۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه

خدا , دین , انسان


قبل از شروع بحث خدمت عزیزان عرض کنم که , به علت حاد بودن این مبحث خواهشمندم توهین واهانت نسبت به هرمقامی خودداری فرمائید , که دراین صورت حتما" آن کامنت پاک خواهد شد .
نکتهء دیگر اینکه بعضی عزیزان برخلاف عزیزانی دیگر ابراز داشتند که متون بسیار بلند میباشد , ازشما خواهشمندم یا بصورت قسمتبندی مطالعه فرمائید یا در هر کجا که احساس خستگی نمودید , من میگم ولش کنین بره چون ادامه دادنش دیگه هیچ فایده ای نخواهد داشت.

 
با تشکراز شما
واژه خدا یا خدای از واژه اوستایی خوذاته که در اوستا صفت است گرفته شده‌است. معنای این واژه برابر است با پاینده به داد خود یا خودِ قانون.این واژه در پارسی میانه به ریخت خوتای(مانند خوتای‌نامَک) و به معنای آفریدگار یاد شده و به این ترتیب به فارسی امروز نیز رسیده‌است.

در دین‌های یکتاپرست جهان، مفهوم خدا به یک موجود برتر که آفریننده جهان هستی دانسته می‌شود، اطلاق می‌گردد. از جمله دین‌های یکتاپرست می‌توان دین‌های ابراهیمی (مسیحیت، یهودیت و اسلام) را نام برد. در این دسته از ادیان صفات گوناگونی به موجودیت خدا نسبت داده می‌شود از جمله خشم، مهربانی، جاودانگی، آمرزندگی، فرزانگی و غیره. این بینش مذهبی بر این باور است که خداوند موجود برتر و بی نیازیست که جهان و انسان را آفریده‌است. مهم‌ترین نکته در ادیان یکتاپرستی بجامانده بویژه دین اسلام در بحث خداشناسی این نظریه‌است که شناخت خدا با عقل و خرد به ابزار بشری مقدور نیست و تنها راه و مطمئن ترین، راه فطرتی است که خلقت اولیه ما بر آن نهاده شده‌است.

نگرش آیین زرتشت به جهان هستی، پیروی و پیوستن به قانون اشا است. از دیدگاه او خداوند جان و خرد، جهان را بر پایه هنجاری آفریده که بر تمام هستی حکمفرماست و او این هنجار و نظم حساب شده را اشا می‌نامد. استواری قانون اشا بر جهان هستی بازتاب اراده و خواست پروردگار است. انسان باید خود را با هنجار هستی، همگام و همراه سازد. راستی و درستی، مهر و فروتنی و فروزه‌های نیک انسانی را در خود پرورش دهد. تا با هنجار اشا همراه و همگام شود. قانون اشا، نیروی هماهنگ کننده جهان هستی است و هیچ پدیده‌ای از اتم تا کهکشان وجود ندارد که بر پایه این هنجار هماهنگ استوار و پایدار نباشد خدا در آیین زرتشت بر خلاف انچه ضد ایرانیان می‌گویند همواره یکتا بوده‌است

در باور دسته دیگری از دین‌ها از جمله بوداگرایی و هندوگرایی خدایان زیادی وجود دارند. این خدایان یا ایزدان معمولاً نمادهای جنبه‌های گوناگون جهان برتر و ماوراءالطبیعه هستند. به این‌گونه دین‌ها، دین‌های چندخدا گفته می‌شود.

در باور صوفی‌گرایان، موجود برتر یعنی خدا، (که صوفیان آن را «حق» می‌نامند) موجودی است که به هیچیک از صفاتی که در جهان ما یا در ذهن ما حضور دارند منسوب نیست.

بیشتر فلاسفه تحلیلی معتقدند خدا موجودی کامل است، کمال او به این معنی است که اگر او ویژگی را داشته باشد آن ویژگی را به حد کمال دارد. اگر دانشی داشته باشد دانش را به حد کمال دارد (علیم است) اگر قدرتی داشته باشد قدرت او در حد کمال است (قدیر است)، خدا از نگر اخلاقی نیز موجودی کامل است یعنی موجودی مطلقاً خوب و اخلاقمدار است. سایر ویژگیهایی که فلاسفه خداگرا معمولاً برای خدا قائل هستند از این قرارند:

یک موجود/وجود است و وجود داشتن او عینی است. خالق است. دارای شخصیت است، دارای شعور و اختیار است. ناظم و نگهدارنده و ناظر است. خیر و نیک است. مهربان است. زیبا است. بزرگ است. بخشنده و عادل است. ماورای طبیعت. ازلی و ابدی است و جاودان است. بدون اشکال و کامل است. در ذات خود ثابت است. بینهایت است. مقدس است. تماماً زیبایی و والایی است. قدرتمند و قادر، و قدیر است. دانای کل، و علیم است. همه جا حاضر است.

صوفیان معمولاً معتقدند خدا را نمی‌توان دارای هیچ ویژگی (از جمله ویژگی‌های انسان‌دیسی) دانست و او توصیف نشدنی است. صوفیان برای عقلانیت در شناخت خدا اهمیتی قائل نیستند و معتقدند تنها از راه شهود و سایر روشهای درونی میتوان به وجود خدا پی برد.

دو نام خاص خدا در اسلام الله و رحمان است.

