شاهد آراء، سلیقه‌ها و تجربه‌های گوناگونی هستیم که جملگی خود را اسلامی می‌دانند و بر باور خویش چنان استوارند که گاه به‌کشاکش‌ها و درگیری‌های خونین نیز تن می‌دهند.»

کورت توخلسکی

«به‌تمام مذاهب باید به‌دیدهٔ احترام و اغماض نظر داشت و حکومت باید مراقبت نماید تا کسی مزاحم دیگری نشود، چون در این‌جا باید هرفردی مطابق با عمل و ایمان خود به‌آرامش ِ جاودانی بپیوندد.»

آلبرت اینشتین

«به‌طور کلی تعلیات مذهبی ژاپن، روح فضیلت، ثبات و شجاعت و تحمل و امانت و تسلط بر نفس را در تمام افراد از مرد و زن پدید می‌آورد و همین صفات ملت ژاپن را در شمار ملل معظم دنیا در آورده است.»

اسدی طوسی

«به‌وظایف خود عمل کن: این جمله حاوی مفاد آموزشی تمام مذاهب است.»

هاینریش هاینه

«دین بدون علم کور است و علم بدون دین لنگ است.»

آلبرت اینشتین

«دین برای فراغت خاطر و آرامش خیال بیشتر از آنچه بتوانیم تصور کنیم مفید است، در روزگار بدبختی و بیچارگی، دین بهترین وسیله‌ای است که ما را تسلیت داده، فشار ناراحتی‌ها را سبک‌تر می‌سازد.»

کانت

«دین فقط یکی است، اما عقیده ممکن است انواع زیادی داشته باشد.»

لودویگ فویرباخ

«مذهب نیروی بزرگی است، تنها نیروی محرکه واقعی جهان، اما شما بایستی دیگران را از طریق مذهب خودشان به‌حرکت وادارید نه از طریق مذهب خودتان.»


پیرامون زمین را میدان مغناطیسی که مغناطوکره نامیده می شود احاطه کرده است. البته قطب های میدان مغناطیسی زمین با قطب های جغرافیایی آن منطبق نیستند. 

هارولد بور از دانشگاه ییل برای اولین بار به وجود میدان مغناطیسی در اطراف موجود زنده پی برد. نزدیک به 70% از بدن ما را آب فراگرفته و مولکول های آب به صورت دو قطبی هستند و زمانی که ما در معرض یک میدان مغناطیسی خارجی قرار می گیریم این مولکولها در جهت آن میدان قرار می گیرند و این پدیده باعث به هم ریختگی نظم میدان مغناطیسی ما می شوند.

بر طبق تصاویر به دست آمده از میدان مغناطیسی زمین، اگر انسان درهر نقطه از زمین روبه شهرمکه ودرحقیقت روبه قبله بایستد ، میدان مغناطیسی بدنش بر میدان مغناطیسی زمین منطبق می گردد.


اگر در جریان مغناطیسی زمین بخوابیم آهن بدن تنظیم شده و همیشه سالم می مانیم و به عوارض قلبی دچار نمی شویم . در غیر این صورت آهن در جدار رگها رسوب کرده و آهن بدن کم می شود ، سبب تصلب شرائین و عوارض قلبی گشته و به کبد به عنوان قسمت کننده ی آهن بدن لطمه ی شدیدی می زند.

یکی از نکات جا لب اینکه در بدن زنان ماهی یکبار تغییر ولتاژ شدید ایجاد می شود و میدان مغناطیسی بدن به منظم ترین حا لت خود می رسد 

از طرفی بارهای زائدی که د راثر تحریکات الکتریکی اعصاب بدن به وجود می آیند که هم بر میدان بدن و هم بر امواج مغز اثر سوء دارند، در نواحی که اعصاب در آن تحرک بیشتری دارند خطرات جدی تری هم ایجاد می کنند و باید هرچه سریع تر از آن نواحی دور شوند. این نواحی دقیقا نواحی شستشو شده در وضو می باشند. بهترین راه دفع این بارهای زائد استفاده از یک ماده رسانا آب می باشد. هر چه آب خالص تر دفع بارهای ساکن سریع تر انجام می گردد و هیچ مایعی مثل آب خالصی که در وضو به انسان سفارش شده این اثر را ندارد.

منابع : انجمن فیزیکدانان ایران

چندسال پیش هیئتی متشکل از تیمهای متخصص فیزیکدانان ژاپنی براین اساس راهی شهرمکه شدند آنها در چهار سوی نزدیکترین مکان از محل خانهءخدا بانصب دستگاههای مربوطه توانستند در مواقع اذان مقدارارتعاشات بالایی از این میدان مغناطیسی دریافت کنند این طول امواج رفته رفته تا موقع قبل از وقت اذان بعدی کم و کمتر میگشت .

براین اساس وطبق نظریهء محققین امر, رابطهء مستقیمی بین شستشو ویا وضوی نقاط ورتکس بدن با آب و روی به قبله ایستادن و ذکر دعا و حمد و ثنا و نماز میباشد , دراسلام آمده است که نماز اول وقت صوابش بیشتراست , باید مردم فقط دنبا ل صواب باشند , دراول وقت قدرت میدان مغنایسی به اوج خود میرسد و درحالی که روی به قبل ایستاده شده و نقاط ورتکس بدن باآب شستشو شده میتواند رسانای ایجاد شده را دریک حا لت عبودی برای جسم و بالاخص روح یک انسان بهینه و بالنده سازد.

متاسفانه اکثرفرائض ادیان و روزه ها و نمازها بصورت یک عادت و عملی واجب که اگر اجابت نگردد باعث گناه و خشم خدایی میشود انجام میشود, شبیه نوعی پرداخت بدهی , و رفع یک بارسنگین ازدوش طلقی و درک و فهم میشود ,درمیان تمامی ادیان 3دین اصلی یهودیت , مسیحیت و اسلام دارای تکنیکی ترین اصول ارتباطات مخلوق با خالق میباشد, متاسفانه پیروان این 3ادیان که غا لبا" از مربیانی همچو والدین و دروس درسی و روحانیون بسوی دین مربوطه راهنمایی میشوند , فاقد راهبردهای کلیدی و جوهرهء اصلی ارتباط انسان و دین میبشاند, بطوری که هم اکنون چه درسطح جهانی و چه در کشور خودمان شاهد موج بی دینی در سطح تمامی سنین میباشیم , علل این بی دینی را میتوان آموزشهای ناکافی و غیرتخصصی نامید , کمااینکه مردم نسبت به عملکرد نمایندهء دینی ویا روحانی دینی درسطح جامعه رابطه مستقیمی با گفتار آنان قائل میشوند, که اگر تطبیق نداشته باشد , مردم در قبول توضیحات و راهنمائیهای دینی شک و تردید خواهند داشت وفردی بی دین خواهند شد , البته تبلیغات مخالف طیف دینی نیزکه ازسوی جناحین بعضا"سیاسی ترویج می یابد خود نیز مزیدی برعلت میباشد, این نوع برخوردها در تمامی ادیان بالاخص 3دین اصلی مصداق دارد.

این طیف برای یهودیان جادوگری موسی و برای عیسی زنازادگی و برای محمد بیسوادی
وبرای علی راهزنی و برای حسین جنگ برسردخترخوشگل را بیان میکنند!!!؟؟؟

موردی خیلی جا لبه , افرادی که ادعاهای ضددینی دارند همیشه در تحت حمایت دولت بریتانیای کبیر هستند, وجالبتراینکه یکی از معتبرترین دانشگاههای اسلامی نیز درهمین کشوروجود داره , این خود جای بحث مجزایی دارد, شاید مراد از این سیاست همان باشد که تفرقه بیانداز و حکومت کن , برای یک سیاستمدار فرق نمیکنه کی به کیه , برای رسیدن به اهداف خویش حاضره درهر لباس و مقام و مسلکی ظاهربشه , احساسات عوام رو برانگیخته کنه و از آب گل آلود ماهی های چاق و چله بگیره .

اتفاقا" یکی از ایراداتی که طیف ضددین بالاخص برای مسلمانان گرفتند درخصوص مقام سید برای آقایان و سیده برای خانمهاست ,این طیف مخالفین ابراز میدارند که سید دروغی بیش نیست و آنها گدایان و یامتولدین از راه نادرست بوده اند !, سَیّـِد، واژه‌ای عربی در اصل سیوِد بوده و به معنی آقا و سرور است. اما در اصطلاح شیعیان به فرزندان و نوادگان هاشم جد پیامبر اسلام می گویند.ولی به علت اینکه فقط نوادگان محمد هماکنون دارای شجره نامه هستند مردم آنهارا به این عنوان می شناسند.پس سیادت به فرزندان محمد که از طریق فاطمه دختر محمد و همسر علی پسر ابیطالب (امام اول پیروان تشیع و خلیفه‌ چهارم اهل سنت) به دنیا آمده اند، می رسد. این دسته از سادات به سادات هاشمی معروفند. و به ساداتی که از نسل علی و همسران علی به غیر از فاطمه می باشند، سادات علوی می گویند.گفتنی است که سیادت در سادات هاشمی که طبق نظر برخی از علما ، قوی تر و شریف تر هم هست ، از طرف مادر و در سادات علوی از طریق پدر می باشد. اهل سنت «سَیّـِد» را با نام شریف می‌شناسند.

نکتهء پزشکی :
زنان غیرسیده درحوالی سنین پنجاه سالگی و زنان سیده در حوالی سنین شصت سالگی یائسه میگردند.

متاسفانه نوع معرفی ادیان و بالاخص دین اسلام به صورت اشکال سیاسی گاها" چهره ای خشن و مستبد ازخودنشان داده است , مبلغین دین اسلام را روحانی می نمامند, وقتی که یک روحانی فاقد جوابگویی صحیح و قابل قبول به نسل آگاه وهوشیار باشد نتیجه سردرگمی وتهی گری نسل جوان میباشد, وقتی که نمازگزار صرف سبک سازی وجدان مذهبی خویش کرنش می نماید , وقتی که روزه دار صرف گرسنه و تشنه ماندنش بار سنگینی را از دوش به زمین میگذارد , وقتی که انجام کارهایمان صرف ثواب انجام میشود تا در قبالش هکتار زمین در بهشت موعود دریافت کنیم و از نعماتش بهره جوییم , وضعیت این میشود که فعلا" می بینیم , وقتی که یهودی متعصب گیسوانش را از طرفین صورتش بلند میسازد تا در روز رستاخیز حضرت داود از گیسوانش گرفته و پرتش کند به بهشت , وضعیت انسانی چنین میشود , عدم درک واقعی از تمامی اعمالمان نتیجه ای برعکس خواهد داشت , این نمازی که اکثریت مسلمانان میخوانند , به نظر من نماز نیست , یک نوع رقص مذهبی است , با حفظ کلماتی و انجام حرکاتی , یا یکشنبه های مسیحیان , یک نمادی فانتزی است , یا دیوارمقدس یهودیان , یا حتی مکهء مسلمانان , والقاب حاج برایشان , یا مجالس یا سفرهای زیارتی به حرمین امامان , یواش یواش تبدیل به مسافرتهای توریستی شده , تبدیل به پوز و مد و شخصیت و مقام و بلندی و غرور و کبر و پله ای بالاتر نسبت به دیگران و خلاصه یک افهء مذهبی شده تا سلوک و ارتباط و خلوص وشکوه و غنا و منزلت روحی .

گفتند : چه کسانی خواهند آمد بر مکه : گفتا: 3طایفه یکی آنانکه به قصد مسافرت آیند , هندوستان و یمن رفتیم و دیدم حال میگویند مکه نیز دیدنی است (توریست) دیگری آنانکه می آیند تا سوغات برند ( تجارت) و آخری میآیند تا القاب بر اول نامشان برند( حاج ) , بگفتند: پس آنکه به قصد عشق آید چه میشود؟ بگفتا : آنان آرزو کنند ولی هرگز نیآیند, اصل عشق است , آمدن مربوط به وسع است .

ادیان ابزار دست افرادی شده که اطعام طیف و گروه خاصی را در قالب مذهب جستجو مینمایند , پس گروهی خواهند خورد و اکثریتی گشنه خواهند ماند, درنتیجه موج ضددینی براه خواهد افتاد, نسل جدید روانهء مواج دیگری خواهد شد که اگر دین زده نشده بودند امکان هدایت آنان به این مواج خوش ظاهر و بد باطن میسر نمیشد.

مذهب شیعه نوادگانی از نسل پیامبراسلام داشته که آنان را امام گویند هرکدام دارای منزلت و شخصیتی والا درمیان شیعیان هستند , متاسفانه نوع نگرش نسبت به امامان از حد القابی چون امام و معصوم فراتر رفته و کلا" از یاد رفته که آنان برای خالق خویش زندگی کردند و خواستار آنند که اگر رجوعی نیز برآنان شود , نگاه اصلی , تمامییت توجه و گریه و دعا و راز و نیاز را برای خالق مهربان خویش متوجه سازند , خطوط و حدود انسانی برای وجدان انسانها کاملا"روشن هست , ولی نیازبیانم این است , وقتی که میتوان مستقیم کانکت شد نیازی به واسطه نیست , اگر این نیاز نسبت به عرض ارادت و خلوص به شخصیتی ممتاز از نگاه فطری مذهبی خویش داریم باز اشکالی ندارد ولی استوپ و غیرمحرک بودن پس از ارتباط با مقام واسطه بایستی متوجه معبود بود, هیچ امامی وهیچ پیامبری از خویش قدرتی ندارد ,هیچکدامشان قدرت معجزه ندارد , الا خواست خداوند کبیر , گاها" انقدر متوجه مقامات واسطه میشوم که گویا معبود فقط یک فانتزیست و بس , انقدر که برای واسطه گریه میکنیم بایستی برای اصل صدها برابرش را گریه کنیم , درمقام شامخشان سخنی نیست ولی اگر دینی هستیم و طریقت ما از راه مذهب گذرمیکند باید چنین افرادی که در عصر خویش بزرگ منزلت بودند را به عنوان چراغ هدایت طلقی کنیم تا مارا به معبود رساند , من در جامعهء دین مدارمان طیف امام شناسی را بسیار قوی تر از پیامبرشناسی و بالاخص خداشناسی می بینم , من کلامم این است هرچه و هرکه را دوست میداریم به جای خویش , اشکالی ندارد , ولی عبودیت و مقام خدایی بی همتاست , من احساس میکنم که اگر نماز و روزه را از دست مسلمان بگیریم دیگر هیچ اربتاط معشوقانه و دوستانه با معبود نخواهیم داشت .
چه کردی؟ نمازو روزه به جای آوردم , برای خودت کردی دیگر چه ؟ دیگر...دیگر .. هان چند بار صدقه دادم ...اه.... بله بله دو بار هم دست پیری را گرفتم و از عرض خیابان گذراندم ,وووو در روزهای خاص غم و گریه کردم , ضمنا" پیراهن مشگی هم پوشیدم , بله بله چندبار هم زیارت رفتم , بعد بعد همین دیگه !!!!؟؟؟؟ همین ؟ حتما" پاداش هم میخواهی ؟ حالا نظرلطفتون هرچی که باشه ,,, عزیزمن تمامی اینها که شمردی , برای خودت کردی , اگر بهشت میخواهی دنبال بهانه مگرد , بهشت را به بها میدهند نه به بهانه .

درمیان فامیل و دوستان خانوادگیمان خانمها و آقایانی هستند که دهها بار به زیارت رفتند و باز از اول شروع کردند و باز ادامه دادند , چندین بار به سفر عمره و تمتع رفته اند , که چی ؟ خوب شما اعتقاد داری خیلی خوب بروید , والا همون یکبار خیلیه خودش , پولت زیاده خرجش کن برای مهمترین کارهایی که وظیفهء یک انسانه , دوستی دارم توهمین 360 درمیان درد و دلمان بحث همین سفر خانهء خدا بود حرف قشنگی زد خیلی خوشم اومد , گفت : اگر روزی قسمت بشه برم خانهء خدا نه شام رفتن میدم و نه شام آمدن که هیچ حتی به نزدیکترین عزیزم هم نمیگم کجا رفتم .

ما هیچگاه از خویش نپرسیدیم که : من کیستم ؟ ما خویش را نشناختیم ولی در باب همه و همه چیز و حتی خدا , سخنها گفتیم و کامنتهای فراوان در پیج زندگیمون کلیک کردیم , تا خویشتن را نشناسیم , این وضع اجتماع ما خواهد بود و از این نیز بدتر خواهد شد .

هردینی به منزلهء تسلیم دربرابر خالق است و بس , مریدان و عزیزان خداوندی جزو شایسته ترین انسانها میباشند ولی قرار نیست یاد عزیزان به بهای ازیادبردن خالق تمام شود , روزی از کنار ساختمان نیمه تمامی که کارگران مشغول کاربودند گذرمیکردم , آجرچین دربالای دیوار مشغول بود و کارگری از پایین آجر پرت میکرد , کارگر وقتی آجر را پرت میکرد با صدای بلند میگفت : یاالله ,یکباره استا از اون بالا گفت : یاالله نه بگو یا علی !!! در(یای) علی بحثی نیست , بحث دراین است که خوده علی برای ( یا ) چه پسوندی را انتخاب مینمود؟

درزبان مردم برای اثبات حقانییت گفتارشان قسمهای خدا و قرآن و امامان و ابوالفضل امری رایج شده , کتاب آسمانی مسلمانان دکوری بیش نیست یا روی طاقچه خاک میخورد و یا درمراسم عزاداری و مجالس مذهبی دیگر ویا هنگام بدرقهء مسافر ویا سفره های عروسی و عید نوروز , یک حا لت فانتاستیک ایفاء میکند , چند نفر در معانی قرآن و انجیل و تورات سیر و سلوک نموده است ؟ چند نفر این گفتار امام پنجم شیعیان که به عنوان دانشمند و باقرالعلوم شهره داشتند آویزهء گوش داده اند که : در هر زمان مسلمان عصر خویش باش , چرا باید برای اینکه ثابت کنیم مردانی مومن هستیم باید ریش داشته باشیم یا باید پیراهن برروی شلوار و دکمه ها تا آخر بسته و تسبیح بدست باشیم ؟چرا تا گیسی از بانوان دیده میشود قوه های قهریه وارد عمل میشوند ؟ آیا مسلمانی به ظاهراست ؟ چرا باید در این جامعه چنین ظواهری را اولوییت قراردهند؟ زنی که چادر مشگی و مقنعه دارد یا مردی که ریش و تسبیح دارد حتما" مومن است ؟ چرا دیگر در مساجد نمازجماعت را 10-15نفری از افراد مسن تشکیل میدهند؟ پس این جوانان کجاهستند؟ چرا کاری کردید که جوان بسوی نا کجاآباد رهنمون گردد ؟ چرا جوانان مسلمان یا بسوی گرایش به مذاهب دیگر دارند یا درکل بی دینی را انتخاب میکنند؟ کدامین عملکردهای ما اینان را فراری داده است ؟ چرا وقتی باید صدای کتاب آسمانی مسلمانان به گوش میرسد برای مردم حالت ترحیم و عزا و غم و غصه به مشام برسد؟ چرا باید وقتی صدای کتاب آسمانی مسیحییان به گوش میرسد به یاد کلیسای روز یکشنبه بیافتیم ؟ چرا باید برای شهادت عزیز شیعیان چنان در غم و ماتم و عزا غوطه ورشیم ولی در ولادت همان شخص انگارنه انگار ؟ چراباید در یک مهمانی وقتی سرویس مشروبات الکلی پذیرایی میشود شخصی بلندشده و به حضار بگویدکه : ماله منو بریزین من نمازم رو بخونم بیآم !!!!!!! چرا باید فرد نمازخوان و روزه گیر و بقیهء فرائض , وقتی به جنس مخالف خویش میرسد با ترفند بقول خویش شرعی میتواند برای مدت معین و مبلغ معین ثیغهء موقت جاری سازد و......, دفعه قبل عرض کردم چرا باید جوان دورهء (طاغوت) هشت سال میون باروت جون خودش رو تقدیم کنه ولی جوان دورهء (یاقوت) با صدها ناهنجار اجتماعی ماندد اعتیاد و جنس مخالف و پارتی و مد و مشروبات الکلی و قرصهای بنداز بالا برو تو ابرها و فرار از خانه و ... 24ساعته مشغول باشه ؟ 

درد اینه که تواین اقیانوس عمیق و وحشتناک اجتماعی نتوانستند شنای صحیح رو به ما یاد بدند ما تابحا ل شنای سگی انجام میدادیم , حالا اگه کسی بخواد بیاد و اصول شنا ی کرال , شنای دولفینی , شنای قورباغه ای , شنای پروانه و... یاد بده خیلی سخته , شاید کسایی یاد بگیرند شاید هم وسط آب باز برن تو بهر شنای سگی؟ 
بحث خدا و دین و انسان همیشه مورد موافقت و مخالفت انسانهای گذشته و حال بوده ودرآینده نیز ادامه خواهد داشت , ولی متاسفانه ساده نگری اکثریت جمعیتهای مذاهب متعدد همیشه مورد بهره برداری قدرتهای بزرگ و کوچک بوده , بطور مثال درکشوری اروپایی کاریکاتوری چا پ میشود , سیاست گذار پشت صحنه بخوبی میداند که بدنبال این حرکت موج عظیمی در قالب خشونت درانواع کشورها بالاخص کشورهایی که دارای نفوذ بیشتراین طیف هستند برگزار خواهد شده , آیا فکر نمیکنیم که این موج عظیم خشونت باعث خدشه دار سازی چهرهء واقعی خواهدشد؟ آیا از تبعات بعدی خبر داریم ؟ چه سیاست جالبی , در غرب اروپا مانور کن خاورمیانه و دورو نزدیک را تحت تاثیرقراربده , حال این عکس العملها چه اهدافی را برای سیاستمداران پشت پرده ایجاب خواهد نمود بحثی است دگر,البته چون امر کاریکاتور در کشورهای غربی از مقامات گذشته وحال امری است عادی ولی در شرق بالاخص جهان مذهبی توهینی غیرقابل گذشته , چنین عکس العملهایی را بدنبال خواهد داشت که میتوان یکی از این اهداف را خشن توصیف نمودن چهرهء مذهبی آن جماعت و نشان دادن این مذهب به مردم جهان میباشد, آیا نمیتوانستیم نسبت به برگزاری یک همایش ویا یک مناظره تلویزیونی مابین فهیمان امر مبادرت کنیم ؟ آیا از دروازهء قلبها عبور نمودن بهتر است یا دروازهء شهرها ؟

یکی از پیش پاافتاده ترین سیاستها برای شناسایی افراد مخالف سیاست قلقلک میباشد!؟ بله بدین مضمون که بطور مثال : سرویسهای مخفی خبر از خیزشی آرام از مخالفتهایی را اعلام میکنند ,سیاستمداران در یکی از جراید نسبت به ایل و قوم و زبان ودین و رهبر و مقام و خلاصه به هرآنچه که پیروان نسبت به آن تعصب خاصی دارند مقالهء توهین آمیزی انجام میدهند , بعداز 24ساعت عکس العمل شورش های خیابانی و سخنرانیها شروع میشود و سرویسهای مخفی انجام وظیفه نموده و مرحله شناسایی و برداشت محصول را انجام میدهند , به همین سادگی , یک حرکت در نظفه خفه میشود.

آیا خبرداریم که قدرتهای بزرگی همچو ایالات متحده و بریتانیا وگاها" کوچولوی دیگری به نام اسرائیل مبالغ هنگفتی خرج میکنند تا در مناطقی از جهان برعلیه خودشون اقداماتی انجام دهند؟ یا وقتی یک دلار به کشوری کمک میکنند 10 دلار برای تبلیغات اون یک دلار خرج میکنند ؟ فکر میکنید چهرهء ابرقدرت دیکتاتوری مثل شوروی رو چگونه بعداز هفتادسال مخدوش و تکه تکه کردند؟ با ارتش با هجوم با خونریزی ؟

مبحث ارتباط مابین دین و انسان لاجرم سوق به سیاست داشت که مجبوربه بیان شدم , من دریک خانوادهء مسلمان و شیعه بدنیا آمده ام مثل اکثریت مردم ایران , والدینم از اوان کودکی هیچ چهره ای از دین را برایم روشن نساختند درعوض اوصول و پایه های اصیل انسانی رو برام تفهیم نمودند ودراین راه بیش از توان خویش مایه گذاردند , کم کم با رشد و بلوغ سنی و فکری نسبت به آشنایی من با تمامی جوانب امر از خدا شناسی و عالم شناسی و انسان شناسی و بالاخص ادیان شناسی , گفتگو کردند و منابع صحیح و اصولی شناخت هرکدام را دراختیارم گذاشتند , من درپایان مرحلهء نوجوانی و آغاز جوانی توانستم با بتن آرمه نمودن زیرساختهای اعتقادی خویش نسبت به چهارعنصرشناختی با یک نیروی بسیار قوی بسوی سرنوشت و آینده حرکت کنم , خدای را میتوانم هرروز ببینم , لمس کنم , ببویم ,صحبت کنم ,گریه و خنده کنم و با تمام وجودم عاشقش باشم , خود را نقطه ای بسیار ریز دراین عالم بینم و در فراسوی آن تدبیر و تفحس کنم , انسانها را از دید خودشان و خودم نظاره کنم و در اعماق ریشه ها و پایه ها و رسوم و بنیه هایشان رسوخ کنم, و ادیان را از جهات متعدد واز زیرساختهایش و اصول و مبانی اش مورد کند و کاو و تحقیق قراردهم وحتی سعی کنم درمیان آنها چند روزی را بسر کنم در مساجد و کلیسا و معابدشان باشم با اعتقاداتشان باشم و گویش و پویش شان را درتدبیر انسانی جستجو نمایم , واینک به مرحله ای برسم که بگویم :
خدا زیباست ,مهربان و بخشنده و منزه و قدرتمند و کبیر است , انسان بزرگترین کاردستی خارق العادهء خداست و ادیان نیز بعنوان چراغ هدایت برای انسانها فرستاده شدند , ولی شاهد هستیم که اهانت وحتک حرمت نسبت به یکدیگر و اعتقادات هرروز افزون می یابد, من از هر آئین و دینی گلچینی برای خویش انتخاب نمودم و چون پایه های اولیه محکم بوده لذا , هیچ نیروی متخاصمی نتوانسته برمن چیره گردد, تعصب برهیچ موضوعی ندارم , برهیچ مرجعی تقلید ندارم , تمامی مسائل را بخوبی میتوانم تشخیص دهم , خرافات را کاملا" مردود میدانم, چهرهء تمامی ادیان را چهره ای متفاوت از سیمای واقعی ادیان می بینم , سیمای واقعی تمامی ادیان و بالاخص 3ادیان اصلی را بسیار شیوا می دانم , و درنهایت چهرهء واقعی دین اسلام را آخرین ورژن ادیان می دانم .

اطلاعات هرانسانی از محیط پیرامون خویش و از مرتبطینش نشعت میگیرد, انسانی که مبنای حرکات خویش را از متریکس پیرامونش الهام گرفته و نسبت به این حیطه شروع به نقد و بررسی مسائل متعدد میکند , هرگز نخواهد توانست در حیطهء فرا ماوراء متریکس حتی تصوری نیز داشته باشد , القائییات ذهنی و تجسمات بافتی خویش را منطبق با نوع پرورش خویش سازش داده ودیگران را تشویق از تبعییت می نماید, این افراد کارگران بدون مزد متریکس هستند, که زندگی خویش را سرتاسر وقف پوچ خواهند ساخت و خواهند رفت ,عرفان انسانی و پی بردن به ماهییت انسانی را هرگز نخواهند شناخت .

متاسفانه چهرهء این خدایی که به ما نشان میدهند واقعی نیست یا چهره های دیگر مانند: موسی , عیسی , محمد , فاطمه , علی و نواده گانش , تمامی کتب آسمانی و تمامی پیامبران و تمامی امامان , همه و همه قابل ارج و منزلت هستند , نه دانستیم موسی که بود نه عیسی و نه محمد , نه دانستیم علی که بود و نه حسین , نه دیگران , تمامییت نیروها تنها چراغی برای روشنایی دراین جادهء تاریک و خطرناک درراه رسیدن به معبود یکتا هستند.

بحث طولانی تراز این است و حوصلهء انسانها کم و کم وکم , لاجرم سخنانم باتوجه به اینکه بطور ناقص نگاشتم بایستی به اتمام برسانم .

دریک کلام خلاصه میکنم :

بیآییم عشق به خدا را چنان درخویش تبلور سازیم که وقتی نامش بر زبان جاری شود و یادش در تفکرمان خطور نماید , اشک عشقش بردیده و قلبمان سیل و طوفان برپا سازد .

 با سپاس از همراهیتان
 


فقر


نام : فقر
نام خانوادگی : فقرزاده
نام پدر : جهل
نام مادر : ظلم
تاریخ تولد : بعدازریختن اولین خون انسان 
نوادگانش : اعتیاد , فحشا , بزهکاری و..


موضوع انشاء : فصل زمستان را تعریف کنید:
-
زمستان برف میبارد , درزمستان ما آدم برفی درست میکنیم , درزمستان ما لباس های گرم می پوشیم , بخاری خانه ما همیشه روشن هست و ما گرم می شویم , شب یلدا همیشه خوراکی های مخصوص آن شب را میخوریم , برف بازی را دوست داریم , امسال ما به اسکی رفتیم خیلی خوش گذشت من فصل زمستان را دوست دارم , اتاق من همیشه گرم هست , همیشه دوست دارم با موزیک مولایم برای صبح از خواب بیدارم بشم .
-
من زمستان را دوست ندارم , شبها خیلی سرد هست , من شبها تمام لباسهایم را می پوشم , من با برادرهایم کنارهم میخوابیم ,ماهمه دریک اتاق میخوابیم , ماهرشب شام نان را تکه تکه میکنیم آخر خیلی خشک هست بعد مادر آب را با یه چیزقرمزرنگ قاطی میکند و میخوریم دیشب دیدم رویش نوشته بود : رب گوجه فرنگی , مادر میگوید : اسم غذای ما هست شوربا ,دیشب از پنجره اتاق بادسرد می وزید آخر شیشه شکسته هست پدر مقوا گذاشته , من شبها خیلی سردم هست ,دیشب بابا کنار در نشسته بود و گریه میکرد , مادر هم گریه میکرد, من یواشکی نگاه کردم ,
- شبها خواهرکوچکم خیلی سرفه میکند , آخر او خیلی بیماراست , مادرمیگفت خواهرم برای همیشه به شهردیگری پیش فامیلهایمان خواهد رفت , من فصل زمستان را دوست ندارم , من خواهرم را دوست دارم .


فقر فرهنگی , فقراقتصادی , فقراعتقادی , همه دست دردست یکدگر داده و جامعه ای را آلوده میسازد , سرمنشاء خیلی از جرایم قانونی و دینی , چنانچه فرمود : اگر فقر از درب وارد شود , ایمان از پنجره خارج خواهد شد , فقر اگر نباشد , غنی آرزوهایش در دل بر زیر خاک خواهد رفت , نه اینکه آنکس که غنی است پس بد است , خیر , خطابم بر غنی آن غنیست که کرده جفا با حکم ناعدل بر فقیر ؛ این فقیر اولش فقیر نبود , کردند فقیرش , حقش را از کف ربودند و ظلم را روا داشتند و خویش را گوهربار ساختند , این غنی لباسهای رنگارنگی دارد , نامها و الفاض دهن پرکن دارد , مقام و قدرت دارد, بودند مردان و زنان حامی فقیر که برخواستند بستانند حق فقیر , لاجرم آنها نیز از تیغ شمشیر زهرآگین و دم تیغ سرب گلوله درامان نماندند ولی نامشان پاینده هست .
فقرهرروز همچو ویروس کشنده ازدیاد می یابد و میتوان به جرعت بیان داشت که اکثریت مردم کشورما فقیر هستند خط فقر برای درآمد ماهیانه ششصدهزارتومان ! یک فاجعه هست برای انسان , قدیم فقیر به دوره گردان و چمباطمه زنان کوچه و دم درب زیارتگاه و زورخانه وسقاخانه و تکیه گاهان بودند و حال در سطح شهر گسترده شده دراکثرخانه ها میتوان یافت , گسترشی به مانند فحشا و اعتیاد و رشوه , دروغ و خیانت , فقرایی که با سرخین سیمای خویش از فرط سیلی های حیا , از خانه به خیابانها میزنند و بقولی برای لقمه نانی سگ دو , قبل از طلوع و تا پاسی از شب , میدوند و پای عریان , میکنند و جان طغیان , عرق ریزان , خسته و نالان , اگر آوردند لقمه نانی شکرگویان , گر که دست خالی شرمندهء اهل و عیال گریان , قدیمی ها آن مردان یک جمله بر زبان جاری میگفتند : الهی هیچ مردی را شرمنده نساز بر اهل و عیال , دوستان حال یک مرد پیدا کنید که گوید من شرمنده نیستم .

مادران شرمندهء فرزندان خویش ولی با لبخندی بر چهره , فرزندانی دلواپس فردای خویش , پدری دست خالی و شرمندهء همسروفرزندان و عروس و داماد و نوه, خوب همین فاکتورها کافیست برای پیشانی ممهور بر فقر .

همه بدهکاریکدگر , همه بدهکارسیستم بانکی , مریضی نالان یادربسترش در خانه یا دربیمارستان پول تیغ جراح سوا و پول بیمارستان سوا , ندارد این پولها و نیست اهل حق و سینه چاکان درکنارش , همه درفکراینکه چطور بدهیهای خویش را پرداخت کند , چگونه قبوض را پرداخت کند , چگونه مالکش را راضی به پرداخت اجاره درماه آینده کند, که نمیتواند کند, همین چطورها و چگونه ها , اگر سکته اجازه دهد , قرار است خویش و خویش زادگانش و این سلسله , فقر را تا ابد یدک کشانند.

دخترش دم بر بخت و چشم بر دخول وجلوس خواستگاران , پسر دلداده بر دخت همسایه و دست خالی و شغل نداری , مادر گریان در خلوت و کنج و دالان , پدر ناامید از فردا و هرروز مرده و زنده شدن در نزد نارفیقان و 
نا کسان , چه کنند اینان با این همه غصه و غم , با این داغ فقر بر پیشانی عزیزان .

فقیران امروزه از هر قماشند , فقیر اقتصاد و فرهنگ و اعتقادند , توکل برخدا ازیادرفته , اگرهم هست لاجرم همین ساده بر زبان عامیانه , صدا و سیمای ادیان اکنون به شکل دگر هست , همانگونه که بر وفق مراد طیف خاص هست , مراد آن استعمار کهن هست , همانی که زلال آبمان را مبتلا ساخت , گل آلودش نمود و صیدها ساخت .
کردند پیوند جهل و ظلم با هم , بنا کردند فقیران از هر قوم و برزن ,کسی نیست دادخواهش , کسی نیست حق خواهش , اگر هست خدمتش هست با تیغ و سرب داغش .

فقیر انسان نیست از دیدگاهش , فقیر یا زباله , برایش فرقی ندارد , ما اگر بستر گرم داریم و طعام خوش مز , اگر هست ما را کمی حال بهتر , نپنداریم که نیست در ما فقر , فقیری در بی خانگی و بی ماشینی و بی لباسی و
 بی کریستالی و بی طلایی وبی پولی نیست , فقر اصلی در فقرفرهنگیست , فقرفرهنگی دوایش تنها یکیست , آنهم شکستن بتهای بگرد خویش ساخته , برخواسته از کنج ذلت و فریاد کنیم که : یا خدا , من تا امروز بی خدا بودم , برایم دِه مرامم را , برایم دِه باده برای مستی تو , برایم دِه آگاهی تو , همتم را فزونی دِه ,,, کی کردیم این چنین , کی دامن خویش را پاک ساختیم , ما نیز در فقریم و فقیریم , نپنداریم که خیلی غنیییم .

لاجرم حتی یادخدا را نیز کتمان کرده اند , خنده های ابلیس را هر روز و هر شب می شنوم , حتی خدایی برایمان ساختند که ابلیس دوستش میدارد , ای داد برما , با تمام فن و فنون , چه ساده فریب میخوریم و ثمره فقر است و فقیرانی تهیدست , ندارانی شکم گشنه , ندارانی رخت وصله و پاره , ندارانی پا برهنه , ندارانی ناامید فردا , ندارانی مستاجر , ندارانی بدهکاراشخاص , ندارانی بدهکار مافیای بانکی , ندارانی شرمنده ,ندارانی حلق آویز, ندارانی که دخت عزیزشان راه فحشا را برای یک شکم خالی , برای درمان عزیز,برای هزاران بدبختی برمی گزینند تا بخوابند با پسرها و مردان عاشق همبستر و شهوت , ندارانی که پسرعزیزشان راه بزهکاری و اعتیاد را برمیگزیند , ندارانی که همسرش نیز راه دخت را برمی گزیند , این حکایت تلخ است و یک فاجعهء اجتماعی , آری چشمهایمان را باز نیز ببندیم و باز نیز گذر کنیم , واینکه گوییم : به من چه بابا, فقیرن که باشند , غیرت داشته باشند , برن کار کنن , اوناهاش برن مستراح تمیز کنن , منو سنه نه , منکه فقیر نیستم , ولش کن بابا , این شهرزاد هم حال داره ها , هرررررررررری.