خداوند در بیان فلاسفه اسلامی تعریف پذیر نیست چون به حد و رسم شناخته نمی‌شود و ماهیت ندارد. برخی برهان‌هایی که بر اثبات خداوند ارائه می‌شود هم برهان‌های ثبوتی نیست بلکه برهان‌هایی است که از این بحث می‌کند که دریافت ما از این حقیقت بدیهی به چه طریق اتفاق افتاده‌است.


دین یا کیش یا طریقت یا شریعت که مقابل کفر است. در سانسکریت و گاتها و دیگر بخش‌های اوستا مکرر کلمه ٔ «دئنا» آمده دین در گاتهابمعانی مختلف کیش ، خصایص روحی ، تشخص معنوی و وجدان بکار رفته است و بمعنی اخیر دین یکی از قوای پنجگانه ٔ باطن انسان است

دینهای ابراهیمی که همه از یک ریشه و منطقهٔ خاور میانه سرچشمه می‌گیرند عبارت‌اند از اسلام، مسیحیت و یهودیت.

دین‌های بابی و بهائی نیز ادیان نوینی هستند ولی در ادیان سامی ریشه دارند.

از دینهای بزرگ دیگر در جهان می‌توان از بوداگرایی، هندوگرایی و آیین کنفوسیوسگرایی نام برد. ادیان لزوماً خدامحور نیستند ولی به نظر میرسد تمام ادیان معتقد به ماوراء طبیعت باشند.

دینهای کهن فراوان دیگری نیز وجود دارد مانند زرتشتی‌گری، مانی‌گری، مهرپرستی و جز اینها.

امیل دورکیم در صور بنیانی حیات دینی دین را بدین گونه تعریف می کند:
دین عبارت است از دستاهی همبسته از باورها و اعما ل مربوط به امور لاهوتی (مجزا از امور ناسوتی) که این باورها و عقاید همه کسانی را که پیرو آنها هستند در یک اجتماع اخلاقی واحد به نام امت متحد می‌کند.

پیوند دین و انسان، پیوندی دیرین و پایدار بوده، اما این رابطه، در گذر زمان چه در وجه فردی دین و چه در بعد اجتماعی آن، همواره دستخوش تغییرات چشمگیری شده است. هرچند دین نقش و عملکردی همواره یکسان نداشته، اما از نخستین جوامع انسانی تا امروز، عنصری اساسی و بنیادین از هر اجتماع انسانی را تشکیل داده و یکی از اصلی‌ترین محورهای صف بندی‌ها و دسته بندی‌ها در درون جوامع یا تمایز ملل از یکدیگر بوده است. در جهان امروز نیز، به رغم همه اختلاف نظرها، مجادلات و مبارزات، مباحث و تفسیرهای متفاوتی که از ماهیت و وظایف دین به دست داده شده، به نظر نمی‌رسد که از اهمیت و میزان گسترش و حضور آن در حوزه‌های خصوصی و عمومی زندگی بشری کاسته شده باشد.

بر اساس پژوهشی که موسسه بین المللی نظرسنجی گالوپ، انجام داده، پس از ملیت، مذهب، دومین عامل احساس هویت در جهان به شمار می‌رود. در جهان امروز، در این نکته نمی‌توان تردید کرد که نقش و اهمیت سیاسی و اجتماعی دین از چند دهه پیش به این سو، به صورت فزاینده‌ای افزایش یافته است. در این اقبال مجدد، به نظر می‌‌رسد که برداشت‌های بنیادگرایانه از دین، با سرعت بیشتری گسترش یافته‌اند و اکنون به عنصری مهم در مناسبات و معادلات سیاسی و اجتماعی بدل شده اند.

در جهان امروز، به همان اندازه که دین مهم است و عاملی هویت بخش به شمار می‌رود، رهبران و مراجع دینی نیز، از موقعیت و اهمیتی قابل توجه برخوردارند. بر اساس پژوهش موسسه گالوپ مردم جهان امروز بیش از هر مرجع دیگری، به رهبران و مراجع مذهبی اعتماد دارند. قدرت یابی مجدد دین، به عنوان عاملی تعیین کننده در حوزه زندگی عمومی، پیامدهایی ویژه نیز به همراه خواهد داشت و از جمله می‌تواند به گسترش و تعمیق اختلاف‌ها در برداشت‌ها و تفسیرهای پیروان ادیان و مراجع مذهبی بینجامد.

یونگ :مذهب به معنای احترام از روی وجدان و با کمال توجه به عوامل غیر عقلانی روان و سرنوشت فرد یا به عنوان رعایت دقیق و به حساب آوردن برخی عوامل نادیدنی و غیر قابل کنترل , یک نگرش غریزی خاص انسان است .