غرورمان را شکستند , جوانمان را برای پادوگری به دیار چشم بادامیها گسستند, جوان ما ندارد هوییت ندارد اعتقاد , جوان ما پتک بر سر , دیوانه و مجنون برسر, دارد آرزوها در سر , تواند یا نتوان رساندش بر مقصد , سفیح مشکلاتش میشود صددرصد.

تا پیوند جهل و ظلم درکارهست و فقر ما فقرفرهنگ و اعتقاد و اقتصاد , همین است , تا نگرشهایمان را تغییر ندهیم تا الگوهایمان را جهات اصل ندهیم , تا تربیتهایمان را چه خویش و چه فرزندانمان را با قلم موی نرم فرهنگ و با رنگهای الوان اعتقاد آغشته نسازیم , فقر اقتصاد ازبین نخواهد رفت , ما قبل از اینکه فقیر اقتصاد باشیم , فقیر فرهنگ غنی هستیم و ازیادمان رفته کیستیم , چگونه شده است که ملل قدمت نداران از ما پیش افتاده اند , ما هرروز بیشتر به سوی هم ردیفان ملل افریقای مرکزی ملحق میشویم , فریب اتومبیلهایمان , موبایلهای فینگرتاچمان ,مبلمانمان , فرشهایمان , اسکناسهایمان را نخوریم فقرفرهنگی بسیار سخت تر از فقر اقتصادی است , چه بسا دراین مملکت فقرای اقتصادی داریم که غنای فرهنگی و اعتقادیشان هیچ اثری برمن و شما از فقیربودنشان را نشان نمی دهد , اینها همان حیادارانند , اینان همان صفادارانند , اینان همانند که قبل از اینکه کسی آنها را بیند با سیلی حیا سیمای مهر خویش را سرخ میکنند, کم نیستند این کسان , و کم نیستند ناکسان .

هنوز تیلیت خوران از پای مرغ کم نیستند , مدیر مدرسه مادر را زنگ میزند که بیآیید دخترت بی حال است , مادرشتابان روی بسوی مدرسه , میرسد بربالین دخت عزیز , می بوسد و می بوید و گریان , پرسد چه شده بی حال گشته , مدیر گوید : افتاد در حیاط مدرسه , رساندیمش به حکیم و گفت : این دخت سوء تغذیه دارد , خانم محترم لطفا" غذاهایی برایش درست کنید که دارای ویتامین و پروتئین و کالریهای کافی باشد , تا چنین نشود , اگر مایل هستید شما را به یک متخصص پیسیکولوژیک معرفی نمایم!!!!!!!!!!!!!
مادرنگاهی غضب آلود می اندازد و دردل میگوید : به درد عمه ات میخوره.

درخیابان پشت چراغ قرمز دختری دیدم با لباس مدرسه شاید 12ساله بود, کتابهایش با کشی محصور گشته در بغل با یک دستمال و شیشه پاک کن درانتظار اتومبیلهای چراغ قرمز کمین کرده , مردانی سواره تحسینش میکردند و بر غیرتش آفرین و یک سکه یا اسکناس اهدا میکردند , ولی دراین میان , مردانی!!! تقاضای دیگر میکردند , دخترک بی هیچ نگاهی , بی هیچ تقاضایی , شیشه اش را پاکتر میکرد و دست اخر کلامش این چنین بود: تو از من نیز فقیرتری, مهمون من باش.

یکی می نالد از درد نداری , دیگری میگوید چیزم کجایی ( باعرض معذرت)

چنین کردند مارا , جوان دورهء طاغوت در میان بوی باروت , در میدان نبرد هشت ساله , جان داد در راه خدا و اعتقاد و میهن و ناموس میهن , لاجرم جوان دورهء یاقوت درفکرو درعمل به دنبال سکس و اعتیاد و قرص و پارتی و تریپهای آنچنانی و پسران ابرو برداشته ء گوشواره به گوش و گردن آویزهای فراوان و موهای سیخکی و میخکی وتیغکی و مد و بی خدایی و وطن فروشی و غیرت فروشی , دست وپا میزند درمنجلاب گناهان ملی و میهنی و اعتقادی خویش ,دختران تنگ پوش و صورتهای دلقک سیرک و روسری کف دست و آدامسکهای بادکنکی و قرها و فرها و اتوها و ..., چقدر درمیان مردم لفافه های فحش و ناسزا بصورت مکالمات روزمره درآمده , چقدر مردم دروغگوشدند , چقدر مردم در رشوه دهی و رشوه خواهی ریلکس شدند , کارمان به جایی رسیده که میگویند: فحشا را چنین بد نیز تصور نکنید الانه در دنیا به عنوان یک شغل نگاه میکنند!!!دنیا اگر دنیاست , ما ایرانی هستیم , ما آریایی هستیم , ما ملتی هستیم که با ادیان مختلف با اعتقادات مختلف میخواهیم دراین مرزوبوم درکنارهم و با اتحاد هم زندگی کنیم , هیچ اعتقاد و مرام و مذهب و دین و قانون این مملکت از زمانهء کوروش کبیر تا کنون چنین شغلی را به رسمیت نشناخته است , بنی آدمیم ز یک گوهریم هم وطن , چو به درد آورد عضوی روزگار , بمیریم الهی دگر عضوهارا نباید که هیچوقت بماند قرار .

فقر سکوی پرتاب طایفه ایست که ظلم و ستم و جهل و خرافه و کج محوری را برما به ارمغان آوردند.

الانه مردم خیلی به سختی امرارمعاش میکنند دیگر فقرا فقط دست دراز کرده گان نیستند , فقرای بیشماری داریم که دست دراز نکرده گانند .

من شخصا" به قشر معلم ارادت خالصانه و دست بوسانه دارم , خیلی دوستشان دارم , یکی از دوستان دبیر زبان انگلیسی دریکی از شهرهای کوچک هستند از درد نداری و فقر درمیان دانش آموزانش صحبت میکردند : بگفتم اسمی ازمیان , بگفتا حاضر و گفتم بیا , آمدش بر پای ِ تخته گفتم بخوان , شروع کرد ادای تکلیف و سر را بسویش چرخاندم و به یکباره از آمدنش جگرم پاره گشت و تاسف بر پیکرم طنین افکن , دیدم دراین فصل سرما و برف سنگین این طفل کفشش پاره و انگشت شصتش نمایان , دیگر نفهمیدم که تکلیف چه بود و چه کرد گفتم بشین فرزند , خدایا این یکی را من کمک کردم , دیگران را چه کنم .

اگردوست داشتید چند پیشنهاد براتون داشتم , من خودم بعضا"اجرا میکنم, این روش رو خودم اختراع کردم, مختص خودمه ,گفتم قصد توهین و اهانت ندارم چون درارتباط با خودم اجراکردم اگر علاقه مند بودید میتونید :برای یک یا چند روزتان خرج تو جیبی شخصی خودتون رو از محل صدقاتی که برای مستمندان کنار میگذارید واگر کنارنمیگذارید بخاطراینکارلطفا"کناربگذارید همان پولهای خرد و اسکناسهای وصله و پاره همون اسکناسهایی که شاید شرم کنیم از جیب و کیفمان درش بیآریم , برای یک روزیاچندروز با همین مقدارازمحل صدقات بسرکنیم , یعنی حتی اگر اتومبیل داریم یا نداریم و سوارتاکسی میشویم با اتوبوس تردد نمائیم , نسبت به خویش فشار وارد کنیم هرچند روز که بتوانیم گفتم حتی یک روز , باورکنید نتیجه کار خیلی عالیه ,البته بعدا" مبلغ صدقه را پس دهید , یک پیشنهاد دیگه , بازهم این روش رو خودم اختراع کردم , برای هرچند روز که بتونیم از لباسهای فروشگاههای ارزانفروشی یا تاناکورا خرید کرده و بپوشیم , یکی دیگه بازهم خودم انجام دادم , برای طعام سعی کنیم از ساده ترین شکل موجود همان تیلیتی که اون دانش آموز برای موضوع انشاء نوشته بود یا نان و پنیر و طعام خیلی ساده استفاده کنیم , هرچند روزکه میتونیم , یا درجای همیشگی نخوابیم یک شب هم روی زمین بدون تشک با یک لحاف و یک بالش بسرکنیم ,البته این مواردی که پیشنهاد کردم واقعیتی است که اکنون داره در سطح وسیعی اجرا میشه ,وحتی خیلی غلیظ تر , میخواهیم مزهء بابِ دهن میلیونها هم وطن رو بچشیم و درثانی نسبت به بودن خویش و اجرای تغییرات خویش کمک کرده و بانی زندگی واقعی خویش شویم , مطمئن باشید که اثراتش خیلی موثر خواهد بود.

یک روش دیگه ای هست ولی متاسفانه فعلا" خودم اجرا نکردم ولی تو فکرش هستم یه روزی برای چند ساعت اینکار رو انجام بدم , خیلی معذرت میخوام شاید عده ای از خوندن این قسمت ناراحت بشن خواهش میکنم درعمق نیت و مطلب سیر بفرمائید قصد اهانتی به کسی ندارم یک پیشنهادی است که میخوام یه روزی خودم هم انجام بدم , شاید بخندید شاید دیوانه فرض کنید شاید بغض کنید این مربوط به شخصیت شماست , پیشنهادم اینه که : روزی با ژنده ترین لباس و وضعیت ظاهری فقیرانه کنار خیابان و دیواری آدامس بفروشیم یا نامه ای بنویسیم از درد و غم و جلومون پهن کنیم و سرمون پایین به عبارتی بافقرمون , دستی برای کمک بطلبیم , یک پیشنهاد هست و خواهش میکنم از طریق اصول مبانی به موضوع نگاه کنید .

باید رشد فرهنگی و اعتقادیمان رو بالاتر ببریم , باید خدای را از نو شناخت , باید خویشتن را از نو بسازیم , باید قبول کنیم که هراعتقادی محترم است , منتقدین دینی را رها سازیم , معتقدین دین بایستی دین خود را از نو بشناسند ,
 بر باورهای هیچ دینی حرفی نیست , ولی برعمق عصارهء اصلی دینی خویش و ارتباط آن با خالق و مخلوق کمی بیشتر تدبیر کنیم , هردینی برای خویش عبادات و نمازهایی دارد ولی آنچه من می بینم نه عبادت است و نه نماز میتوان گفت یک نوع رقص مذهبی است , حتی خدای عوض رو داریم عبادت میکنیم , ( بحثی است جدای که به وقتش متنی خواهم داشت ) , کارهای سمبیلک و نمایشی را رها سازیم , هر کاری میکنیم فقط برای نزدیکترشدن به خالقمان باشد , از کوبیدن و ناسزا گویی بر ادیان مختلف دوری بجوئییم اینکارها مارو از هم جدا میکنه , دراین میان مادارای فرهنگی والا هستیم , ما دارای بیشمار دانشمندان و شعرا و عارفان و فیلسوفان و محققین و دانایان و فرزانگان در طول تاریخ معاصرمان هستیم , الهام گیریم از آنان که به یادگارگذاشتند و رفتند و نام و یاد نیکشان همیشه پرفروغ است , دست بر دست نگذاریم , دست در دست نهیم و فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم , به خودمون بیآیم , تا کی اشتباه , تاکی باج دهی , تاکی ابلیس پرستی , تا کی خدایگان و بتهای جدیدی که بر گرداگردمان با دستان و رویاهای خویش ساخته ایم راپرستش کنیم .

جو را چنان ساخته اند که هرکس درفکرخویش است , فقر مطلق و فقرنسبی , در برابر غول گرانی و تورم , و ذائقهء فقرا برای اعمال منفی تا اینکه گلیم را از آب بیرون کشند , ولی دریغ , که نه گلیم بلکه خویش را نیز نثار آب میکنند

پایه های سست فرهنگی و اعتقادی , گرهم هست اجرائیات سمبلیکی که تنها نموداری نمایشی است از فرهنگ و اعتقادش .

دراین مقطع بحرانی مردمی که با فقروگرانی وهزاران بدبختی دست به گریبانند متاسفانه جوانانی که کم هم نیستند دست به اعمالی میزنند که تابحال تو مملکت ما سابقه نداشته حالا اعمال شهوتگرایی و اعتیاد و پارتیهای آنچنانی بکنار می بینیم افرادی پیدا شدند به نام ساتانیست (شیطان پرست ) یا سلاو ( بردگی ) یا میسترس ( خشونت و ضرب وشتم همراه با شهوت) و.. ما داریم به کجا میریم , به ادیان یهودی و مسیحی و اسلامی توهین میکنیم به قانون اجرایی توهین میکنیم به قانون انسانی توهین میکنیم به قانون رسوم توهین میکنیم به خدا توهین میکنیم به اقوام توهین میکنیم به یکدیگرتوهین میکنیم به اجدادمان توهین میکنیم به آیندگان توهین میکنیم به هرآنچه هست و نیست توهین میکنیم , پس چه را قبول میکنیم , بی هوییتی تا این حد ؟

هیچ امیدی هم بر مدیران اجرایی دولتی نیست مافیای اقتصادی بسیار قوی تر از هرکس است , والا اگر مدیریتی واقعی بود ایرانیها بسیار به مراتب باهوش تر و مبتکرتر و خلاقتر و بااستعدادتر از چینیها هستند , بااینهمه منابع که ما دراختیار داریم و اینهمه مردان و زنان شایسته ولی افسوس که دراین کشور شصت و نه میلیون نهصدونودونه هزاروپانصدنفر کار میکنند تا پانصد نفر در رفاه و آسایش باشند .


وضعییت خیلی بغرنج است , بیداد میکند بدبختی های مردم , دیگراز این مردم انتظاری نداریم تا به قانون و دین و انسانییت و خاک میهن احترام بگذارند , چاقوی ظلم از استخوان نیز فراتر رفته و تمساح ها گریه میکنند بر احوالمان.

جالب اینجاست که یک کشور بسیار غنی هستیم دارای فواید و منابع روزمینی و زیرزمینی فراوان , ولی افسوس که هنوز همسایه ای داریم که شب را گشنه میخوابند و دم بر نمی آوردند , یکی در اعماق ذلت دیگری دراوج زورمند, یکی محتاج دوای دردش گر پیدا شود, دیگری تبادلات میلیاردی , اشتباه نکنید منظورم فقط مدیر اجرایی نیست , حتی همین مردم عادی بدون پست دولتی , تسهیلات میلیاردی برا یک نفر از بانکها و وام ازدواج برای دو جفت سرگردان بانکها , سربرشانه و حالت به شکل احترام و تقاضای معصومانه و گویی که ناخوش هست و در پشت پیشخوان قسمت اعتبارات بانک وگفتن اینکه : ببخشید , شما وام ازدواج میدین ؟ و نگاه مسخره آمیز بانکدار به زوجین بی پول و گفتن اینکه : بله , درخدمت هستیم , حساب بانکی بازکنید و تعداد 2نفر ضامن کارمند رسمی !!!!! آخر پدرنیامرزیده , تو استخدام رسمی داری از من ضامن کارمند رسمی میخوای ؟ نه , نداریم نمیشه...., نه نمیشه , ببخشید مزاحم شدیم , بیا , بیا بریم یه ایستگاه پایینتر یه شعبه دیگه هست , شاید اون ......
خداییش داره بغض تو گلوم میترکه , دوستان چشمام پراز اشک شده , بجان مادرو پدرم قسم اینا رو نوشتم دارم داغون میشم آخه همین صحنه ها رو خودم دیدم , نه یکبار چندین بار , ای داد برما , ای داد .


باتشکر از یک به یکِ شما عزیزان



عشق


نام : عشق 
نام خانوادگی : عشق زاده 
نام پدر : نیاز 
نام مادر : مهر 
تاریخ تولد : بدو خلقت 
نوادگانش : دوستی , حقیقت , راستی , خلوص , ایثار, مهربانی, صداقت , صفا , صمیمیت و...
 

موضوع انشا ء : عشق را تعریف کنید : 
-
من عشق را دوست دارم , من وعشقم هر روز تلفنی صحبت میکنیم , قرار میزاریم ,جوک و شعرهای قشنگ برای هم اس ام اس میفرستیم , چت هم میکنیم , شبا با وب کم حال میکنیم !؟ کافی شاپ , مهمونی , ماشین سواری , کادو میخریم ,اون خیلی خوشگله , جیگلم , دوخمل , نازتو برم , تو چت و میل هم به جای ( تو ) از حرف انگلیسی استفاده میکنیم میگیم ( یو ) چون کلاسش بیشتره در نتیجه ما عاشق همدیگه هستیم , اسم همدیگه رو رو تنمون خالکوبی کردیم, هرموقع خونه ء یکیمون خالی شد جیم فنک می پریم و باهم درد و دل میکنیم !؟( آره مرگ عمه ات ) , هردوتامون خیلی ناز میرقصیم , بعد هردوتامونهم گردنبند با حرف اول اسمشو به گردن انداختیم , راستی یه پلاک آی لاو یو هم من براش خریدم تو مچشه خلاصه اینکه من عشق رو خیلی زیاد دوست دارم . 

-
باهم تو کوچه بازی میکنیم , دیروز لعی لعی بازی میکردیم خورد زمین , زود بهش رسیدم دیدم زانوش زخمی شده خون میاد , اون گریه میکرد من برای اولین بار دستم به اون خورد زانوشو گرفتم نمی دونستم باید چیکارکنم, داشت خون میومد , اون گریه میکرد , اون منو نیگاه میکرد , خدایا چقدر چشماش قشنگ بود , غرق نگاهش شدم تاحالا اینجوری نگاش نکرده بودم چشماش پربود که یک دفعه اسممو شنیدم به خودم اومد , وای خدای من اون اسم منو صدا میزد پشت سرهم , منهم دیگه دلمو به دریا زدم بلند اسمشو صدا زدم , اون با گریه گفت : درد میکنه , متوجه زخمش شدم خون روی دستام ریخته بود دستمو گذاشتم رویه زخمش , وای خدای من من تونستم خون اونو لمس کنم , قلبم ازشدت طپش داشت از سینم بیرون می پرید به نفس نفس افتادم , یهو مادرمو صدا زدم : مادررررر,مادررررر, مادرم در کوچه رو باز کرد سراسیمه گفتم مادر زخمی شده مادر بلافاصله رفت و کمکهای اولیه آورد , مادر میخواست این کار رو بکنه گرفتم خودم , بار اولم بود تو فیلمها دیده بودم خودم پانسمانش کردم مادرگفت باید به مادرش اطلاع بدیم و مادر رفت به سوی در خونه شون , دیگه گریه نمیکرد , به جاش لبخند قشنگشو برام هدیه داد , همون لحظه معنی عشق رو فهمیدم , اون شب دست خشکیده خون عزیزم رو بغل کردم و بوسه میزدم وخوابیدم, اون شب شبِ عشق بود. 


هر چقدر به گذشته ها میریم عشقها خالصانه و مخلصانه میشه , بوی واقعییت داره , میشه روش گریدیت باز کرد , عشقهای اون زمونه انقدر دیجیتالی نبود , میشد باهاش رنگین کمون تو آسمون کشید , میشد تو سرما و یخبندان زندگی یه اجاق گرم داشت و تو روشناییش هنر عشق ورزی رو به نمایش گذاشت , این هنر کار هرکس نیست , عشق ایثار میخواد , عشق جسارت میخواد, عشقهای اون زمونه انقدر بی رنگ نبود, انقدر توش دروغ و خیانت و بی مهری نبود , عشق اگر بود دیگر حزن و اندوه نبود , عشق اگر بود در پرتوش نام خدا بود , عشق اگر بود ضمیرش دلهای پاک بود , عشق اگر بود خالص بود , گریه اش صفا داشت , خنده اش صبا داشت , شکوه و جلال داشت , نگاه اولش عشق بود و سالهای بعد حتی نگاه آخرش بازعشق بود, در هجرش ذکر بود , در وصلش مهر بود , در آن زمانه عشق مانند کنون بازیچه نبود , با این و آن هردم بنای هم نبود . 

عشقهای امروزه همه چی قاطی داره توش , الا خودِ عشق , عشقهای امروز کذب محض است و دروغ , درعشق همچو سرباز کند بازی با سرِ خویش در میدان نبرد با اسب توسن , بی محابا خیز کند بر خصم و دشمن , باکی ندارد از جانثاری , باکی ندارد از عضو سپاری , قید و القیودش را میزند قبل از رزم , میدهد برخویش و خدایش قول که پوید راه صدق دراین عشق تا جان نثاری , میزند بوسه بر گونهء گلگون اشک یار و میزند بوسه یار بر لبانش جوابش با یاد , یادی از عشق یادی از کوچه خلوتگه عشق , و راهی میکند سرباز عشق را بسوی نبردی سخت و دشوار , زندگی جنگ است و جانا بهر جنگ با عشق آماده باش  

عشق اگر خالص نباشه , اگر وصل شد , چند صباحی دیگر عشق تبدیل به نفرت خواهد شد , شاهد میخواهید؟ یک روز زحمت بکشید , قدم رنجه بفرمائید , برید دادگاه خانواده , تو کریدور قدم بزنید , یواش یواش به جمع های چند نفره ای که پراکنده از هم جمع شده اند ملحق شوید , گوش فرادهید , فقط گوش بخوابانید , بعد یک جمع دیگر به چهره ها بنگرید به زنان و مردان و بچه ها بنگرید , وقتی که احساس کردید که کافیست قبل از اینکه کریدور را ترک کنید با خود خلوت کنید و تنها یک سوال از خویش کنید اینکه : من کیستم ؟ نه اشتباه نکنید مشخصات خودتونو نگفتم , فرای آن , بپرسید : من کیستم ؟ یک دقیقه بعد جوابش را بدهید ؟ اگر وجدانتان قانع نشد باز بپرسید و پنج دقیقه فکر کنید , باز جواب دهید ؟ اگر قانع شدید و اگر دلداده ای دارید واو نیز دلی برای شما برای اهدا آماده ساخته , حال بپرسید : او کیست ؟ مثل روش قبل عمل کنید. 

عشق وصلش آرزوست , عشق وصلش ازدواج هست , در عشق اصیل جای بحث , جای تردید و درنگ نیست , عشق اگر عشق است , هیچ مانعی یارای او نیست , ولی درحال حاضر اگر فردی خواست عشق را متاسفانه , فقر اقتصاد بزرگترین دشمن عشق است برای وصل عشاق , که خود حکایتی دیگر است که در مجال این متن نیست . 

عشق دوانسان بریکدگر کوچکترین اثر از یاد ِ عشق کبیر است , آن عشق کبیر عشق به خداست , عشق دو انسان فانیست ولی عشق به خدا جاویدان و باقیست , در عشق دو انسان میتوان عشق به خدای را جستجو کرد , عشق دو انسان میتوان نقطهء ابتداء یک عشق عالیه در حد عشق خالق و مخلوق باشد , این عشق عالیه دیگر والاترین عشق است , انسانی که نقطهء ابتدایی در عشق ندارد نقطهء عالیه اش مملو از تردید است , عشق به مادر یا پدر یا فرزند خود نیز عشق است , آنها نیز فانی اند و ناباقی , پس از این عشقها رویکرد به عشق باقیست آن عشق جاودان , آن عشق والا , کوریان مشعل بدست در آن زمان بیرق داران این عشق هستند , در عشق خدایی معنی من در نثار مطلق جستجو میشود , در عشق خدایی همه چیز در سایهء این عشق نا پیدا میشود , نام معشوق که بر زبان جاری میشود اشک مثل باران میشود , وای از یادش که دیگر تابِ ما از سیل و باران گذر میکند و طوفان بر پا میشود , گرد بادها و گردآبها برجا میشود, طوفانها به پا میکنم از فرط این عشق خدایی , روح خویش را هر لحظه آماده سازم برای پرواز ندایی , آن ندا که دل برمن الهام سازد , آن ندا که او بر من جاری سازد , خدایم آن خدای مهربانم همان عشق من است و من عاشق عاشق شدن . 


ما نوشتیم و شما خواندید , چشمهای زیبایتان آلوده به درد هرگز نگردد , اما , 
اما افسوس و بی نهایت افسوس که دراین اجتماع من هیچ عشق نمی بینم اگر هست , تاکید میکنم اگرهست تکنفره هست و نفره دیگر در حال و هوای دیگر, یا اینکه هردو خیال میکنند هست ولی توان دیدن ِ نیستش را ندارند , این دوستیهای خیابانها و کوچه برزنها , این دوستیهای پارتیها , نامش عشق نیست , نامش الکیان خوشحال زودگذریست که نقطهء پایانش عریان یار در بستر یار هست , پس از آن این عشق سر به شورش میزند , کم رنگ و محو میشود, این نامش عشق نیست , نامش هوس است و بس , خیال میکردیم که عشق است , عشقی که به سر منزل ِ بوسه ها و وصال جنسی رسد برعکس بالنده و پویا میشود , نه اینکه ریش خنده مردان میشود , پوز خنده مردانی که در پشت سر ِ یار بعد از لفاف عریان میشود نامش عشق نیست , در پس ِ این لفاف و آن پوز خنده جاهلانه و ابلهانه , برروی بستر چشمهای نگران و گریان و شخصیتی خورد شده ای می بینیم که دیگر مورد اعتناء نیست , میگوید : عزیزم بهم قول میدی ....., که صدای عزیزش از دور به گوشش میرسد که : زود باش لباساتو بپوش , دیرت میشه , کسی میآد , بعدا" صحبت میکنم , زود باش,,,,,,> و آن آبِ سردِ معروف شروع به ریزش در بالای سر ِ یار ِ عریان در بستر میشود , وبقیهء ماجرا.....>. 

حکایت مردی که, بهتره حکایت رو بشنویم : 
عاشقش بودم , سالها در پی اش بودم , سالها در رنج و غمش بودم , 15سال ,سالها در فراغش , گریه تنها مونسم , زانوی ناله تنها همدم من , در سپیده دمان روز عشق یافتمش در ظهر آتشین آن روز شعله های عشقش بر تارکم آتش زد و سوخت مرا , در عصر آنروز غم غروب عشقم را نظاره کردم و در شبش کام تلخ بوسهء خداحافظی , سالها گذشت تا اینکه روزی خبر رسید که حادثه او را در آغوش کشیده , بی محابا رفتم و در خون بود آن یار , بی هیچ درنگی حکیمش را گفتم : خون لازم است ؟ من آماده ام , بگفتا : باید خون جور باشد , گفتم : جور است و یکیست , حکیم ادامه داد که : بسیار عالی نیازبود , اما مشگل تنها این نیست , گفتم : دیگر چه ؟ بگفتا : شدت تصادم بر یک کلیه کاری بوده و... کلامش را با حبهءقندقطع نمودم و گفتم : کلیه نیز موجود است کجا روم ؟ راهنمایی کنید لطفا">>و در اتمام کارش بیمارستان را بدون هیچ نام و نشانی ترک میگوید >> این خلاصه داستانی بود از مستندی که درسال آذرماه1377درتهران اتفاق افتاده بود .  

بگذریم از اینکه چرا آنها هیچگاه وصل نشدند,واین خانمی که تصادف نموده بود تاابدنخواهدفهمید که چه کسی , بله اونهم چه کسی و خون و کلیهء چه کسی در وجودش هست , هه : تا همین قدر بدونه که : یک شخص خیر , اگر در این حکایت وصل نیست ولی عشق هست , عشقی جاویدان و حسرت , آتشی زیرخاکستر , ولی بود , واین بود هست که مهم است , عده ای که عدم درک مفهوم عشق در نهادینه شدن شخصیتی فردی و اجتماعیشان عیان هست , انتظاری از آنها نیست , عده ای که وجودشان را مواج خروشان عشق دربرگرفته است آنها دانستند این ایثار برای عشق از کدامین شخصیتهای اجتماعی سرمیزند, آدم وقتی مقایسه میکنه که الانه چه خبراست در ارتباطات عاشقانه! تاسف میخورد و اندوه , که باز چه شد مارا؟ نسلی که تا چشم گشوده فریب و نیرنگ و دروغ و ناکسی دیده , انباشت تفکراتش ستانندهء تمامییت افعا ل منفی ست برای هر نوع ارتباطی , انگاری جزو خصلتهای انسانی است این افعال , ارتباطات عاشقانهء! این زمانه همان موضوع انشاء اولی است و آخرش در بستر عریانی به اتمام میرسد, عشق واقعی نه اینکه از ریشه خشکیده , هست ولی سوزنی ست در کاه دان , یافتش خیلی دشوار . 

عشق اصیل محوری دارد به نام خرد , این خرد اندیشهء وارسته میخواهد , تدبیر با چشم بصیر میخواهد, درعشق اصیل جدایی جایی ندارد , تنهایی فقط در مرگ است و بس , این عشق در تربیت فرزندان نیزموثر است , درعشق اصیل لبان چروکیده بر لبان چروکیده بوسه های طوفانی به پا میکند همچو دوران جوانی , این ارتباطات عشق نیست یک احساس قوی در فراق دوست , این فراق تا هست احساس نیز هست , وقتی فراقش چه قبل ازدواج و چه بعد آن میشود بی احساس , پس این عشق نیست این یک هوس بیش نیست . 


عشق اصیل حتی می آفریند فقر را بی محتوا , هدفمند میکند یار را برای رسیدن به مقصد واین مقصد تازه شروع ماجراست , تاکنون تک آمدیم , از این پس هردو شانه در شانهء هم خواهیم رفت , هیچگاه در مقابل یکدیگر نخواهیم ایستاد, هیچگاه پشت برهم نخواهیم کرد و استوار و سینه ستبر شانه در شانهء هم با گامهای راسخ دستان گره کرده درهم پولادین بسوی فردا پیش خواهیم رفت و از هیچ طوفانی هراسی نیست ما را , خودمونیم بچهء همچین پدر و مادری آدم باشه خودش آخره عشقه , آدم تو یه محیط با انرژی مثبت بزرگ میشه , محیطی که توش دعوا نیست , توش داد و فریاد نیست , توش حرفهای رکیگ نیست , توش دروغ نیست , توش مادر تو و مادر من نیست , توش هزار و یک اما و اگر نیست , توش قابلمه پرت کردن نیست , توش شیشه شکستن نیست , متنفرم از این الفاضی که نوشتم که حضور انسان رو برهم میزنه بقول یکی از دوستان اگه دکترشو پیدا کردیم دواشو نمیشه پیداکرد . 

هیچ ارتباطی بی عشق دوام نمی آورد وسبک شماری و سهل انگاری در کاشت , داشت و برداشت محصول از درخت عشق باعث آفت وخشکیدنش خواهد شد , تنش فرآیندی ست اجتناب ناپذیر ولی مرتبطین بایستی هر لحظه آماده باشند و برای هر تنشی در زندگی طرحی مقابله جویانه داشته باشند , هرزوجی توانست کلید دربهای بستهء زندگی را بدست گیرد خوشبختی پس از خوشبختی درب هایش را به رویمان خواهد گشود اما اگر دست و اندیشه مان خالی باشد این توشه به مقصد نخواهد رسید , اگر وصلمان در وعده گاه عشق بود هجرمان در پای میز قاضی خواهد بود که در پای ورقهء حکم پس از امضاء خواهیم نوشت که : 
  هیچ اعتراضی ندارم 

 این قائدهء عشق هیچ فرقی با قواعد دیگر زندگی ندارد , منتها همانطور که آنها را به غلط یادداده اند واین روند غلط شده نوع پندار ما از قائده , لاجرم اوصاف قمر در عقرب عشق نیز شده معظلی افزون بر معظل های دیگر .  

عشق رو ما چه جوری یادگرفتیم از اشعار عاشقانه , از آهنگهای عاشقانه , از فیلمهای عاشقانه , اشعار رو نویسنده ای نوشته که تجربییات خویش را در قالب شعر چاپ کرده , آهنگها نیز اگر سنتی باشد باز حرفی برای گفتن دارد والا این جفنگییات جدیدی که بانام آهنگ به خورد ما میدهند و این کلیپهای لوس آنجلسی و عجیب و غریب و تجملات و ماشین های آنچنانی و تازه صد رحمت به لوس آنجلسی این کلیپهای ضبط شده در تهران که از کانالهای خارجی پخش میشه روی هر چی جفنگ بوده سفید کرده , تریپهای ناموزون , بدور از واقعییات زندگی , بدور از وقار , این اشعار ! بی معنی رپ و گپ و چپ و... , فیلمها نیز یا ایرانیه تماما" شعار یا باید هندی باشه یا کشور دیگه , کدوم یکی معلم عشق بوده ؟ عشق کشیدن عکس قلب و تیر در میانه اش نیست , عشق بوسه های کوچه به کوچه نیست , عشق پای منقل نیست , عشق تزریق نیست , عشق قرص نیست , در عشق عریانگری جایی ندارد اصلا" عشق نیست , عاشق که معشوق را می بیند بلافاصله وصل به رویا می شود , وصل به خدا می شود , اصلا" عاشق با زیر و بم اندام معشوق کاری ندارد , او غرق چشمانش میشود, عشق گر اصل بود , گواه بر صداقت بود, جوشش و غرش ذات حقیقت بود , آنوقت این عشق ابدی است چه وصال باشد و چند فرزند و سالها گذر کند تا دم مرگ , چه وصال نباشد و آه در یادش و نوای خوش آهنگ صدایش باز تا ابد و تا دم مرگ با او باشد و حتی پس از مرگ . 

دراین میان متاسفانه دخترانی هستند که فریب ظاهر و بالاخص فریب چربین زبان مارگیرپسران را میخورند کلامهای جیگلم و نازنازی و عروسکم و مخملکم و قاصدکم و پرپرکم و هی....بروبالا, بالاخره ناراضی را راضی برای بازی , بعد بازی پسره میشه تازی دختره میشه شاکی , دختره میگه : همین بود عشقت ؟ پسره میگه : چی ؟ عشق ؟ هه , برو بابا دلت خوشه , من نیاز داشتم به تو , توهم نیاز داشتی به من , بازهم اگه نیاز داشتی درخدمتت هستم !!! بله به همین راحتی , حالا دختره نمیخواست کار به اینجا بکشه , ترسید از دست بده , از شمادتهای دوستاش لرزید , از تنهاییش ترسید , از اینکه شکست بخوره ترسید , و عشق و تنش را تقدیمش نمود, غافل از اینکه همه چیز دیگر تمام شد, این دختر شاید درمواردی هم این خانم , میشه سرخورده , میشه نافرمان خانواده و اجتماع , میشه باهاش رهبری نهضتی رو بنیان نهاد با نام : نهضت ملی ضد مردان , شاید هم نوع دیگه ای بشه , باز قماری دیگر آغاز بشه , شاید باختی دیگر و باز دیگر , که یکباره خودش رو تو برهوت ناکجاآباد می بینه , و تنها حتی عزیزانش هم نیستند آخر اونارو هم از خودش دور ساخت , این شخص حتی دیگه بندهء خالقش هم نمیشه , مخلص کلام میشه : بی مرام , میشه : بی هوییت , دیگه خودش با زبون خودش میگه : به من میگن لا...ی ( با عرض پوزش ) , راستی آون آقا پسره کجاست ؟ اوه اونهاش , اه , تویه ماشین , بهه , بازهم یه دختر دیگه , کوپ کوپ کوپ , صدای موزیک داره شیشه های ماشینو میترکونه , با اون باندهای در قابلمه که کار گذاشته , چه عشقی میکنند , چه خنده هایی , اوه سیگار هم که لای انگشتا , ناخنای بلند و لاکی , مانتو!! ببخشید پیرهنای تنگ و کوتاه و سینه باز , گردنبندمعروف حرف اول اسم یار!, اوه بمیرم الهی یه قلب هم آویزونه , بله قلب شکسته , روسری !! بازهم ببخشید اشتباه لپی بود , فکر کنم دستمال به سرش هست , شاید , موهای کاملا" آرایش کرده , رنگهای الوان آرایش صورت , خدا کنه واترپروف باشه والا عرق کنه شبیح مادر بزرگ گودزیلا میشه , خوب بریم تو نخ آقاپسره کاکل بسر , راستی راستی کاکل داره مثل طوطی , سری قبل عرض کردم سیخکی و میخکی و تیغکی , ابروهای برداشته و گوشواره و گلوبند و وای خدای من فرموژه و رژلب ,نکنه من دارم اشتباه می بینم شاید این دخترباشه به هر حال قاطی کردم , بله , دستبند و تی شرتهاو شلوارها و کفشهای غریب و مهمتر از همه خیلی گرون که البته هرچه گرون مساویست با کلاس بیشتر, البته وقتی به مکان سرپوشیده رسیدند تکامل کلاس با گیلاسهای مستی و احیانا" با دودهای بزن برو بالای ابرها تکمیلتر میشه , چه عشقی میکنن با این عشق . 