رویکردهای جامعه شناختی نسبت به دین هنوز شدیدا تحت تأثیر اندیشه های سه نظریه پرداز کلاسیک جامعه شناسی ،یعنی مارکس ،دورکیم و وبر است.هیچ یک از این سه جامعه شناس خود مسیحی نبودند و همگی فکر می کردند که اهمیت دین در دوران امروزی کاهش خواهد یافت.آنها بر این باور بودند که اساسا که مذهب یک توهم است .طرفداران مذاهب مختلف ممکن است به طور کلی در مورد اعتبار اعتقاداتی که که دارند و شعایری که در آن مشارکت می کنند متقاعد شده باشند. 
البته جامعه شناسان اسلامی هم دارای نظریات متنوع و مهمی در حیطه جامعه شناسی دینی میباشند که از جمله آنان می توان به دکتر علی شریعتی و آیت الله مطهری اشاره نمود.در میان فلاسفه اسلامی تقریبا تمامی این فلاسفه نظریات قابل توجهی را ارائه کرده اند. نظریات مسلمانان در این حیطه را می توان این گونه خلاصه نمود که آنان دین و فرایندهای آن را جدا از زندگی مادی در نظر نمی گیرند ،بلکه آن را در طول همدیگر می دانند. 
مارکس و دین 
دورکهایم و شعائر دینی 
انتظارات دورکهایم درباره دگرگونی دین 
وبر و ادیان جهان 
جامعه شناسی دینی در نگاه متفکران اسلامی


دیدگاهی که مارکس ،دورکیم و وبر همگی در آن سهیم بودند این بود که دین سنتی بیش از پیش در دنیای مدرن بصورت امری حاشیه ای در می آید__و دنیوی شدن فرایندی اجتناب پذیر است. از این سه جامعه شناس شاید تنها وبر می توانست حدس بزند که یک نظام دینی سنتی مانند اسلام ممکن است تجدید حیات عمده ای پیدا بکند و پایه تحولات عمده سیاسی در اواخر قرن بیستم شود .با این همه این دقیقا همان چیزی است که در دهه 1980 در ایران رخ داد.در سالهای اخیر بنیاد گرایی اسلامی تأثیر قابل ملاحظه ای نیز بر سایر کشورهای خاورمیانه مانند مصر،سوریه و لبنان داشته است.چه چیزی این تجدید حیات پر دامنه اسلام را تبیین می کند؟ 
گسترش دین اسلام 
اسلام و غرب

کارل فریدریش ویلهلم واندر

«امروز وقتی به‌تاریخ می‌نگریم حکومت‌هایی را می‌بینیم که منتسب به‌ دین هستند و نیز از تمدن اسلامی، معارف، علوم و فرهنگ ِپاگرفته در دنیای اسلام، نشان می‌بینیم. در شاخه‌ها و شعبه‌های اسلام متحقق در تاریخ، شاهد آراء، سلیقه‌ها و تجربه‌های گوناگونی هستیم که جملگی خود را اسلامی می‌دانند و بر باور خویش چنان استوارند که گاه به‌کشاکش‌ها و درگیری‌های خونین نیز تن می‌دهند.»

کورت توخلسکی

«به‌تمام مذاهب باید به‌دیدهٔ احترام و اغماض نظر داشت و حکومت باید مراقبت نماید تا کسی مزاحم دیگری نشود، چون در این‌جا باید هرفردی مطابق با عمل و ایمان خود به‌آرامش ِ جاودانی بپیوندد.»

آلبرت اینشتین

«به‌طور کلی تعلیات مذهبی ژاپن، روح فضیلت، ثبات و شجاعت و تحمل و امانت و تسلط بر نفس را در تمام افراد از مرد و زن پدید می‌آورد و همین صفات ملت ژاپن را در شمار ملل معظم دنیا در آورده است.»

اسدی طوسی

«به‌وظایف خود عمل کن: این جمله حاوی مفاد آموزشی تمام مذاهب است.»

هاینریش هاینه

«دین بدون علم کور است و علم بدون دین لنگ است.»

آلبرت اینشتین

«دین برای فراغت خاطر و آرامش خیال بیشتر از آنچه بتوانیم تصور کنیم مفید است، در روزگار بدبختی و بیچارگی، دین بهترین وسیله‌ای است که ما را تسلیت داده، فشار ناراحتی‌ها را سبک‌تر می‌سازد.»

کانت

«دین فقط یکی است، اما عقیده ممکن است انواع زیادی داشته باشد.»

لودویگ فویرباخ

«مذهب نیروی بزرگی است، تنها نیروی محرکه واقعی جهان، اما شما بایستی دیگران را از طریق مذهب خودشان به‌حرکت وادارید نه از طریق مذهب خودتان.»


پیرامون زمین را میدان مغناطیسی که مغناطوکره نامیده می شود احاطه کرده است. البته قطب های میدان مغناطیسی زمین با قطب های جغرافیایی آن منطبق نیستند. 

هارولد بور از دانشگاه ییل برای اولین بار به وجود میدان مغناطیسی در اطراف موجود زنده پی برد. نزدیک به 70% از بدن ما را آب فراگرفته و مولکول های آب به صورت دو قطبی هستند و زمانی که ما در معرض یک میدان مغناطیسی خارجی قرار می گیریم این مولکولها در جهت آن میدان قرار می گیرند و این پدیده باعث به هم ریختگی نظم میدان مغناطیسی ما می شوند.

بر طبق تصاویر به دست آمده از میدان مغناطیسی زمین، اگر انسان درهر نقطه از زمین روبه شهرمکه ودرحقیقت روبه قبله بایستد ، میدان مغناطیسی بدنش بر میدان مغناطیسی زمین منطبق می گردد.