پسرها از متدی استفاده میکنند که بوی عشق داشته باشه , نه خود عشق که به کلام ازدواج برسه , بلکه فقط بوی عشق داشته باشه ,اول از ماهواره های جاسوسی و هواپیماهای ای وکس جاسوسی و ستون پنجم استفاده میکنن تا اطلاعات لازم رو بدست بیآرند و شیفته بازار راه بندازن , بعد مثلا" حدود زمانی خاصی مشخص میکنن برای خودشون که روی افکار دختره فوکوس کنند , نوع علایقش و بقولی فووریهاشو ( مام یه کلاسی بزاریم خوب ) بررسی میکنن , بعد میزارن یه مدتی بگذره , بعد اینکه مدتی کوتاه سپری شدو صدای طپش دخترخانم سادهء مارو به سبب شروع یک وابستگی قلبی شنیدن , شروع میکنن به چترباز ریختن اونهم پشت خط مقدم که اصلا" روح دختره هم خبرنداره , مثلا" چند نمونه از این چتربازیها : پسر میگه : می دونی جیگلم , دیروز یه پیرهن ارغوانی رنگ دیدم خیلی خوشم اومد , دختره یهو داد میزنه انگاری موش دیده : وای خدای من عاشق ارغوانی هستم , وای چه خوب , میخرم واست , ( با یک تیر دونشان ) بعد یه مدتی پسره که سوار ماشینش میکنه موزیکی پخش میکنه با صدای ایکس , باز آقا موشه زیر پایه دختره خودی نشون میده و باز جیغ میزنه : وای خدای من من عاشق این خواننده هستم , بعد یه مدتی دیگه هوا ابری میشه و بارون میباره پسره فوری زنگ میزنه و پیشنهاد میکنه که خیلی دلم میخواد با (یو)همین الان بزنیم بیرون منتهی نه با ماشین پیاده زیر یک چتر قدم بزنیم بعد بارون هم با بوی خوش خاک بارون خورده یه پیاده روی طولانی , موافقی جیگلم ؟ این دفعه دیگه آقا موشه با تمامی اهل و اعیال و فک و فامیلش زیر پای دختره شروع به رقص و آواز میکنند و دختره با فریاد خیلی بلند میگه : نه دیگه این تو بمیری از اون تو بمیریا نیستش من امشب خودمو دیگه میکشم ,وای, جیگلم عشق من خیلی دوستت دارم , انقدر تفاهم , انقدر اشتراک , انقدر درک متقابل , وای من عاشق تمامی خصلتهای تو هستم , من بی تو هیچم , خیلی دوستت دارم , من عاشقتم جیگلم ,و.... بیچاره دختر قصهء ما فکرش نمیرسه که چند هفته پیش تمامی این اطلاعات رو پسره در یک حال و هوای دوستانه و بزن و بکوب و توام با خنده های جانانه , هنوز به مستانه مونده , پسره از زیر زبون دختره کشیده بیرون , خوب بقیه ماجرا رو هم میتونید حدس بزنید . راستی کسی از موشها خبری داره کجا هستن ؟ جان ؟ اوه بله , کاملا" درسته , زیر پای یک دختر خانم جیگل دیگه . 

هرکسی تواین دنیا حداقل یکبار عاشق میشه , شاید بازهم بشه , شاید دیگه نشه , اگه کسی که تابحال عاشق نشده اون جزو افرادیه که خیلی بسختی گریه میکنه , شاید هم هیچوقت گریه نمیکنه , عده ای میگن عشق بزرگترین اشتباه زندگی است , میدونین چرا میگن ؟ چون چنان ضربهء هولناکی از عشقشون خوردند که عشق زده شدند , نفرت جاشو پر کرده , یه سری افرادی هم هستند که بیشتر متاسفانه میونه خانمها اعداد زیادی رو به خودش اختصاص داده , اونها هم هیچوقت عاشق نمیشن , اونها عاشق یک چیزند : پول , دوست دارن تویه استخر پول شنا کنن , اونوقت میتونن برای اون مرد , فقط نقش یک عاشق رو بازی کنند , شاید همچین مردهایی باشند , شاید هم همچین مردهایی بودند که بخاطر این عشق یک طرفه دست به هرکاری زدند تا حتی با آگاهی از نقش عشق بعنوان یک بازیگر قلابی عشق معشوقشون رو بدست بیآرند ولی نابود شدند , حالا بعد از این نابودی اون خانم انقدر بی معرفت و بی مرامه که حتی دریغ از یک زنگ خالی , و این قید حتی در نوع برعکسش هم اتفاق میافته , خانمی که عاشق مردی شده ولی مرد فقط سو, استفاده میکنه نه تنها از جنس زن بلکه از امکانات زن از پولش , حالا این زن اگه درآمدی داشته باشه که هیچ بعضی از این زنها انقدر عاشق شدند که دست به هر کاری میزنند تا برای مرد مورد علاقشون امکانات بسازند , پول بیارن , ماشین بخرن , بله دست به هرکاری . 

از من یادگاری داشته باشید هر موقع احساس کردید شخص مقابل مثل خودتون نیست , شما از باغستان حرف میزنید و اون از کوهستان , من میگم , ولش کنین , ولش کنین بره پی کارش , حتی , حتی اگه همسرتونه , البته تو قصهء همسری یه خورده مقاومت و زور میخواد ولی اگه به هیچ رسیدید ولش کنین بره , این رفیق راه نیست , تا ولتون نکرده ولش کنین بره , برای کسی تب کن که برات تب کنه . 

نمیخوام برم تو مایه های بحرالعشق و براتون اشعار و نثرهای عاشقانه بنویسم میخوایم عشق رو از دیدگاههای مختلف از زوایای اصیل و بدلی از فرکانسهای سنتی و جدیدی , از افکتها و تدوین های عقلی و غیر عقلی , از پرسپکتیوهای موجود عشقهای لحظه ای , درکل یک تجزیه تحلیلی روشن و زنده از عشق داشته باشیم. 

درپیج های متعددی می بینم دخترخانمها و آقا پسرها ی مشتاق عشق و عاشقی و دلدادگی , جملات شیواست و حاکی از صداقت روحانی , ولی نشانه ای از آنتی ویروس نمی بینم , به نظرم بایستی افرادی که چنین روندی رو در ارتباطات خویش پیگیر هستند بایستی حتما" درکنار برنامه های عشقی , برنامه ای بسیار قوی و بروزشدهء ضد ویروس هم داشته باشند تا خدای ناکرده برنامه های عشقیشون فردا آلوده به انواع اسپم و ویروس نشه , قرار نیست کسایی که آماتورهستند باید و حتما" تجربه های عملی کسب کنند و حرفه ای بشن , بااین همه تکنولوژی و رسانه و منابع میتونیم از تجربیات دیگران استفاده کنیم از اونهایی که استخون تو این راه شکوندن کمک بخوایم, تا خدای ناکرده با تجربهء عملی شکست درعشق مواجه نشیم و سرخورده و ضد عشق و حتی ضد زندگی و سرنوشت و آینده نیز نشیم به امید خدا . 

قرار هم نیست تمامی پسرهایی که ابراز علاقه و عشق میکنند در فکر هوس باشند , عده ای هم هستند که با کمال صداقت و با قلبی پاک به میدان کارزار آمده اند , حالا تفکیک این دو قشر بد و خوب رو همه نمیتونند انجام بدند , حالا نوع تحصیلاتم و نوع گشت و گذار و تجربه ها و نوع تربیت خانوادگی من باعث شده که با چند مانور بتونم این خوب و بد رو تشخیص بدم , و افتخار میکنم که تابحال اگر پسر و مردی که بقصد هوس اومده جلو نتونسته سرم کلاه بزاره , یک روش کلی عرض میکنم که میتونیم در تمامی ابعاد زندگی بکار بندیم نه عشق درتمامی جهات زندگی اینکه : قبل از اینکه وارد هر نوع جرگه ای بشیم در ارتبای با اون بخوبی تحقیق و تفحص کنیم , با کوله باری پر وارد میدان بشیم, تابع احساسات هرگز نشیم , همیشه در شروع هر کاری باتوجه به نوع کارشناسی موضوع بتونیم با درایت ذاتی انسانی پایان اون کار رو تخمین بزنیم , ریسک در تمامی کارها وجود داره , اگر بتونیم ریسک هرکاری رو درحد اعداد تک رقمی پایین بیاریم , باز امیدی هست , والا نابود میشیم , نوع بدست آوردن رقم درصد هرکاری بستگی به نتیجه جدول بندی تمامی عناصر مثبت و منفی اون کار محاسبه میشه , همیشه برای هرکاری طرح دوم کمکی و طرح سوم کمکی نیز داشته باشیم تا طرح نخست ما به موفقیت برسه , اگر بدون این برنامه ریزیها دست به هرکاری بزنیم شکست میخوریم , مگه هرانسانی چند بار میتونه دلش بشکنه , سرمایه اش صفر بشه , آبروش نیست بشه , چند بار ؟ هیچوقت خودمون رو در شرایطی قرار ندیم که باید در چند ثانیه تصمیمی اتخاذ کنیم ,حداقل بگید فردا , تا فردا فکر و بررسی کنید , بعد تصمیم بگیرید . 

چه بسیار معشوقانی بوده اند که در اول آشنایی واست یه دوردونه بودم , تو یه لیوان آب میخوردند , تو یه بشقاب غذا میخوردند همیشه تو مهمونیها براشون یک لیوان و یک بشقاب و یک قاشق و یک چنگال میذاشتند , اونها مشهور به مرغ عشق بودند , وقتی درکنارهم بودند و مثلا" یکیشون میوه نوشجان میکرد, دیگری چشاش به لبان و دهان زیبای یار بود و بالعکس , روزها و هفته ها و شاید ماهها سپری میشه , روزی براثر انباشت تفاوتهای آشکار نشدهء حاد امروزی ولی بی اهمیت دیروزی , که اکنون این انباشت خارج از مخازن ظرفیتی شخص شده به ناگاه بشقاب و لیوان دوتا میشه قاشق و چنگال دو جفت میشه , و بدتر از همه اون لبان و دهان رعنای یار تبدیل به سلاح آتش زا میشه , که گویی یار نیست و اژدهایست که درهر کلامش آتشی برای افروختن و سوزاند یار از دهانش فوران میکنه , بسترها سوا میشه , اخمها توهم میشه , مادر تو و مادر من ورد کلام میشه , خسته شدم عبارتی تکراری میشه , گریه تنهاترین ملودی خانه میشه , خانه که چه عرض کنم براشون قفس میشه ,اکثریت انقدر عجله دارن تو اول کار که فوری بچه دار میشن , واویلا لیلی دوست دارم خیلی دیگه نمیشه , بچه که میشه خوشحال میشه , ولی روزی هم این بچه بین این دو مرغ عشق قدیمی تقسیم میشه , چند روز باپدر میمونه چند روز پیش مادر , شاید هم چند ساعت پیش یکی ( به حکم دادگاه ) , اینها واقعیاتی است که هرروز تواین جامعه اتفاق میافته , پیش اومده براتون یه خوابی دیده باشین دوست نداشته باشین از خواب بیدارشین ؟ حتما" برعکسش هم شده , برای اونایی میگم که هنوز در ملودیهای پاک عشق رامشگرانه هم نوایی میکنند با یارشان , نکات حساس هر مسئله ای رو بسنجید تا این خواب شیرین بشه و هرگز بیدار نشین , وای از خواب تلخی که هرلحظه آرزوی بیداریش رو میکشیم , ولی دریغ که این یکی دیگه خواب نیست , یک واقعیت تلخه که باید باهاش کنار بیایم . پس چه خوش گفت که : چرا عاقل کند کاری که ... . 

بهترین و سالمترین عشقها , عشق به خداست , خدایی که تابحال نوع ارتباط و دوستی و رابطهءعاشقانه با او را به ما به نوع دلپسند طیف خاصی نشون دادند , عشقی که زلال و بی آلایش است , میشه همه چیز و همه کس رو به خاطرش فدا کرد , عشقی که خیانت نمیکنه , عشقی که پاک و منزه و از همه مهمتر عاشق ماست , همه مونو دوست داره , هر کسی رو , یه ایرانی یه امریکایی یه موزامبیکی و ...عشق همه میتونه باشه , ولی سد راهی داریم به نام ابلیس , که کارمون رو دشوار میکنه , باکسی که عشق به خدا رو فراموش کرده کاری نداره ولی کار و بار اصلیش با اونیه که رابطهء عاشقانه میخواد با خالقش داشته باشه دراین نبرد اگر توانمند باشیم و رفیق نیمه راه نباشیم به معبود قشنگمون خواهیم رسید وگر نه .... 


ولی ما انسانها نیز باید همدیگر رو دوست داشته باشیم , فرد مورد خطابمون رو به مانند خودمون تلقی کنیم , آنچه بر خودمون روا می کنیم بردیگران نیز همان را روا سازیم , هرنوع کمکی که از دستمون برمیآید انجام دهیم , حتی با نشون دادن یک آدرس با اشارهء انگشتمان , باورمیکنید عده ای انقدر سنگ دل شدند که حتی اینکاررو هم انجام نمیدند تازه بدتر یه آدرس عوضی نشون میدن تا با دوستاشون بخندند , دوست داشتن رو یاد بگیریم و یاد دهیم, خانواده را محلی امن قراردهیم , محلی برای حضور روحانی و عشق , نسبت به جنس مخالف در اولین تفکرمون فوری به مسائل رفتارهای جنسی فکر نکنیم , یکی زیباست یکی شاید به نظر ما زیبا نیست ولی خالق هیچ موجودی رو زشت نیآفریده , این نوع تقسیمات حاکی از حس نژادپرستانهء شخصیتی ماست , همه زیباهستند چون همه دارای شعور هستند و شعور همان وجود خدواند مهربان هست , یادمون باشه به هیچکس نگیم بی شعور , چون وجود خدا رو نهی کره ایم , با فطرت پاک بدنیا میآیم ولی محیط و تفکرات منفی فطرت پاکمان را لکه دار میکنه و هرروز بیشتر از این پاکی بدور می افتیم , دختران و پسران به مانند دودوست واقعی و پاک با یکدیگر رفتار کنیم مسائل جنسی رو فورا" به میان نکشیم و یا در همان ارتباط اول اونو برای خودمون نخواهیم , ظاهرش دلچسبه شاید باطنش یه چیز دیگست , ودرثانی نظر ایشون هم شرطه , این کمال خودخواهیه که مثل بچه های کوچولویی که توخیابون هرچی میبینند میخوان و اگر نخرند خودشونو زمین میزنند و گریه زاری میکنند تا بخرند , این کار رو نکنیم , رابطه عاشقانه دوطرفه است و متاسفانه زنان ایرانی یاد گرفتند که همیشه طاقچه بالا بزارن و کلاس و افه , زنان یاد گرفتند با آرایش و مد و بقولی قمیش گذاری , مردان رو به طرف خودشون جلب کنند باور میکنید زنان از اینکه بخاطرشون سرو دست بشکنند خیلی خوششون میآد البته اکثرشون با استثناء کاری ندارم , من شخصا" مخالف هستم , زنانی هستند که اگر بخوان به تنهایی پادگانی رو اسیر خودشون میکنند , چون مردان به راحتی خام میشند , نقاط ضعف مطالبات جنسی در مردان خیلی بیشتر از زنان هست , البته باز مردان استثنایی هم پیدا میشن , پسری بود توهمین 360 میگفت وقتی فکرشو میکنم یک روزم بدون به آغوش کشیدن یک دختر باید سپری بشه دیوونه میشم!!؟؟ خیلی وقت پیش بود فکر کنم سال دوم دبیرستان بودم دبیری داشتیم خانم پرتوی آنوقت گفت تا مسئله رفتارهای ناهنجار جنسی برای جوانان ایران حل نشده وضعییت فرهنگ اجتماعی ما به همین قرار خواهد بود , حالا می بینیم که بعد از سالها نه تنها جوانان بلکه نوجوانان در ردهء پایین سنی اعم از دختر و پسر و مردان و زنان چه مجرد و چه متاهل در ردهء بالای سنی نیز آلودهء این ناهنجاریها شدند. 

روزی سرکلاس اتفاقا" بحث به این مرحله رسید و از استادمون پرسیدیم استاد بالاخره راه حل چیه ؟ استاد واقعا" یه راه حل عمومی برای تمامی مشکلات درحد گستردگی جامعه بیان داشت ایشون گفتند : باید قبل از هرنوع کاربرد نسبت به تخصص کاربران آگاهی های لازم و دوره های ضروری و حتی مدرک موردنیاز برای استفاده از آن کاربرد برای همه مهیا باشه , اگر در سطح گسترهء جامعه نمیتونه باشه , هرشخص باید نسبت به خویش این تخصص کاربری لازم رو ایجاب و ایجاد کنه وسپس به عنوان کاربر وارد عمل بشه. 

 بطور مثال همین عشق یا همین ازدواج , طلایه داران عشق هنوز عاجز از کالبدچکابی عشق هستند, به مانند رانندهء اتومبیلی که وقتی وسیلهء نقلیه شون دچار مشکلی شد ناتوان از حتی اطلاعات اولیهء مکانیکی , فقط روندنشو بلدند تازه تو اونم شک داریم , یک توصیهء فنی اگه میخواین از نوع شخصیت یک فرد مطلع بشین به نوع رانندگیش توجه کنین . 

این اشعار و نثرها و جملات آتشین عشقی میتونه 10درصد از مطالبات حسی یک انسان رو برطرف کنه , خوب برای 90درصد چه برنامه هایی دارین ؟ این همون جای خالیه معروفیه که اگر به دوستی تنگانگ برسه چون فاقد برنامه های کلیدی و راهبردی هست پس پیشرفتی حاصل نخواهد شده که هیچ بلکه اون 10درصد هم از بین خواهد رفت , این هم همون حس بیزاری افرادیست که هرموقوع از اشعار نثرها و جملات عاشقانه خبری میشه فوری جناح خصم برخودگرفته وابراز انزجار از هرچی عشقه میکنند به اینها میگن ضدعشق. 

عشق واقعی و اصیل بین دو جنس مخالف بعداز سالها زندگی زیر یک سقف واز میانسالگی به بعد تازه شروع میشه , و شکوفه میگیره , غنچه دار میشه و بالاخره در سالمندی میشه از عطر خوش عشق که با باغبانی و نگهداری بسیار ماهرانه توانسته ایم گلزاری رنگارنگ بسازیم میشه بهره مند شد , اونهایی که در دوران قبل از ازدواج و حتی درسالهای اولیهء بعداز ازدواج فکر میکنند که عاشقند , اونها فقط هرکدام یک شاخه گل بدست دارند که ریشه در خاک ندارد , متاسفانه با یک گل هم نه بهار میشه نه عشق . 

  با سپاس از همراهیتان

ازدواج


خیلی وقته ماشین عروس نمی بینم , شما می بینید؟ درعرض سه ماه گذشته چندتا دیدین ؟ برای چی گفتم ؟ هه , بخاطر اینکه این نوع ماشینها یه حال و هوای دیگه ای داره , این ماشینها یعنی وصا ل , یعنی پایان هجر , یعنی ورود به یک دنیا ی دیگه , یعنی اتحا د , یعنی همبستگی و همسری , بله , هم + سری , خیلی قشنگه , راستی چرا وقتی که پای ورقه ء حکم قاضی مینویسیم { اعتراضی ندارم } و از کریدور دادسرا که به سوی محضر برای بار دوم , منتهی این بار نه برای وصل که برای هجر میخوان برن و بعد از پایان خطبهء طلاق و پایین آمدن از پله های محضر , اون لحظه چرا شهر خاموشه ؟ چرا سکوت همه جا رو فرا گرفته ؟ راستی کجا هستند اون هل هله گویان ؟ اون آخرین نگاهمون به هم دیگه , شاید دست بدیم شاید ندیم , شاید با تکون دادن سر بگیم : خداحافظ , خدانگهدارت , به خدا سپردمت تورو ع .............ز.................ی.....................ز..................................م ,  
شاید هم سری تکون ندیم , شاید بچه و بچه هایی هم این میون باشند , زیر هفت سا ل با مادر , بالای هفت سا ل با پدر , بودنشان با یکی در غیاب دیگری , دیگه وقتی خونه برمیگردیم چراغی روشن نیست , شاید هست ولی اون دیگه نیست , دیگه وقتی منتظرشیم تا بیآد به خونه عصرمون شب میشه و دیگه اون هرگز برنمیگرده , میتونیم به جاش بچه مونو بغل کنیم , شاید چون نصفش از اونه بتونه تسلی باشه , ولی نه نمیشه , شاید مادر و بغل کنیم و سرمونو مثل دوران کودکی بزاریم روی زانوش و یه هق هق ِ خوشگل از قطرات پاک و زلا ل واقعیتهای کتمان کردمون رو بریزیم رو دامنش , شاید هیچکس نباشه , اونوقت چیکار کنم , شایدهم باشه ولی حتی نمیخوام که یاد اون باشه , ولی دلم واسه یه یاد , یه هم روح , یه ......., تنگ باشه , اونوقت چی ؟ اگه تنها باشم ,,,, چیکار کنم ؟ آره یه ازدواج دیگه , نه , نه , نمی خوام , تکرار این تراژدی تلخ رو دیگه نمیخوام تجربه کنم , پس چی ؟ آره خیلی خوبه , آره آره , دوست میگیرم واسه خودم , صبرمیکنم , تا یکی که بتونه منو درک کنه , آره اینبار همه فکرهامو میکنم و ...., اگه اونهم مثل ِ ....., وای خدا چیکار کنم , میتونم یه سری سرگرمی های تازه درست کنم , سرگرمی؟ نه , راستی , بله میتونم برگردم به دوران قبل از ازدواج به اون مرحله ای که هنوز ازدواج نکرده بودم , آره , من میتونم برگردم به اون روزهایی که هنوز ازدواج نکردم , اوه , خیلی خوب شد که تونستم راه حل اساسی رو پیدا کنم , کافیه چشمامو ببندم و یه تمرکز جدی رو این برگشت داشته باشم وقتی چشمامو باز میکنم خودمو روی تخت دوران مجردی خواهم دید , آره چه راه حل خوبیه , پس شروع میکنم ....,,,,,,>>>>,,,,,,, >........,ش ....هر<<<<<ز,,,,,,..<<<<ا.........د...  <<<<<<شهر>>>>>زا>>>>د,,,,,,شهرز>>>>اد.>>>>شهرزاد, شهرزاد, دخترم ؟,,,, 
شهرزاد دخترم پاشو لنگه ظهرشد , صدبار گفتم شبا زود بخواب >>>>><<<<<<<<<< , برگشتم , وای خیلی خوشحالم , :::: مامان پا شدم , خیله خوب , ......../  این چی بود؟ کابوس بود؟ آره , کابوسی وحشتناک از یک اقدام برای یک خواست نابهنگام , خواستی که یا با دلدادگی شروع شد یا با رسوم گذشته, یا انتخابی یا انتصابی , کابوسی که برای فعل و فاعل دردناک خواهد بود , معمولا" ازدواجهای دوم به لحاظ تجربی بهتراز اولی محسوب میشه , در آغازین اولی زبان شیوای سخن بر محور عشق است و دوستی و مهر به عنوان مثال میپرسیم , از چه رنگی خوشت میآد؟از چه خواننده و هنرپیشه و مد و آرایش وو  ولی در ازدواج دوم پرسشها تخصصی تره مثل : تو گرمایی هستی یا سرمایی موقع خواب ؟ فکر کنیم زنی گرمایی هست و مردی سرمایی زمستون هست و هوای سرد یکی میخواد بخاری خاموش باشه و بلکه لای پنجره باز دیگری میخواد بخاری روشن باشه و لحاف رو سر, این جزو پرسشهایی است که هرکسی تجربه کنه میپرسه , شاید بعضی ها بگن , این دیگه چه سوالیه , ولی بی خبر ازاینکه همین عدم تفاهم میتونه چاشنی یک انفجار باشه , میگی نه , امتحانش , مجانیه ولی پایانش برات خیلی گرون از آب در می آد .  ازدواج , باعث خوشحالی همه و بالاخص زوجین هست , و هل هله های شب عروسی همیشه به یاد ماندنی , ولی ادامه ء ازدواج خیلی سخته , و کار هرکس نیست , زوجین باید از دنیای مجردی خویش خداحافظی کنند , باید برای یکی شدن در حقیقت عمل در افکارخویش در گفتار خویش باهم باشند , همسری نیاز به ایثار داره , خودخواهی و خود محوری از عشق و دوستداری کم کم خواهد کاست و نفاق و دو محوری و عدم درک متقابل بانی و باعث جدایی بیشتر زوجین از یکدیگر خواهد بود , هیچکس برای طلاق ازدواج نمیکنه , این اعمال و گفتار و پندارهای غلط ماست که ما رو به جدایی میکشونه , سبک انگاشتن بار مسولیت چنین کار بزرگی جفا در حکم خویش و احیانا" فرزند خویش میباشد , فرزندانی که باید یک عمر چوب اشتباهات ما رو بخورند و درجامعه به یک فرد تنها و بدور از پناهگاه امنی چون خانواده تبدیل بشن , فرزند دوست دارد به سمتی نگرد مادرش را بیند و به سمتی دیگر بنگرد پدرش را بیند , و هردو را با لبخند مسرت بیند و شکوه و عظمت زندگی سعادتمند را از والدین خویش الهام گیرد , دوستان دردمند و احیانا" منفی چه ارمغانی برایش خواهند داشت , جامعهء بی بند وبار چه تربیت و آموزشی برایش خواهدداشت , ازدواج معنی تکامل برای انسانهاست , اگر براستی نقش خویش را در این صحنهء بازی بخوبی اجرا کنند , که اگر بخوبی نباشد بازی را خواهند باخت , باید با صداقت با همسر خویش روبروگشت , دروغ عاملی بسیار ویروس دار در زندگی مشترک میباشد, صداقت همسر میتواند شریک زندگیش را اگر مادی گراست به معنویت راهنمایی کند اگر اهل زندگی نبود و هیچ از اشتراک نمیدانست به سوی گزینه های بهینهء اشتراک دعوت کند , اگر دوستی وعشق واقعی درمیان باشد ابله ترین همسر تبدیل به سمبل انسانی نوین و فدایی زوج خواهد گشت , اگر زبان نیش و رفتار خشن و تهمت و شک و دست بزن و قهر و اخم وبستر جداگانه و دوری را از میان زندگی مشترک زوجین برداریم و به جایش گذشت و گذشت و گذشت و ایثار و فداکاری و مهر و صدق و راستگویی و صمیمیت و صفا و بالاخص یک روش بسیار مهم را بکار بندیم یک زندگی ایده آل خواهیم داشت آنهم : خلوت سخن میباشد , همسران متاسفانه این معقولهء خلوت سخن را هیچ اجرا نمیکنند , مادر دوستی داشتند به نام محبوبه خانم همسرشان سالها پیش فوت کردند الان با بچه هایشان در سوئد هستند , زمانی که اینجابودند حدودا" تا 10سال پیش این زوجین باتوجه به اینکه سن و سالی ازشون گذشته بود ولی شوهر مرحومشان هر سال در سالروز ازدواجشان اتومبیلشان را در حیاط منزلشان می شستند و برق می انداختند و روبانهای سفید می چسباندند و تا اینکه شب میشد و چند اتومبیل دیگر از فامیل و دوستان هم با خانواده لباس عروس و داماد می پوشیدند و راهی خیابان می شدند و شادی میکردند بچه هاشون هم بودند و نوه هاشون , نگه داشتن و تقویت احساس نیک نسبت به همسر برای هرشخص کارستانی بزرگ و مهم میباشد.  روزی با دوستان تصمیم گرفتیم بریم منزل یکی از اساتیدمان که خیلی مسن بودند , زن و شوهر باچهرهء چروکشان حاکی از سالها زحمت و بار زندگی رو نشون می داد , نشسته بودیم و هردو همسردرکنار هم و برروی مبل تک نفره استاد برای کاری بلند شدند و بعداز چندلحظه ای بازگشتند تا نشستند دست شان برروی دست همسرخویش قرار گرفت یک لحظه انگاری دست هردو را برقی گرفته باشد هردو نگاهی به یگدیگر کردند و سپس دستان یکدیگر را درهم حلقه ساختند و ما همه غرق در این صحنه بودیم خدایا این زوجین بعداز سالهازندگی مشترک هنوز چنین احساسی دارند انگاری جلسهء نخست عشق است , چنین احساسی را من تنها در پدر و مادرم تا آن لحظه سراغ داشتم , یکی از بچه ها پروین جان پرسید استاد ببخشید چقدر همسرتون رو دوست دارید ,تا استاد خواست سخن بازکند , همسرشان پاسخ دادند بحث ما سالهاست همینه , هرروز ما مسابقه داریم برای اثبات آن , یه روز ایشون برنده میشن , یه روز من , استاد درادامه سخن همسرشان درحالی که به چشمان همسرش زوم کرده بود فرمودند : من نمی دونم که اون روز چطور بایستی ازش جدا بشم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اشک در چشمان هردو غوطه میزد , همچنان در چشمان یکدیگر نگاه میکردند , سکوتی عجیب برمحفل حاکم شد , دستان یکدیگر را بیشتر فشردند , ما همگی تحت تاثیر قرار گرفتیم , تااینکه یکی از دوستانم شیدا جان یک دفعه با صدای گریه سکوت را شکست همه به طرف صدا برگشتیم و استاد وهمسرش گفتند : چی شده دخترم , شیدا کنترلش را کمی ازدست داده بود , بلند شد و معذرت خواهی کرد و بسوی حیاط رفت , یک حوض قشنگ بود به طرفش رفت, یکی از بچه ها دنبالش رفت و همسراستاد روبه ما کرد وبا حالت نگرانی پرسید , بچه ها ؟ من پاسخ دادم : شیدا جان 5سال پیش مادر و 2سال پیش پدرش رو از دست داده , آخه اونها هم شدیدا" عاشق همدیگه بودند , این صحنهء بسیار زیبا و پاک شاید یاد اونها رو براش زنده کرده باشه ,,,, به هرحال این خاطره رو براتون تعریف کردم و خدا شاهده وقتی داشتم مینوشم نتونستم جلوی خودم و نگه دارم , حیف , حیف که مردم قدر خودشون و رفیق و دوستدار و درنهایت همسرشون رو نمی دونند , چقدر قشنگ گفت که : 10 روزهء عمر این همه افسانه ندارد , اول این وصالها خیلی قشنگ شروع میشه و در ادامه کم کم و درنهایت همه چیز تمام میشه , اگر ادامه هم داشته باشه بازهم همه چیز تمام شده , زندگی های به خاطر فرزند ادامه داده ها , اونها هم همه چیزشون رو ازدست دادند , آدم وقتی ازدواج میکنه شاید رفتارهای جنسی مهمترین اصول اولیه باشه ولی کم کم می بینه و کمالا" حس میکنه که این نوع رفتارهای جنسی انگاری یک مبل در کنار دیوار یک اتاق بزرگ محسوب میشه , لازم و ضروریه ولی اصول نیست , اصول مهر و مهربانی و نیکی و منش و احترام و منزلت و در حقیقت زبان و عمل دوست داشتن همسر خویش هست و بس , ما هنوز اینو یاد نگرفتیم .  کسانی هستند که ادعا میکنند من از همسرم راضی هستم , نگو این رضایت از این سببِ که همسرش همیشه کوتاه میآد , نه اینکه درک متقابل هست , بلکه یکی کوتاه میآد و تفاهم هستش والا قا ئدهء صفا و مهر اجرا نمیشه .  جوانان ما بایستی خودشون با اصول این شراکت آشنا بشن , این تلفنهای شبانه تا صبح خروس خوان , و این کافی شاپها و این مهمونیها و این دیدارهای بیرونی و این کادوها وماشین سواریها و این چت و عکس و اس ام اس ها و این نامه ها و این فدات و این بوسه ها و... همه اینها بله میتونه یک آغاز باشه ولی تکمیل نیست ولی ابزار اصلی یک اشتراک نیست , البته با اونایی که این کارها رو انجام میدن فقط بخاطر فریب و دوستی چند روزه تا اینکه به مطلبی برسند و اصلا" تو فکر ازدواج نیستند و یا کلاه سر طرف میزارن که میگیرمت یا خیر کلاهی نیست و توافق طرفین حاصله , من روی سخنی با چنین افرادی ندارم , اونا تکلیفشون مشخصه , اونها کسایی هستند که غیرتمند مادر و خواهر و دختر و زن و ناموس خویشند و بی غیرت ناموس جامعه ,  مرا با این قشر بوالهوس و تفکرالشهوت سخنی و کاری نیست .  سخن از آدمیتی در شان و مقام آدمیت هست , اگر بخواهیم متنی در باب حیوانات بنویسیم حتما" به این قشر اشا ره خواهم نمود , معذرت میخوام چون وجه تشابه نزدیکی باهم دارند بخور و سکس و بخواب , همین و بس .  از هیچ قائدهء مذهبی هم طرفداری نمیکنم , دارم از منظره شخصیت انسانی و ذات مقدس پاکی که مختصص خدای پاکمان میباشد سخن میگویم , یا ناموس اجتماع ناموس خودم هست یا اینکه ناموس اجتماع و ناموس خودم از آنِ ِ من نیست , تکلیف بایدمشخص بشه , زن یا مردی که انقدر ضعیف باشه که نتونه بر احساسات جنسی خویش غالب بشه باید در استواری آن شخص شک کرد باید در شخصیت انسانی آن شخص شک و تردید نمود .  زندگی مشترک با وصلی به نام ازدواج و دلهایی سوخته و آرزوی وصا ل و لبهای تشنه در بوسهء همسر خویش با قلبی مالا مال از فدا و نثار آغاز میشود , و ادامهء آن اگر رمز و کلید درهای بستهء زندگی را به همراه داشته باشیم ادامه اش بسیار آسان ولی اگر نداشته باشیم درها بسته و بالاخره چند وقتی میتوان در همان اتاق اولیهء زندگی بسرنمود , بعداز مدتی آن درب اول را باز نموده و هرکدام به راه خویش خوایم رفت .  یادتون باشه دربحث رفاقت نمونه ای از حضور مردی گفتم که رفاقت دوستانهء خویش را توانسته بود با ازدواج دوست دخترش که من خویش 2 نفرشان را شاهد بودم به اثبات برساند , عرض کردم این مرد الان جزو دوستان من در همین پیج 360هستش , ایشون همدورهء تحصیلی برادر دوستم هستند , یعنی لطفا" شک نکنید که همچنین آدمایی هم مگه پیدا میشن ؟ آره پیدا میشن , این یکی هم از نوع اصلشه , چون خودم تو بطن ماجراهاش بودم , وقتی ازش پرسیدم چرا اینکار و اونهم تو2ماجرای عشق انجام دادی , پاسخ داد : موقعیت مالی من اجازه نمیداد , و وضعیت بسیار نامسابان اقتصادیم منو قانع کرد که چنین کاری رو انجام ندم بهتره , ولی بخاطره اینکه هردوی اون دختر خانمها ( البته با تفاوت زمانی 2 سال از یکدیگر) تمامی خواستگارانشان را بخاطرم رد میکردند و خانواده از چشم من می دیدند , من در یک اقدام حساب شده مسبب الاسباب خوشبختی و رضایتمندی خانواده آنها شدم , گفتم خودشون چی گفتند , گفت : یکی شون نه ولی یکی شون بعد از ازدواج زنگ زد و گفت : خیلی نامردی . مادرم دوستی دیگر داشت به نام فریده خانم ایشون متنفراز خوروپوف افراد بودند بالاخص موقع خوابشان , با همسرشان سر این قضیه اختلافی پیش میآد دامن عدم تفاهمات به مسائل دیگری هم میکشه و بالاخره از هم جدا میشن , بعد مدتی ازدواج دومی انجام میدن , یه روزی دریک مهمانی خانمها سوالی از ایشون می پرسن مبنی براینکه : خوب فریده جان مبارکت باشه , حتما" همسر جدیدت خوروپوف نمیکنه , ایشون پاسخ دادند: راستشو بخواین , چرا, میکنه! همه با تعجب چون میدونستند چقدر ایشون حساسیت نسبت به این موضوع دارن و باعث و بانی شروع اختلافاتشون شده بود گفتند: خوب حالا چی میشه؟ ایشون گفتند: هیچی قرارنیست طوری بشه , من یک شب الان بدون صدای ناز ! خوروپوف اون نمی تونم بخوابم , باورمیکنین هرشب باید سرمو بزارم روی سینعش و صدای خوروپوفش برام مثل لالایی میمونه !!!؟؟؟ چرا؟ بخاطره اینکه , وجدان داره , رئوف و پاک و مهربونه , میفهمه منو, خودش درد کشیده هستش ,لطف و صمیمیت و راستگویی داره , و تمامی اینها باعث شده که منه متنفره از خوروپوف الان بشم عاشق خوروپوف . همچین رفاقتهای سالمی تو دوران قبل از ازدواج میتونه نگرشهای رفاقتی و دوستی ماهارو روشنتر بسازه , میتونه راه آیندمون رو هموارتر کنه , حالا فکر کنید که رفاقتها خالص و مخلص باشه یکی همچین کاری میتونه درحق دوستش انجام بده , دیگری از دام فحشا نجاتش بده , دیگری یک شغل براش دست و پا کنه , دیگری درمان و بهبودی دوستش رو مهیا کنه , دیگری با سخنان گرم و صمیمی و امیدبخشش یک ناامید رو دوباره به زندگی برگردونه , دیگری برای قبولی دوستش در تحصیلاتش کمکش کنه , ودیگری ودیگری و هرکسی در توان رو به اخلاص پیوند بده , انوقت میدونید این جامعه چی میشه , یه بهشت , یه الگو واسه دنیا , انوقت این افراد به مرحله ازدواج برسند , این نوع طرز تفکرات بیان اشتراک زندگی داشته باشند , بابا مرغ و خروس هم میتونن وصلت کنن , و کارشون هم خوردن و رفتار جنسی و خوابیدن و قدقد و قوقولی قو و تخم گذاری و اعلام بانگ سحرگاهیه , ماکه خیلی فرق میکنیم با اونها , ولی خودمونیم یه چیزی میگم بین خودمون باشه , خوب ؟ باز این مرغ و خروسها به یه دردی میخورن , بعضی از این انسانها به هیچ دردی نمیخورن , از زندگی فقط خوردن و رفتارجنسی و خوابیدن رو بلدند و همین و بس .  ازدواج گامی زیبا و پاک برای آغازی حیاتی است , همسران یک روح هستند در قالب دو کالبد , فرزندان حاصل این وصلت پاک و غنی و پرمحتوا هستند و مردان و زنان آینده , همین ازدواج صحیح و بالنده همراه با غنای فرهنگی و انسانی خویش باعث جلوگیری از بسیار مفاسد و ناهنجاریهای اجتماعی است , اگر بدانیم و بفهمیم و عمل کنیم , واگر ندانیم و نفهیم , اعمالمان همینی هست که الانه شاهدش هستیم , اجتماع ما اگر خراب است سرمنشاء آن از خانواده های خراب ناشی میشود , اجتماع اگر سالم باشد سرمنشاء نیز حتما" سالم میباشد , قوانین اجرایی برای حاکمان عاملی بازدارنده نیست , مدیران اجرایی متاسفانه حال و نای ریشه یابی ندارند , حوصله ندارند و علاقه به اینکه فرهنگ سازی کنند رو ندارند , چرا شعار خیلی داریم پوستر و تبلیغات و نمایشگاههای کتاب و سریالهای فقط شعار .  غنای انسانی معقوله ای فرای این حرفهاست , استفاده از ابزاری به نام الهام از دستورات شرعی ویا قانونی فقط میتونه حکم فهرست و عناوین یک کتاب باشه , درحالی که ما باید با دست و اندیشهء خودمون صفحات مختص اون عناوین رو بدرستی بنویسیم و به آن عمل کنیم