اگر در جریان مغناطیسی زمین بخوابیم آهن بدن تنظیم شده و همیشه سالم می مانیم و به عوارض قلبی دچار نمی شویم . در غیر این صورت آهن در جدار رگها رسوب کرده و آهن بدن کم می شود ، سبب تصلب شرائین و عوارض قلبی گشته و به کبد به عنوان قسمت کننده ی آهن بدن لطمه ی شدیدی می زند.

یکی از نکات جا لب اینکه در بدن زنان ماهی یکبار تغییر ولتاژ شدید ایجاد می شود و میدان مغناطیسی بدن به منظم ترین حا لت خود می رسد 

از طرفی بارهای زائدی که د راثر تحریکات الکتریکی اعصاب بدن به وجود می آیند که هم بر میدان بدن و هم بر امواج مغز اثر سوء دارند، در نواحی که اعصاب در آن تحرک بیشتری دارند خطرات جدی تری هم ایجاد می کنند و باید هرچه سریع تر از آن نواحی دور شوند. این نواحی دقیقا نواحی شستشو شده در وضو می باشند. بهترین راه دفع این بارهای زائد استفاده از یک ماده رسانا آب می باشد. هر چه آب خالص تر دفع بارهای ساکن سریع تر انجام می گردد و هیچ مایعی مثل آب خالصی که در وضو به انسان سفارش شده این اثر را ندارد.

منابع : انجمن فیزیکدانان ایران

چندسال پیش هیئتی متشکل از تیمهای متخصص فیزیکدانان ژاپنی براین اساس راهی شهرمکه شدند آنها در چهار سوی نزدیکترین مکان از محل خانهءخدا بانصب دستگاههای مربوطه توانستند در مواقع اذان مقدارارتعاشات بالایی از این میدان مغناطیسی دریافت کنند این طول امواج رفته رفته تا موقع قبل از وقت اذان بعدی کم و کمتر میگشت .

براین اساس وطبق نظریهء محققین امر, رابطهء مستقیمی بین شستشو ویا وضوی نقاط ورتکس بدن با آب و روی به قبله ایستادن و ذکر دعا و حمد و ثنا و نماز میباشد , دراسلام آمده است که نماز اول وقت صوابش بیشتراست , باید مردم فقط دنبا ل صواب باشند , دراول وقت قدرت میدان مغنایسی به اوج خود میرسد و درحالی که روی به قبل ایستاده شده و نقاط ورتکس بدن باآب شستشو شده میتواند رسانای ایجاد شده را دریک حا لت عبودی برای جسم و بالاخص روح یک انسان بهینه و بالنده سازد.

متاسفانه اکثرفرائض ادیان و روزه ها و نمازها بصورت یک عادت و عملی واجب که اگر اجابت نگردد باعث گناه و خشم خدایی میشود انجام میشود, شبیه نوعی پرداخت بدهی , و رفع یک بارسنگین ازدوش طلقی و درک و فهم میشود ,درمیان تمامی ادیان 3دین اصلی یهودیت , مسیحیت و اسلام دارای تکنیکی ترین اصول ارتباطات مخلوق با خالق میباشد, متاسفانه پیروان این 3ادیان که غا لبا" از مربیانی همچو والدین و دروس درسی و روحانیون بسوی دین مربوطه راهنمایی میشوند , فاقد راهبردهای کلیدی و جوهرهء اصلی ارتباط انسان و دین میبشاند, بطوری که هم اکنون چه درسطح جهانی و چه در کشور خودمان شاهد موج بی دینی در سطح تمامی سنین میباشیم , علل این بی دینی را میتوان آموزشهای ناکافی و غیرتخصصی نامید , کمااینکه مردم نسبت به عملکرد نمایندهء دینی ویا روحانی دینی درسطح جامعه رابطه مستقیمی با گفتار آنان قائل میشوند, که اگر تطبیق نداشته باشد , مردم در قبول توضیحات و راهنمائیهای دینی شک و تردید خواهند داشت وفردی بی دین خواهند شد , البته تبلیغات مخالف طیف دینی نیزکه ازسوی جناحین بعضا"سیاسی ترویج می یابد خود نیز مزیدی برعلت میباشد, این نوع برخوردها در تمامی ادیان بالاخص 3دین اصلی مصداق دارد.

این طیف برای یهودیان جادوگری موسی و برای عیسی زنازادگی و برای محمد بیسوادی
وبرای علی راهزنی و برای حسین جنگ برسردخترخوشگل را بیان میکنند!!!؟؟؟

موردی خیلی جا لبه , افرادی که ادعاهای ضددینی دارند همیشه در تحت حمایت دولت بریتانیای کبیر هستند, وجالبتراینکه یکی از معتبرترین دانشگاههای اسلامی نیز درهمین کشوروجود داره , این خود جای بحث مجزایی دارد, شاید مراد از این سیاست همان باشد که تفرقه بیانداز و حکومت کن , برای یک سیاستمدار فرق نمیکنه کی به کیه , برای رسیدن به اهداف خویش حاضره درهر لباس و مقام و مسلکی ظاهربشه , احساسات عوام رو برانگیخته کنه و از آب گل آلود ماهی های چاق و چله بگیره .

اتفاقا" یکی از ایراداتی که طیف ضددین بالاخص برای مسلمانان گرفتند درخصوص مقام سید برای آقایان و سیده برای خانمهاست ,این طیف مخالفین ابراز میدارند که سید دروغی بیش نیست و آنها گدایان و یامتولدین از راه نادرست بوده اند !, سَیّـِد، واژه‌ای عربی در اصل سیوِد بوده و به معنی آقا و سرور است. اما در اصطلاح شیعیان به فرزندان و نوادگان هاشم جد پیامبر اسلام می گویند.ولی به علت اینکه فقط نوادگان محمد هماکنون دارای شجره نامه هستند مردم آنهارا به این عنوان می شناسند.پس سیادت به فرزندان محمد که از طریق فاطمه دختر محمد و همسر علی پسر ابیطالب (امام اول پیروان تشیع و خلیفه‌ چهارم اهل سنت) به دنیا آمده اند، می رسد. این دسته از سادات به سادات هاشمی معروفند. و به ساداتی که از نسل علی و همسران علی به غیر از فاطمه می باشند، سادات علوی می گویند.گفتنی است که سیادت در سادات هاشمی که طبق نظر برخی از علما ، قوی تر و شریف تر هم هست ، از طرف مادر و در سادات علوی از طریق پدر می باشد. اهل سنت «سَیّـِد» را با نام شریف می‌شناسند.

نکتهء پزشکی :
زنان غیرسیده درحوالی سنین پنجاه سالگی و زنان سیده در حوالی سنین شصت سالگی یائسه میگردند.

متاسفانه نوع معرفی ادیان و بالاخص دین اسلام به صورت اشکال سیاسی گاها" چهره ای خشن و مستبد ازخودنشان داده است , مبلغین دین اسلام را روحانی می نمامند, وقتی که یک روحانی فاقد جوابگویی صحیح و قابل قبول به نسل آگاه وهوشیار باشد نتیجه سردرگمی وتهی گری نسل جوان میباشد, وقتی که نمازگزار صرف سبک سازی وجدان مذهبی خویش کرنش می نماید , وقتی که روزه دار صرف گرسنه و تشنه ماندنش بار سنگینی را از دوش به زمین میگذارد , وقتی که انجام کارهایمان صرف ثواب انجام میشود تا در قبالش هکتار زمین در بهشت موعود دریافت کنیم و از نعماتش بهره جوییم , وضعیت این میشود که فعلا" می بینیم , وقتی که یهودی متعصب گیسوانش را از طرفین صورتش بلند میسازد تا در روز رستاخیز حضرت داود از گیسوانش گرفته و پرتش کند به بهشت , وضعیت انسانی چنین میشود , عدم درک واقعی از تمامی اعمالمان نتیجه ای برعکس خواهد داشت , این نمازی که اکثریت مسلمانان میخوانند , به نظر من نماز نیست , یک نوع رقص مذهبی است , با حفظ کلماتی و انجام حرکاتی , یا یکشنبه های مسیحیان , یک نمادی فانتزی است , یا دیوارمقدس یهودیان , یا حتی مکهء مسلمانان , والقاب حاج برایشان , یا مجالس یا سفرهای زیارتی به حرمین امامان , یواش یواش تبدیل به مسافرتهای توریستی شده , تبدیل به پوز و مد و شخصیت و مقام و بلندی و غرور و کبر و پله ای بالاتر نسبت به دیگران و خلاصه یک افهء مذهبی شده تا سلوک و ارتباط و خلوص وشکوه و غنا و منزلت روحی .

گفتند : چه کسانی خواهند آمد بر مکه : گفتا: 3طایفه یکی آنانکه به قصد مسافرت آیند , هندوستان و یمن رفتیم و دیدم حال میگویند مکه نیز دیدنی است (توریست) دیگری آنانکه می آیند تا سوغات برند ( تجارت) و آخری میآیند تا القاب بر اول نامشان برند( حاج ) , بگفتند: پس آنکه به قصد عشق آید چه میشود؟ بگفتا : آنان آرزو کنند ولی هرگز نیآیند, اصل عشق است , آمدن مربوط به وسع است .

ادیان ابزار دست افرادی شده که اطعام طیف و گروه خاصی را در قالب مذهب جستجو مینمایند , پس گروهی خواهند خورد و اکثریتی گشنه خواهند ماند, درنتیجه موج ضددینی براه خواهد افتاد, نسل جدید روانهء مواج دیگری خواهد شد که اگر دین زده نشده بودند امکان هدایت آنان به این مواج خوش ظاهر و بد باطن میسر نمیشد.