رفاقت


درقسمت اول در ارتباط با نگرشهای موجود در کشورمان نسبت به رفتارهای جنسی یا همان سکس مطالبی داشتیم و دوستان نظرات مختلفی مرقوم فرمودند در قسمت دوم درارتباط با فاجعه فحشا در ایران مطالب و نظراتی داشتیم .  
 اکنون درقسمت سوم در خصوص رفاقت و به امید خدا در قسمت چهارم و پایانی مبحث سخن به ازدواج خواهد انجامید.  
 رفیق و رفاقت و وفاق و وفا و وفاداری و وفق مراد همه یکی است , مراد از رفاقت تمامییت اینهاست و کم و کاستش رفاقت نیست , رفیق از دوست بالاتر است , رفیق اگر راستش پیدا شود لنگه نخواهد داشت , که دراین وادی ما انقدر نارفیق دیده ایم چه مردش و چه زن , دیگر امیدمان رو به زوال گذاشته است .  
 رفیقان نوع به نوعند , یکی رفیقش مادر و دیگری پدر , یکی برادر و دیگری خواهر , یکی همسر و دیگری فرزند , یکی غریبه ای مذکر و دیگری غریبه ای مونث , یکی شرب خمر و دیگری افیون , یکی کتاب و دیگری مسلک , یکی خدا و دیگری ابلیس , می بینیم که رفیق متعدداست و رفاقت دراین تعدد متفاوت با دیگری , ولی ماها اکثرا" در لغتنامه اجتماعی خویش رفیق را همان غریبه از نوع جنسییتهای دوگونه می پنداریم , البته یک اصطلاح ملموس دیگری نیز هست که مردانی برای خطاب برخانمی دیگرنام گذاری کردند با نام رفیقه .  
 رفاقت دراصل بر پایه های جان نثارانه و وفاداری تا حد مرگ و عدم خیانت و وفاق از هر نوع و شکل و عهد و پیمانی غیر گسستنی شامل می شود,رفاقت درحال حاضر درمیان مردان برای مردان و زنان برای زنان ومابین مردان و زنان حاکم است .  
 رفاقت از نوع مردان برای مردان درحال حاضر در چارچوب قوانین مالی چرخش میکند , دیگر هیچ مردی سیبیل خویش را گرو نمی گذارد که هیچ تازه از ته نیز می تراشند, (فردا نگید شهرزاد طرفدار سیبیل هستش ,دارم بیوگرافی رفاقت مینویسم مرد باسیبیل و بی سیبیل فرقی نمیکنه ) این قوانین مالی با شکسته شدن عهد مالی یکطرف باعث قطع این رفاقت خواهد شد.  
 رفاقت ازنوع زنان برای زنان نیز درهمان مصداق مردان باضافه چشم هم چشمیها و مدرنیته بودن و های اند های کلاس دور میزنه , این چشم هم چشمی ها هیچ حدود معینی نداره .  
 رفاقت ازنوع مردان و زنان نیز از ملزومات پخت مختلفی برخورداره, میتونیم دراین نوع رفاقت ها چاشنی های : گردش و تفریح , میهمانی ها (اوه ببخشید پارتیها ) داشتم بی کلاس میشدم , کادوها ( از یک فروند ادکلون و عطربگیر برو بالا , جان ؟ تا کجا بریم بالا؟ تا یک دستگاه آپارتمان شاید هم بازهم بالاتر, بستگی به جیب رفیق مرد داره و صد البته دل مرد و سینهء چاک چاکش ) و در ادامه : گریه ها و خنده ها و درد و دلها و صد البته در کنار تمامی این موارد , موردی بسیار حائز اهمیتی به نام س ک س , چه این مرد دل دادهء واقعی باشه چه دل ندادهء واقعی حتما" این مورد آخری لازم الاجراست .  
 این نوع ارتباطات معمولا" اگربدون سرکیسهء شل اجرا بشه بقولی مرغ از قفس خواهد پرید , یعنی پس دراین نوع ارتباطات رفاقت زن برای سرکیسه کردن مرد و تصاحب اموال منقول و غیرمنقول ایشان می باشد , مردان نیز اکثرا" متوجه این امر هستند و میدانند که قصد و نیت ایشان چیست بخاطر این سعی دارند با هزینه ای کم سودی افزون بدست بیارن , البته در این میان هم آقایانی هستند که از روی دل دادگی محض, فقط باید خرج کنند تا معشوقشان هنر عشق ورزی را به ایشان نشان دهد , که دلم برای چنین مردانی می سوزد .  
 تمامی این رفاقتی که توضیح داده شد در اصل رفاقت نیست , اگر نامش رفاقت هست , ولی بنیانش رفاقت نیست , پس رفاقت چیست ؟  
 کهن فهیمی فرمود : با دلیران و قهرمانان و درندگان فراوانی مبارزه کردم ولی هیچکدام به مانند رفیق بد پشت مرا به خاک نمالید .  

 ولی نکته ای دیگر نیز هست , رفیقی که در تنهایی هایمان در سختیهایمان در گرفتاریهایمان , در بدهکاریهایمان , در مرگ عزیزانمان , در گریه هایمان خلاصه هرآنچه نامش غم است در کنارمان باشد و در طلب اخلاص , میتوان گفت فقط پا در عرصهء رفیقان اهل گذاشته است ولی هنوز رفاقتش اصیل نگشته , والا هرآنکس را که گوییم کیک و شیرینی داریم و خنده و میهمانی , اوه پارتی , بله در خوشی و خرمی همه رفیق هستند , در جمع های شبانه و وسط 6و8ها , وسط رنگ باباکرم , وسط مورچه داره همه رفیق هستند , وسط هیاهوهای مستانه و تلنقر جیرینگ گیلاس زنی های خماری شبانه , همه رفیق هستند , در آخر شب صدای دختری که گریه کنان به راه پله رفته وبرروی پله گریان است و پسرکی تا در را باز میکند و همسایهء بالایی به صدای گریه شنوندهء این ماجرای شب میشود و پسرک گیلاس بدست و مست میگوید : چی شده هانی ؟ ( منظورش عسله ها ) چرا اینجا اومدی؟ چرا گریه میکنی ؟ و دخترگریه زار جواب میدهد : خفه شووووو, و پسری دیگر در را باز میکند و او نیز مستانه میگوید : بچه ها چی شده؟ و پسرک اول با فریاد پاسخ میدهد : ف ا ک ی و , س ان آ ف ب....( ببخشید یا بقول ایشون ساری) و باز پسراول خطاب به دخترمیگوید : دِ جواب بده هانی , و بالاخره دختر میگوید که : حالا جواب پدر و مادرم و چی بدم؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!! ......... بله اینهم اسمش رفاقت هست و همه رفیق !  
 معنی اصیل کلمه ای به نام رفیق و رفاقت نیز به مانند خیلی از هویتهای ایرانیان به تاراج برده شده .  

 رفاقت بین مردم درهر جنسیتی باید از اصول مندرج در وجدان انسانی هر فرد نشعت گیرد , ببینیم آیا همان کار را در حق ما اگر انجام دهند نیک است ؟  
 ولی رفاقتی هم میان دختران و پسران و همچنین زنان و مردانی هم در جامعه داریم که بر مبنای اصول اصیل الهام میگیرد البته شاید در هر ده هزار نفر تنها دو جفت را پیدا کنیم خوب هرچند کم هستند ولی خوشبختانه هستند , رفاقتی که ریال و دلار و یورو و غیره ارزشی در این رفاقتها ندارد , خانمی را میشناسم که براثر متارکه در خانه پدری هستند شاغلند , مردی را دوست دارد و میدانم که شدیدا", این مرد نیز متارکه کرده , مرد در حسرت یک زندگی دوباره هست و بدنبال جفت واقعی , میدانم که هردو فقط و فقط ارتباط تلفنی دارند , مرد وضعیت مالی بسیار بسیار بدی دارد , این مرد سرپرست پدر و مادر بسیار مسن و بیمار خویش نیز هست , با بدبختی تمام لقمه نانی پیدا میکند و به خانه و میان پدر و مادر خویش میآورد , این خانم انقدر این مرد و اعمال و عقایدش را می پسندد که حاضر است هر نوع کمکی به ایشان بنماید , یادم هست که مرد میخواست وام قرض الحسنه ضروری از بانکی بگیرد گفتند باید کارمند رسمی برای ضمانت بیاوری , او نداشت زن فهمید و اینکاررا انجام داد وحتی گفت اگر خواستی اقساطش را من پرداخت میکنم , البته مرد کسی نبود که قبول کند , این را گفتم چون هم مستند بود و هم به نظر من یک رفاقت سالم , جالبه که تواین رفاقت سکس هیچ جایی ندارد .  
 این مرد تابحال چندین رابطهء عاشقانه داشته است ولی به دلایلی که خارج از حوصله این بحث است هیچکدام قسمت ایشان نشده است روابطی که میتوان گفت کمتر مردی را سراغ داریم که تااین حد مردانگی رفاقت را به اثبات برساند او تابحال چند نفر از همین رفیقان خویش را علی رغم میل درونی هم خویش و هم آنها که سعی در ازدواج با ایشان داشتند و خواستگارهایشان را جواب رد می دادند و والدینشان را بدین سبب مورد آزار و چون از چشم این مرد قصه ما میدیدند این مرد تمام عیار با دست خویش آنها را به میان حجلهء عروس فرستاده است , شاید در فیلمها چنین صحنه هایی دیده ایم ولی به جان خود و به جان عزیزترین کسانم با کمال صداقت مینویسم , بله علی رغم میل باطنی ولی برای خوشبختی رفیق خویش , قانون رفاقت و پاکی را اجرا کرده است ,زیرا در رفاقت ملاک براین نیست که خودخواهانه رفیق را و خوشبختی رفیق را تنها در انحصار خودخواهانه ء خویش پنداریم , جالب است که بدانید او درمیان دوستان 360 من هست .از چنین رفیقان واقعی میشه تولد عشق واقعی رو دید, عشق واقعی که اونهم به تاراج رفته و جاش فیلمهای پورنو اومده .  
 دراین 360 نیز همه همدیگر را دوست و رفیق و حوزهء آنرا رفاقت خطاب میکنند , حال رفیق و نارفیق کیست و رفاقت چیست , هرکس باید خویش قضاوت نماید , رفاقتهای صحیح و سالم و درونگرا و پرمحتوا میان مردان و زنان و دختران و پسران میتواند به هم زوجی بیانجامد , حتی اگر هم نیانجامید میتواند تا ابد بر پایه های رفاقت واقعی استوار بماند .
رفاقتی که سکس درآن کم رنگترین بخش مجموعه به حساب می آید,آیا این رفتارهای جنسی تمامییت حوزهء گستردهء رفاقت و بالاخص مابین همسران را پوشش میدهد؟ رفاقتی در آن ملاکی به نام سکس نباشد آیا بی کلاس هست ؟ نه اینکه دیگرنباشد, بلکه ارتباط روحی روانی پایه های اصلی هرنوع پیمانی است , وقتی رفاقت به یک حد اعلائی رسید و ایثارگرانه توفیق درجهء رفاقت را هردو طرف بدست آوردند , هیچ میدانید که تنها یک بوسهء بسیار ساده , از تمامی دنیا بهایی افزونترخواهدداشت , بوسه ای که جسم در آن وسیله ای بسیار ناچیزاست , این روح هردو هستند که بوسه را با طعم بهشتی نثار یار و رفیق می کند , وهیچ ارضائی پایان این ارتباط را رقم نتوان زد , آنان تا عمرباقیست درهمان احساس اول چه بوسهء روز اول چه بوسهء شب آخر.  
 رفاقت میان همسران نیز نوعی از نادرترین رفاقتهای جاریست , همسران ناله دارند از اینکه با یکدیگر نارفیقند , یک قرارداد محضری برای ادامهء همسری, وبدون رفاقت , ثمره ای یا طلاق دارد یا بخاطر بچه زیستن و سوختن و هیچ .  

 به امید خدا در نوبت بعد بحثی در ارتباط با ازدواج خواهیم داشت , با سپاس از همراهیتان , بدرود دوستان



فحشا در ایران




این متن میشه گفت قسمت دوم متن قبلی هست , درمتن قبلی نه درباب نکات عملی سکس , بلکه در رابطه با نوع نگرش
مردم در بارهء کلمهء سکس و تبعات ورود به جرگهء سکس خواستم مطلب بنویسیم , یعنی متاسفانه علی رغم معنی صحیح این کلمه , سکس رو من از هرجهت که نگاه کردم آخرش رسید به فحشا ( البته در ایران و کشورهایی مثل ما ) حالا مگه میخواهیم بگیم که مثلا" سکس در کشور آلمان آیا به صورت صحیح داره اجرا میشه؟ منکه میگم خیر , میشه از هر ملیتی نکته ای رو گلچین کرد , حالا گلچینگر با چه دیالکتیکی میخواد گل بچینه اونش بستگی داره , سکس درایران درمیون نوجوانان وجوانان یعنی خوشی و حال و بقول خودشون حول و زدیم تو رگ شایددرطول یک روز 2,3 ساعت و شاید یک شب و شاید هم گزینه های ویلای شمال و تو شهر اگه باشیم استخر پارتی و سکس پارتی و اکس پارتی و هی پارتی و پارتی و آخرش بازهم چه خصوصی چه عمومی بازهم پارتی .  
درمیون میان سالگان خوب همه چی و همین موضوع پخته تر میشه نگاهی جامع تر و کلی تر نسبت به مسئله دارن تقریبا" بعد 30 سالگی کم کم از 35 سالگی بیشتر و بالاخص از 40سالگی دیگه خیلی بیشتر از بیشتر دارای عقایدی متفاوت نسبت به زمانهء جوانی هستند و احتیاجات روحی باعث میشه کم کم بعد از 30 سالگی هم مردان و هم زنان در فکر دوست دائمی باشند ولی از 30 تا 35 گاها" تا 40 هم تو فکر ازدواج نیستند مگر واگر بنابه شرایط خاصی ولی اگر تا 40 اینکاررو انجام ندادند بعد اون حتما" تو فکرش هستند شاید بگم دربه در تو فکرش هستند.  
مردانی هستند که نوع نگرشی کاملا"بوالهوسانه نسبت به مسئله سکس دارن و باعث و بانی گسترش فحشا در جامعه میشن , مردانی که مادروخواهر وهمسرودخترخویش را ناموس خویش و ناموس دیگران را بازیچهءخویش می دانند.  