مذهب شیعه نوادگانی از نسل پیامبراسلام داشته که آنان را امام گویند هرکدام دارای منزلت و شخصیتی والا درمیان شیعیان هستند , متاسفانه نوع نگرش نسبت به امامان از حد القابی چون امام و معصوم فراتر رفته و کلا" از یاد رفته که آنان برای خالق خویش زندگی کردند و خواستار آنند که اگر رجوعی نیز برآنان شود , نگاه اصلی , تمامییت توجه و گریه و دعا و راز و نیاز را برای خالق مهربان خویش متوجه سازند , خطوط و حدود انسانی برای وجدان انسانها کاملا"روشن هست , ولی نیازبیانم این است , وقتی که میتوان مستقیم کانکت شد نیازی به واسطه نیست , اگر این نیاز نسبت به عرض ارادت و خلوص به شخصیتی ممتاز از نگاه فطری مذهبی خویش داریم باز اشکالی ندارد ولی استوپ و غیرمحرک بودن پس از ارتباط با مقام واسطه بایستی متوجه معبود بود, هیچ امامی وهیچ پیامبری از خویش قدرتی ندارد ,هیچکدامشان قدرت معجزه ندارد , الا خواست خداوند کبیر , گاها" انقدر متوجه مقامات واسطه میشوم که گویا معبود فقط یک فانتزیست و بس , انقدر که برای واسطه گریه میکنیم بایستی برای اصل صدها برابرش را گریه کنیم , درمقام شامخشان سخنی نیست ولی اگر دینی هستیم و طریقت ما از راه مذهب گذرمیکند باید چنین افرادی که در عصر خویش بزرگ منزلت بودند را به عنوان چراغ هدایت طلقی کنیم تا مارا به معبود رساند , من در جامعهء دین مدارمان طیف امام شناسی را بسیار قوی تر از پیامبرشناسی و بالاخص خداشناسی می بینم , من کلامم این است هرچه و هرکه را دوست میداریم به جای خویش , اشکالی ندارد , ولی عبودیت و مقام خدایی بی همتاست , من احساس میکنم که اگر نماز و روزه را از دست مسلمان بگیریم دیگر هیچ اربتاط معشوقانه و دوستانه با معبود نخواهیم داشت .
چه کردی؟ نمازو روزه به جای آوردم , برای خودت کردی دیگر چه ؟ دیگر...دیگر .. هان چند بار صدقه دادم ...اه.... بله بله دو بار هم دست پیری را گرفتم و از عرض خیابان گذراندم ,وووو در روزهای خاص غم و گریه کردم , ضمنا" پیراهن مشگی هم پوشیدم , بله بله چندبار هم زیارت رفتم , بعد بعد همین دیگه !!!!؟؟؟؟ همین ؟ حتما" پاداش هم میخواهی ؟ حالا نظرلطفتون هرچی که باشه ,,, عزیزمن تمامی اینها که شمردی , برای خودت کردی , اگر بهشت میخواهی دنبال بهانه مگرد , بهشت را به بها میدهند نه به بهانه .

درمیان فامیل و دوستان خانوادگیمان خانمها و آقایانی هستند که دهها بار به زیارت رفتند و باز از اول شروع کردند و باز ادامه دادند , چندین بار به سفر عمره و تمتع رفته اند , که چی ؟ خوب شما اعتقاد داری خیلی خوب بروید , والا همون یکبار خیلیه خودش , پولت زیاده خرجش کن برای مهمترین کارهایی که وظیفهء یک انسانه , دوستی دارم توهمین 360 درمیان درد و دلمان بحث همین سفر خانهء خدا بود حرف قشنگی زد خیلی خوشم اومد , گفت : اگر روزی قسمت بشه برم خانهء خدا نه شام رفتن میدم و نه شام آمدن که هیچ حتی به نزدیکترین عزیزم هم نمیگم کجا رفتم .

ما هیچگاه از خویش نپرسیدیم که : من کیستم ؟ ما خویش را نشناختیم ولی در باب همه و همه چیز و حتی خدا , سخنها گفتیم و کامنتهای فراوان در پیج زندگیمون کلیک کردیم , تا خویشتن را نشناسیم , این وضع اجتماع ما خواهد بود و از این نیز بدتر خواهد شد .

هردینی به منزلهء تسلیم دربرابر خالق است و بس , مریدان و عزیزان خداوندی جزو شایسته ترین انسانها میباشند ولی قرار نیست یاد عزیزان به بهای ازیادبردن خالق تمام شود , روزی از کنار ساختمان نیمه تمامی که کارگران مشغول کاربودند گذرمیکردم , آجرچین دربالای دیوار مشغول بود و کارگری از پایین آجر پرت میکرد , کارگر وقتی آجر را پرت میکرد با صدای بلند میگفت : یاالله ,یکباره استا از اون بالا گفت : یاالله نه بگو یا علی !!! در(یای) علی بحثی نیست , بحث دراین است که خوده علی برای ( یا ) چه پسوندی را انتخاب مینمود؟