براتون با عرض و کمال شرمندگی ولی بالاجبارمتن مسیجی که یک آقا برام فرستاده رو عینا" کپی پست میکنم , کمال شقاوت و عدم بکاری گیری فهم و ادراک انسانی از دیدگاه یک مثلا" مرد برای یک زن بنابه عدم کنترل احساسات جنسی که حاکم بر ذهنیت ایشان شده, باز معذرت مرا پذیرا باشید  

-18 
Hi salam azizam man kasra hastam mamnoon age accept koni, man 36salame daneshjooye doktoraye mohandesi sanaye hastam , 5 salam holand boodam, sexhaye motefavetio tajrobe kardam az 17salegi ba 2dkhtraye khoshgele irani oroopaee roos arab va hata hendi ama arezoom in eke ba ye siyah pooste oroopaee ya emrikaee sex konam be nazaret siyah ha ghavi tar nistan too sex? akhe vaghean man natoonestam kasio peyda konam ke dar toole sex ba man ta akhare khat biyad baziha bade ye bar orgazm baziha 2 bar va 3 bar ....zm dige nemtoonan edame bedan, man hata 2ta...se khoshgelo baham....dam ye hendi ye okraini tanha hamoon hendye boode ke tooneste hameye m..e m.no too ...odesh ja ..de baghiye ro ta t.. ke m...nam hanooz mitooonan ba dast oon ....tamtio ke behesh oon ..oo ...frtaro begiran rasti ...am kheili kheili ham ...ofte jooori ke ba dast ke .....ish angoshtat be ham ....rese dar zemn ba sexphone va sexchat ham mitoonam hesabi ...zat ..onam  
باعرض پوزشی دی
گر  
نه شرمی است و نه حیا, این دیدگاه و نوع ارتباط یک مرد با یک زن هست مردی که اسطوره و لذت زندگی رو تو سکس و فحشا و عیاشی دیده البته مستی هایی مصنوعی که همراه چنین اعمالی با نوشیدنشان و احتمالا" استعمال مواد مخدر ویا قرص های آنچنانی نیز مسببی است برای بسط و گسترش چنین فرهنگی, قبلا", فحشا فقط تو مراکز خاصی بود , الان مراکز پخش شده تو اجتماع اونهم درسطح گسترده حالا دخترهای 12ساله به بالاتر که هنوز رخت عروس رو برتن نکردند ولی دخترهم نیستند بنابه یک اتفاقی که با دوست پسرشون یا پسرخاله , پسرعمو,پسردایی و...افتاده دارن فحوش انجام میدند تو خانه های تیمی فعالیت میکنند, مست میکنند , قرص میندازن بالا , دودی و تزریقی شدند , آرایشهای وحشتناک انجام میدن , صلیب رو سینه و باسنشون خال کوبی میکنن , هرزه هرزه صحبت میکنن , والبته این گوی سبقت بین دختران وپسران برای دزدی محیاست , اینها زنان و مادران و مردان و پدران فردای ایران ما هستند , طلاق آماری بالا داره , کمتر زوجین هستند که موفق باشند , هوییتها فراموش شده زن بیوه غیرمسلح به ناچار رو میکنه به این معقوله هیچ فکر نمیکنند که چطورمیشه تویک جامعه ای که مثلا" اینها جرم محسوب میشه براحتی میشه تمامی این اسباب و ادوات و مواد و فحوش رو پیدا کرد ولی دریغ از یک دارویی که مردم نسخه بدست آوارهء داروخانه ها و ناصرخسروها هستند , تازه اگر پیدا بشه قیمتش خداد تومنه, یک آمپول 700هزارتومن , نگید الکی دارم حرف میزنم پدر که طبیب هستند دیگه تو بطن این ماجران, خیلی خوب از موضوع غافل نشیم.  
دراین راستا واز سنین نوجوانی تا همین اویل میانسالگی چون مردان بوالهوس تعدادشون زیاد هست در نتیجهء فعل و انفعالات منفی نظام خانوادگی دختران و زنان راهی را برمی گزینند که درنهایت بهش میگن فحشا البته به نظر من چه اون شخصی که درطی شبانه روز با بیست نفر تبادل جنسییت داره , و چه شخصی که با یک نفر اسمش فحشاست , البته خواست روحی و روانی و جنسی هر فردی رو نمیتوان کتمان کرد , یک حق طبیعی است ولی باید بدانیم که یک زن حتی اونی که با بیست نفر کلنجار میره همیشه آرزوش اینه که خدایا یکی اگه پیدا میشد , واقعا" دوستم داشته باشه منو از این منجلاب نجاتم بده , دوستان باورکنید اگه من رئیس قوهء قضایی بودم اولا" حکم اعدام رو ممنوع میکردم مثل اروپا , و شرح این ممنوعیت رو چنین بیان می داشتم : من نیآفریدمش تا من نیز بمیرانمش , هرکسی که بنابه تخلف سنگینی که کرده حداکثر حبس ابد صادر میکردم تا یک عمر از لحاض روحی هر روز هزاران بار بمیره و زنده بشه شاید بفهمه و بره , دومندش در رابطه با هرگونه عمل خلاف و یکی همین عمل فحشا یا زنا , تیمهای محقق می ساختم تا ریشه های اجتماعی چنین اعمالی رو جستجو نمایند تا اینکه راهی هموار بسازم برای نسل آینده ای که هنوز نوجوانند و کودک و خردسالند و درون رحم مادرند و حتی نسلهایی که درون ویتامینهء پرتغالند .  
گفتم عامل فحشا از فقر مالی و البته فقر فرهنگی هم که همیشه داریم ناشی میشه , یکی فقیر یک کیلو گوشته , یکی فقیر لبا سه , دیگری فقیر اقساط عقب افتادشه , دیگری فقیر دارو و عمل جراحی عزیزشه , دیگری یتیم داره , دیگری نه دیگری فقیریک اتومبیله , یک منزله , یه دیگری دیگه ای هم داریم دیگری فقیر جواهراته , الماسه , پول زیاده , فقیر آنتالیاست , فقیر جزایر خصوصی یونان هستش , یه فقیر دیگه ای هم داریم دیگری فقیر عاطفه هستش , اینها هرکدوم رو تک تک اگه باهاشون صحبت کنیم خودشون رو در همون قالب فقیر می دونن , بله من هم میدونم فقیر به همون گوشتیه میگیم .  
حالا کارمون به جایی رسیده که مردم در ارتباط با عمل فحوش میگن : اینکه موضوع تازه ای نیستش , الان تو همهء دنیا به عنوان یک شغل بعهش نیگا میکنن ! خیلی جالبه نه مثلا" حالا ایران نه بگیم کجا که با کلاس باشه مثلا" در کشورهای اسکاندیناوی تو مدرسه به بچه میگن : عزیزم بگو ببینم مامانت چیکاره است ؟ بچه میگه : خانم معلم مامانم به شغل فاحشگی مشغول هستند!! .  
خوب مگه نگفتیم تو دنیا جاافتاده و به چشم شغل نیگا میکنن , خوب مام داریم نمودی از اظهار این شغل رو در سطح بسیار پایین بررسی میکنیم , نه عزیزان این شغل نیست این کمال افتضاح و بربریت و فقدان فرهنگ انسانی یک انسان بشمار میآد , چه در سطح مکانهای شهر نو و جمشیدیه اجرا بشه , چه در سطح خانه های چند میلیاردتومانی , همش و ما میگم تنزل وجدان جامعه , بهش میگیم سقوط ارزشهای اجتماعی , بهش میگیم از هم پاشیدگی نظام خانوادگی , بهش میگیم سرچشمه ای از طلاق , بهش میگیم درعین همسرداری خیانتهای در خفاء , بهش میگیم دختران ازدواج نکردهء بدون بکارت , بهش میگیم پیوند شربهای خمر و دودها و سرنگهای مرگ در بسترهای شهوت با دیگرانی در هر روز و شب , بهش میگیم اوج ابتذال انسانییت , برای دفع شهوتی نامبارک , برای اخذ مبلغی کثیف , برای ناچاری یک زن محتاج ,بهش میگیم ادعای یک دختر و پسر یا یک زن و مرد برای خوش گذرانی یعنی دارند تا محتاج نباشند ولی خوش گذرانند , البته آمار اینها خیلی پایینتر از بقیه هستش , فحشا اینه , فحشا شغل نیست ,هیج زن فحوش کاری از مادر فحوش گر بدنیا نیومده و هیچ مرد عیاشی از مادر چنین متولد نشده , این نوع تربیت خانواده و جامعه هستش , این نوع محیطی که یک کودک به عرصهء نوجوانی میرسه هستش , این دوستان مرتبط با نوجوان و جوان هستش , این کامپیوتر در راستای غلط افزاری هستش , این عدم خط مشی صحیح به روح و روان شخصیتی یک انسان هستش , این اسارت در هوس هستش , هیچ کاری هم با هیچ مذهبی ندارم , کدوم مرد تابحال یک زن فاحشه رو از این دام و بلا نجات داده خیلی انگشت شمارند , کی به هم وطنش دراین مورد خدمت کرده , خیلی تعدادشون کم هستش , نوجوان و جوان دختر و پسر اکثرا" نه همشون اکثرا" فاقد کنترل لازم درمناسبتهای هم صدایی و هم نشینی با جنس مخالفشون هستند, بابا چرا داریم دور میریم , گوی سبقت رو مردان متاهل از مردان مجرد دزدیدند , مدتیه مد شده , هر زن متاهل و هر مرد متاهل حداقل یک رفیقه باید داشته باشه
 دوستانی میگن دیگه ارتباط یک زن با یک مرد به عنوان دوست اسمش فحشا نیست , درسته ولی میتونه اولین پوک سیگاری باشه که تا سرنگ مرگ ادامه داشته باشه , شما دختری رو تصور کنین که از سن برفرض 17سالگی شروع به ارتباطات سکسی کرده چندماه با یکی چندهفته با یکی دیگه باز چند ماه با یکی دیگه وهمینطور ایشون به سن ازدواج برفرض در23سالگی میرسه خودش حساب میکنه می بینه بله اولی افشین بود بعد پدرام و آرش و شهرام و اسی و مسی و چسی و شسی و...بله خوبه که سه رقمی نشده !یاخانمی رو به همینصورت تجسم بفرمائید , یک سوال دارم آیا شما راضی هستید یکی از عزیزانتان چنین روشی رو برای خودش انتخاب کنه؟ اگر شما راضی هستید من یکی حرفی ندارم, البته باب رفاقت موضوعی است که در بلاگ آینده به اون خواهیم پرداخت 
یه قضیه دیگری هم هست اونهم ندانستن و ناآگاهی زوجین از قصد ازدواج , یک فاجعه است که دو جوان برای ارضاء جنسی دست به وصلت میزنند البته به زبان نمیآرن ولی در اولین واکنش دوستی در نقاط هوس برانگیز جنس مخالفشان استوپ میکنند البته این گزینه در بچه های شهرهای بزرگ بالاخص تهران صدق نمیکنه اکثریتشون انقدر در نوجوانی و جوانی دیده دیده جلو میآن که در شب زفاف خیلی زیاد هم عطش آنچنانی ندارند , البته هم خوبه هم بد , ولی قرار نیست این کنترل واین عدم له له سکسی فقط از طریق لبریزگشتن امیال جنسی در دوران فوران سنی نوجوانی و جوانی بوجود بیآد , این لذت را خداوند آفریده تا بشر از طریق اعما ل صحیح آن لذت زندگی مشترک رو دو چندان سازند , ولی ما می بینیم که اتفاقا" مشترکین زندگی بعد یک مدت کوتاهی پشت برهم دیگر میخوسبند و کم کم بسترهایشان نیز سوا میگردند , من سراغ دارم حتی زوجین کم سن و جوانی که از همین الان بسترهای سوا دارند .  
خیلی جالبه که فحوشی گری و عیاشی گری در قالب ( های کلاس ) تقدیم جامعه میشه , یعنی شکل:تو رازی من رازی از چسب رازی ببخشید از جنس بازی , پس درنتیجه به کسی مربوط نیست من دلم میخواد اون دلش میخواد تموم شد رفت , به کسی مربوط نیست اصلا" توروسننه  
 چه استدلاتی برای توجیه عمل درست میشه , بقولی بهانه جو را بهانه بسیار,  
ما قدمتی تاریخی داریم ما دارای فرهنگی تاریخی هستیم الگوهایی به جهان تقدیم داشتیم که جهان مترقی امروز مرهون تمدن ایرانی ما هستند یک نمونه کوچک , کراوات آقایان الان در تمام دنیا سمبل شخصیتی دنیای غرب هستش ولی همین سمبل روزی بر گردن قوم آریایی بشکل دستمال گردن نمود میکرد , خیلی چیزها رو از ما دزدیدند , حتی هوییتمان را , حتی وجدانمان را , اصالتمان را , خیلی چیزها رو و به جاش خیلی چیزها دادند بله معامله کردیم تجارت پایاپای به جای تمامی اینها , فحشا رو گرفتیم , اعتیاد رو گرفتیم , الگوبرداری رو گرفتیم , همدیگر رو نابود کردن رو یاد گرفتیم , برای قومییتهای متعدد کشورمون جوک ساختن و مسخره کردن رو یاد گرفتیم , تفرقه رو یاد گرفتیم , خنده های مستانه و به تاراج بردن ارثیه های کهن دیار رو یاد گرفتیم , یادگرفتیم که هرکی بخواد خدمت کنه فوری تریبونش رو آتیش بزنیم , دودمانش رو نابودکنیم , یادگرفتیم که همیشه با نمک نشناسها ارتباط داشته باشیم , یادگرفتیم که همیشه همه اینکارهارو انجام بدیم بعد یه مدتی زانوی غم بغل کنیم و پشیمون بشیم , بابا سهراب مرد نوش دارو رو بریزید توگود دبلیو سی .  
یک زن درارتباط جنسی بسیار مسلط تر از یک مرد هست با استثنا کاری ندارم , ویک مرد بسیار شکننده تر , یک زن میدونه که میتونه لشگری از مردان رو یکه و تنها بدنبال خودش هر جا که دلش بخواد بکشونه , یک مرد میدونه که نباید زیاد کشونده بشه و باید در کوتاهترین زمان ممکن باز بقول خودشون تک خال و بزنه , من بعنوان یک زن میگم از شما آقای محترم می پرسم : حیف یک مرد با کلمهء مرد نیست که در برابر عضوی از اندام زن تمامییت هوییت خودش رو بفروشه ؟ چرا ما زنان وقتی با یکدیگر صحبت میکنیم باید بگیم که بیچاره مردها دلمون واسشون خیلی می سوزه , چقدر ضعیف اند دربرابر ما , چرا باید بگیم ؟ چه کرده اند که باید بگیم ؟ این تلفنها این اس ام اس ها این جی پی آر اس ها این کال مسنجرها این ویدئو مسنجرها این چتها این میلها این دیدارها این اتوها این خانه ها این بسترها , همش گویای این ضعف هاست , بابا والا ما هیچ فرقی با شما نداریم انقدر که یک مرد نیازمند یک زند هست مطمئن باشید یک زن هم همچنین است ولی وقتی یک زن می بینه مردها دارن سر همدیگر رو بخاطر یک خانم می شکنند خوب معلوم طاقچه ها بالا و بالاترمیره , و البته هرزنی هم میدونه اگر مردی با این همه ضعف و کله شکونی به مرادش برسه حالا مراد دراینجا سکس هستش , دیگه ضعف جای خودش رو با قهر عوض میکنه , همون ضعیف میشه دلیر و شجاع , میره تا ضعفش رو با کیس جدیدتری امتحان کنه , پس این زن این مردان رو بدون مراد, مردان را همچنان خواهند کشانیدشان , البته این قصه مال زنهای حرفه ای بوده والا بیچاره زنان و بالاخص دخترانی که با سادگی و معصومیت پا به چنین میدانی میگذارند آنها انقدر دراین معامله ها پوزهای زمین خورده خواهند داشت تا اینکه روزی حرفه ای بشند , دراین میان بله هستند دخترانی وهستند زنانی که بدون پوز و زمین بدون داغ فحشا , توانستند با تربیت صحیح خانوادگی که نشعتی از ورای نگاه غیر متداول اجتماعی پدران و مادران به وقوع می پیونده توانستند خویش را از این بلایا بدور نگاه دارند , کلفتی کردند اگر لازم بود ولی ناموس نفروختند , غیرت بار زدند ولی دامان لکه نساختند .  
یک تنوع و سرگرمی شده برای جامعهء مردانه و زنانه , یک داد و ستد جنسی و بردگی شده این جسم سکس در روح فحشا در جامعه , با فشارهای تورم زای اقتصادی هم که رواج مجردین برای عدم ازدواج و رویکرد اکثریت آنان برای چنین خوشیهای لحظه ای هم که آماری بسیار بالا در جامعه سراغ داریم , چون میزانسن زندگی های مشترک با لغزشهای کم ریشتر از هم پاشیده پس جوان مجرد با ترس از این ازهم پاشیدگی ها و نداشتن قوهء اقتصادی متعادل راهی جز این معقوله را انتخاب نمیکند, دراینجا مدیریت ناصحیح مدیران حاکم نیز مزیدی بر علت است .  
ما نوشتیم و شما هم خواندید , ولی لاجرم همین الان فحوش ادامه دارد و ادامه خواهد داشت , حیف جوانان این مرز و بوم , جوانانی که با والدینشان به بن بست فکری و فطری رسیدند , جوانانی که دنیای خویش را در چنین مکانهایی یافتند , و شعاری دارند به این مضمون که : جیگلم خوش باش همین لحظه خوش باش که خوشی عالمی داره , جیگلم ! بیا باهم بریم وسط ابرا , جون چه هیگل نازی داری , چه چشایی ,چه و چه وچه ....  
کی میدونه دختر بچه شیرخواره آرمیده در گهواره بعد چند سا ل به توسط نظام پاشیدهء خانواده ها و اجتماع جنگلیه درنده خواران روزی تبدیل به یک ف ا ح ش ه خواهد شد.  
کی میدونه پسر بچه شیرخواره آرمیده در دامان مادر بعد چند سا ل به توسط نظام پاشیدهء خانواده ها و اجتماع جنگلیه درنده خواران روزی تبدیل به یک ع ی ا ش خواهد شد .  
و کی میدونه که جامعه چند دهه قبل و امروز روزی به جایی برسه که صادرات زن داشته باشه , اینا کین , اینا ایرانی هستند اینا هم میهن من و شما هستند .  
یه آقایی بود میگفت : فکر اینکه من نتونم در عرض 24 ساعت حتی بدون داشتن یک رابطه جنسی بسر کنم کلافم میکنه.  
یه آقای دیگه ای بود نمی گفت بلکه من میدونستم , که علی رغم فشارهای جنسی , دست از پا خطا نمیکرد که هیچ بلکه نسبت به دختران و خانمهایی که مایل به اینکار بودند با تمام سعی و توان خویش برای حل هر گونه مشکلشان با تمام همت خویش فعالیت میکرد .  
همه بروس لی را می شناسیم مربی وی در پایان دورهء تخصصی کونگفو توآ وصیتی به بروس کرد به این مضمون :  
 به مانند ببری درنده و دلیر باش ولی از برابر آهویی ناتوان به آرامی عبور کن حتی گرسنه باشی .  
خلاصه اینکه این کنترل شهوت وسکس ودرنهایت ابتذال فحشا , مشکل اگر شده , از ضعف مردان ناشی میشه , واگر عرضه هست و اگر تقاضا نباشه ودرعوض متقاضیان نسبت به رفع نقیصه ها و احتیاجات به قدر امکان , همت ورزند , به نظر این حقیر این عرضه و تقاضا درحد بسیار پایین خواهد رسید , چشم امید به مدیران نداشته باشیم گویا آنها زبانی جز شلاق و سنگسار و زندان ندارند , که البته جواب معکوس داده تا بحا ل , من میگم تنها زیر 10% بخاطر خوشی اینکارها رو انجام میدن تازه خیلی گفتم , اکثریت بخاطر نداریه , البته اشارم به خانمها و دخترانه والا پسران و مردان پولدارش که هیچ این بدبخت پسر و مرد بی پولش تا یه ماشین دستش میافته تا یه پولی جور میکنه تا کلید خونه ای پیدامیشه فوری یا میپره تو خیابونا یا اینکه نه بابا زیرسرداره یه چند تایی , کلاسش بالاتره , یااینکه دست به تلفن میشه .  
ولی خودمونیم دنیای مترقی به ریش همه مون داره می خنده , که بزرگترین و حادترین مشکل ایرانیها مشکل جنسی هستش , پس بیآن ازهمین راه وارد بشیم , دیگه کارمون به جایی رسیده که دوسوم این مردم که قشر جوان هستند اکثریتشون نه همه شون , فکر و ذکرشون فقط سکس و بدنبالش فحشاست .  
به کجا میرویم , منکه دلم واسه نسل آینده خیلی می سوزه و نگران هستم .  
امید که سر مبارکتان به درد نیآمده باشد , بسیار سپاسگزارم.