درزبان مردم برای اثبات حقانییت گفتارشان قسمهای خدا و قرآن و امامان و ابوالفضل امری رایج شده , کتاب آسمانی مسلمانان دکوری بیش نیست یا روی طاقچه خاک میخورد و یا درمراسم عزاداری و مجالس مذهبی دیگر ویا هنگام بدرقهء مسافر ویا سفره های عروسی و عید نوروز , یک حا لت فانتاستیک ایفاء میکند , چند نفر در معانی قرآن و انجیل و تورات سیر و سلوک نموده است ؟ چند نفر این گفتار امام پنجم شیعیان که به عنوان دانشمند و باقرالعلوم شهره داشتند آویزهء گوش داده اند که : در هر زمان مسلمان عصر خویش باش , چرا باید برای اینکه ثابت کنیم مردانی مومن هستیم باید ریش داشته باشیم یا باید پیراهن برروی شلوار و دکمه ها تا آخر بسته و تسبیح بدست باشیم ؟چرا تا گیسی از بانوان دیده میشود قوه های قهریه وارد عمل میشوند ؟ آیا مسلمانی به ظاهراست ؟ چرا باید در این جامعه چنین ظواهری را اولوییت قراردهند؟ زنی که چادر مشگی و مقنعه دارد یا مردی که ریش و تسبیح دارد حتما" مومن است ؟ چرا دیگر در مساجد نمازجماعت را 10-15نفری از افراد مسن تشکیل میدهند؟ پس این جوانان کجاهستند؟ چرا کاری کردید که جوان بسوی نا کجاآباد رهنمون گردد ؟ چرا جوانان مسلمان یا بسوی گرایش به مذاهب دیگر دارند یا درکل بی دینی را انتخاب میکنند؟ کدامین عملکردهای ما اینان را فراری داده است ؟ چرا وقتی باید صدای کتاب آسمانی مسلمانان به گوش میرسد برای مردم حالت ترحیم و عزا و غم و غصه به مشام برسد؟ چرا باید وقتی صدای کتاب آسمانی مسیحییان به گوش میرسد به یاد کلیسای روز یکشنبه بیافتیم ؟ چرا باید برای شهادت عزیز شیعیان چنان در غم و ماتم و عزا غوطه ورشیم ولی در ولادت همان شخص انگارنه انگار ؟ چراباید در یک مهمانی وقتی سرویس مشروبات الکلی پذیرایی میشود شخصی بلندشده و به حضار بگویدکه : ماله منو بریزین من نمازم رو بخونم بیآم !!!!!!! چرا باید فرد نمازخوان و روزه گیر و بقیهء فرائض , وقتی به جنس مخالف خویش میرسد با ترفند بقول خویش شرعی میتواند برای مدت معین و مبلغ معین ثیغهء موقت جاری سازد و......, دفعه قبل عرض کردم چرا باید جوان دورهء (طاغوت) هشت سال میون باروت جون خودش رو تقدیم کنه ولی جوان دورهء (یاقوت) با صدها ناهنجار اجتماعی ماندد اعتیاد و جنس مخالف و پارتی و مد و مشروبات الکلی و قرصهای بنداز بالا برو تو ابرها و فرار از خانه و ... 24ساعته مشغول باشه ؟ 

درد اینه که تواین اقیانوس عمیق و وحشتناک اجتماعی نتوانستند شنای صحیح رو به ما یاد بدند ما تابحا ل شنای سگی انجام میدادیم , حالا اگه کسی بخواد بیاد و اصول شنا ی کرال , شنای دولفینی , شنای قورباغه ای , شنای پروانه و... یاد بده خیلی سخته , شاید کسایی یاد بگیرند شاید هم وسط آب باز برن تو بهر شنای سگی؟ 
بحث خدا و دین و انسان همیشه مورد موافقت و مخالفت انسانهای گذشته و حال بوده ودرآینده نیز ادامه خواهد داشت , ولی متاسفانه ساده نگری اکثریت جمعیتهای مذاهب متعدد همیشه مورد بهره برداری قدرتهای بزرگ و کوچک بوده , بطور مثال درکشوری اروپایی کاریکاتوری چا پ میشود , سیاست گذار پشت صحنه بخوبی میداند که بدنبال این حرکت موج عظیمی در قالب خشونت درانواع کشورها بالاخص کشورهایی که دارای نفوذ بیشتراین طیف هستند برگزار خواهد شده , آیا فکر نمیکنیم که این موج عظیم خشونت باعث خدشه دار سازی چهرهء واقعی خواهدشد؟ آیا از تبعات بعدی خبر داریم ؟ چه سیاست جالبی , در غرب اروپا مانور کن خاورمیانه و دورو نزدیک را تحت تاثیرقراربده , حال این عکس العملها چه اهدافی را برای سیاستمداران پشت پرده ایجاب خواهد نمود بحثی است دگر,البته چون امر کاریکاتور در کشورهای غربی از مقامات گذشته وحال امری است عادی ولی در شرق بالاخص جهان مذهبی توهینی غیرقابل گذشته , چنین عکس العملهایی را بدنبال خواهد داشت که میتوان یکی از این اهداف را خشن توصیف نمودن چهرهء مذهبی آن جماعت و نشان دادن این مذهب به مردم جهان میباشد, آیا نمیتوانستیم نسبت به برگزاری یک همایش ویا یک مناظره تلویزیونی مابین فهیمان امر مبادرت کنیم ؟ آیا از دروازهء قلبها عبور نمودن بهتر است یا دروازهء شهرها ؟

یکی از پیش پاافتاده ترین سیاستها برای شناسایی افراد مخالف سیاست قلقلک میباشد!؟ بله بدین مضمون که بطور مثال : سرویسهای مخفی خبر از خیزشی آرام از مخالفتهایی را اعلام میکنند ,سیاستمداران در یکی از جراید نسبت به ایل و قوم و زبان ودین و رهبر و مقام و خلاصه به هرآنچه که پیروان نسبت به آن تعصب خاصی دارند مقالهء توهین آمیزی انجام میدهند , بعداز 24ساعت عکس العمل شورش های خیابانی و سخنرانیها شروع میشود و سرویسهای مخفی انجام وظیفه نموده و مرحله شناسایی و برداشت محصول را انجام میدهند , به همین سادگی , یک حرکت در نظفه خفه میشود.

آیا خبرداریم که قدرتهای بزرگی همچو ایالات متحده و بریتانیا وگاها" کوچولوی دیگری به نام اسرائیل مبالغ هنگفتی خرج میکنند تا در مناطقی از جهان برعلیه خودشون اقداماتی انجام دهند؟ یا وقتی یک دلار به کشوری کمک میکنند 10 دلار برای تبلیغات اون یک دلار خرج میکنند ؟ فکر میکنید چهرهء ابرقدرت دیکتاتوری مثل شوروی رو چگونه بعداز هفتادسال مخدوش و تکه تکه کردند؟ با ارتش با هجوم با خونریزی ؟

مبحث ارتباط مابین دین و انسان لاجرم سوق به سیاست داشت که مجبوربه بیان شدم , من دریک خانوادهء مسلمان و شیعه بدنیا آمده ام مثل اکثریت مردم ایران , والدینم از اوان کودکی هیچ چهره ای از دین را برایم روشن نساختند درعوض اوصول و پایه های اصیل انسانی رو برام تفهیم نمودند ودراین راه بیش از توان خویش مایه گذاردند , کم کم با رشد و بلوغ سنی و فکری نسبت به آشنایی من با تمامی جوانب امر از خدا شناسی و عالم شناسی و انسان شناسی و بالاخص ادیان شناسی , گفتگو کردند و منابع صحیح و اصولی شناخت هرکدام را دراختیارم گذاشتند , من درپایان مرحلهء نوجوانی و آغاز جوانی توانستم با بتن آرمه نمودن زیرساختهای اعتقادی خویش نسبت به چهارعنصرشناختی با یک نیروی بسیار قوی بسوی سرنوشت و آینده حرکت کنم , خدای را میتوانم هرروز ببینم , لمس کنم , ببویم ,صحبت کنم ,گریه و خنده کنم و با تمام وجودم عاشقش باشم , خود را نقطه ای بسیار ریز دراین عالم بینم و در فراسوی آن تدبیر و تفحس کنم , انسانها را از دید خودشان و خودم نظاره کنم و در اعماق ریشه ها و پایه ها و رسوم و بنیه هایشان رسوخ کنم, و ادیان را از جهات متعدد واز زیرساختهایش و اصول و مبانی اش مورد کند و کاو و تحقیق قراردهم وحتی سعی کنم درمیان آنها چند روزی را بسر کنم در مساجد و کلیسا و معابدشان باشم با اعتقاداتشان باشم و گویش و پویش شان را درتدبیر انسانی جستجو نمایم , واینک به مرحله ای برسم که بگویم :
خدا زیباست ,مهربان و بخشنده و منزه و قدرتمند و کبیر است , انسان بزرگترین کاردستی خارق العادهء خداست و ادیان نیز بعنوان چراغ هدایت برای انسانها فرستاده شدند , ولی شاهد هستیم که اهانت وحتک حرمت نسبت به یکدیگر و اعتقادات هرروز افزون می یابد, من از هر آئین و دینی گلچینی برای خویش انتخاب نمودم و چون پایه های اولیه محکم بوده لذا , هیچ نیروی متخاصمی نتوانسته برمن چیره گردد, تعصب برهیچ موضوعی ندارم , برهیچ مرجعی تقلید ندارم , تمامی مسائل را بخوبی میتوانم تشخیص دهم , خرافات را کاملا" مردود میدانم, چهرهء تمامی ادیان را چهره ای متفاوت از سیمای واقعی ادیان می بینم , سیمای واقعی تمامی ادیان و بالاخص 3ادیان اصلی را بسیار شیوا می دانم , و درنهایت چهرهء واقعی دین اسلام را آخرین ورژن ادیان می دانم .

اطلاعات هرانسانی از محیط پیرامون خویش و از مرتبطینش نشعت میگیرد, انسانی که مبنای حرکات خویش را از متریکس پیرامونش الهام گرفته و نسبت به این حیطه شروع به نقد و بررسی مسائل متعدد میکند , هرگز نخواهد توانست در حیطهء فرا ماوراء متریکس حتی تصوری نیز داشته باشد , القائییات ذهنی و تجسمات بافتی خویش را منطبق با نوع پرورش خویش سازش داده ودیگران را تشویق از تبعییت می نماید, این افراد کارگران بدون مزد متریکس هستند, که زندگی خویش را سرتاسر وقف پوچ خواهند ساخت و خواهند رفت ,عرفان انسانی و پی بردن به ماهییت انسانی را هرگز نخواهند شناخت .

متاسفانه چهرهء این خدایی که به ما نشان میدهند واقعی نیست یا چهره های دیگر مانند: موسی , عیسی , محمد , فاطمه , علی و نواده گانش , تمامی کتب آسمانی و تمامی پیامبران و تمامی امامان , همه و همه قابل ارج و منزلت هستند , نه دانستیم موسی که بود نه عیسی و نه محمد , نه دانستیم علی که بود و نه حسین , نه دیگران , تمامییت نیروها تنها چراغی برای روشنایی دراین جادهء تاریک و خطرناک درراه رسیدن به معبود یکتا هستند.

بحث طولانی تراز این است و حوصلهء انسانها کم و کم وکم , لاجرم سخنانم باتوجه به اینکه بطور ناقص نگاشتم بایستی به اتمام برسانم .

دریک کلام خلاصه میکنم :

بیآییم عشق به خدا را چنان درخویش تبلور سازیم که وقتی نامش بر زبان جاری شود و یادش در تفکرمان خطور نماید , اشک عشقش بردیده و قلبمان سیل و طوفان برپا سازد .

 با سپاس از همراهیتان
 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر