۱۳۸۸ خرداد ۱۲, سه‌شنبه

انسان


اول یه خورده علمی صحبت کنیم کلاس بزاریم بعد بریم تو مایه های عشقی خودمون :

طبقه‌بندی علمی

انسان جانوری متعلق به زیرسلسلهٔ یومتازوآ (Eumetazoa) (هوپس‌زیان)، شاخهٔ دوسوئیان (Bilateria)، بالاشاخه پسین‌دهانیان (Deuterostomia)، شاخه طنابداران، زیرشاخه مهره‌داران، فروشاخه آرواره‌داران (Gnathostomata)، رده آب‌پرده‌داران (Amniota)، بالارده چهاراندامان (Tetrapoda)، رده پستانداران، زیررده تریا (دَدان) (Theria)، فرورده جفت‌داران (Eutheria)، بالاراسته فَرانَخستی‌ها (Euarchontoglires)، راسته نخستی‌ها، فروراسته ساده‌بینیان (Haplorrhini)، کوچک‌راسته راست‌بینیان (Catarrhini)، بالاخانواده میمونان (Hominoidea)، خانواده میمون آدم‌نما (Hominidae)، زیرخانواده میمون آدم‌وار (Homininae)، تبار انسان‌تباران (Hominini)، سردهٔ انسان، گونه انسان هوشمند (H. sapiens)، زیرگونه انسان دانای دانا (H. s. sapiens) است.

مراحل زندگی انسان 

نوزاد (تا ۲ ماهه)
شیرخوار (تا ۱۸ ماهه)
نوپا (یک تا دو ساله)
نوباوه (۲ تا ۵ ساله)
نونهال (۶ تا ۱۲ ساله)
نوجوان (۱۳ تا ۱۵ ساله)
جوان (۱۵ تا ۳۵ ساله)
میانسال (۳۵ تا ۵۰ ساله)
سالمند (۵۰ تا ۶۰ ساله)
سالخورده (۶۰ تا ۷۰ ساله)
کهنسال (۷۰ ساله و بیشتر)

نظریه‌ها و مکاتب

از اختصاصات علوم انسانی و اجتماعی وجود متفکران و کارشناسان بسیاری است که هر یک از آنها از نظریه‌های خاصی برخوردار هستند. در این علم، نظریه‌ها و مکاتب چهارگانه زیر را می‌توان مطرح ساخت:

مکتب تکاملی (تطورگرایی)
 
اساس و اصول این نظریه بر این اصل استوار است که فرهنگ جامعه بشری از آغاز تا به امروز ثابت نبوده و تغییر و تحول یافته‌است. به سخن دیگر اصل حرکت یا پویایی، اساس و زیربنای این تئوری را تشکیل می‌دهد. بنابراین آنچه که در این مکتب مورد بررسی است جامعه و فرهنگ انسانی است که از مرحله ساده به پیچیده سیر کرده‌است. برخی از پیروان این مکتب عبارتند از: ادوارد تایلر (Edward Tylor)، فرایزر (Frazer)، گوردن چایلد (Gordon Child)، لسلی وایت (Lessley White)، جولیون استوارد (Jolion Steward)، لوئیز هنری مورگان.

مکتب اشاعه

نظریه‌های اشاعه از انتقاداتی که به تکاملیون و تحولیون، خصوصا نظریه سیر یک خطی و موازی تحولات فرهنگی می‌شد به وجود آمد، در قرن نوزدهم ظهور کرد و تا قرن بیستم تداوم یافت. نقطه حرکت محوری این نظریه، تأمل بر تغییرات فرهنگی از یک سو و توجه به شباهت‌های فرهنگی از سوی دیگر است و برخلاف نظریه تکامل فرهنگی، بیشتر جوامع همیشه در جهت سیر تکاملی نیست و گاهی جنبه قهقرایی دارد. پیروان این نظریه معتقدند که برای شناخت خصوصیات هر فرهنگ باید تاریخ آن را مورد مطالعه قرار داد و ارتباط آن را با جوامع دیگر کشف کرد. به عقیده آنها ابداعات و اختراعات محدود بوده، از این رو مرکزیت خاصی برای اشاعه اولین فرهنگ‌ها می‌شناسند. پیدایش تئوری اشاعه بنیادها به مطالعات تاریخی متکی است و به همین سبب به مکتب تاریخی نیز شهرت دارد - در کشورهای مختلف اروپا و امریکا منشاء نظریات گوناگونی گردید که به سه جریان فکری آلمانی، انگلیسی و امریکایی معروف است.

آلمان

روبرت فریتس گربنر (Robert Fritz Craebner) و ویلهم اسمیت (Wilhelm Smith)، از پایه گذاران این جریان فکری در آلمان می‌باشند، که به نام «مکتب وین» معروف شده‌است. آنها عقیده داشتند که فرهنگ اولیه انسان از سرزمینی در آسیا نشأت گرفته، و عواملی مانند مهاجرت‌های بزرگ، داد و ستد و غیره سبب انتقال آن به سرزمین‌های دیگر جهان شده‌است. نظریه اشاعه در آلمان به نظریه تاریخی یا ترکیبی معروف شده‌است. پیروان این نظریه بر این باورند که عناصر تشکیل دهنده فرهنگ این جامعه ترکیبی است که از فرهنگ‌های مختلف گرفته شده‌است و کشفیات باستان‌شناسی را برای دستیابی به عناصر و اجزاء متشکله فرهنگ‌های گوناگون بسیار سودمند می‌دانند.

انگلیس

از پیروان اصلی مکتب اشاعه انگلیس ، گرافتن الیوت اسمیت (Grafton Elliot Smith) است. پیروان این نظریه بر این باور بوده‌اند که ابداعات و اختراعات فرهنگی، نخست در یک محل روی داده و سپس به نقاط دیگر انتقال یافته‌است. بدین ترتیب، مصر را در درجه اول و یونان را در درجه دوم سر چشمه و مهد اشاعه فرهنگ و تمدن همه کشورها می‌دانند.

ایالات متحده امریکا

رهبری این جریان فکری را در امریکا، «فرانتس بوآس» به عهده داشت. این نظریه به «فرهنگ تاریخی» یا «تغییر فرهنگی» معروف است و پیروان آن عقیده دارند که بخش‌های مختلف فرهنگ، که از دیگر فرهنگ‌ها گرفته شده‌است، به یکدیگر مرتبط شده و ترکیب فرهنگی جدیدی را به وجود می‌آورد، که فعالیت مشخصی دارد. تحولات فرهنگ بشری را باید به صورت تاریخی مورد توجه قرار داد و بر خلاف آنچه که تکاملیون گفته‌اند، تطور به معنی تکامل نیست، فرهنگ‌ها طبقه بندی نمی‌شوند، تکامل بیولوژیکی قابل انطباق با تکامل فرهنگی نیست و سر انجام، تکامل جامعه خط سیر معینی ندارد و آینده آن قابل پیش بینی نیست. از صاحب نظران اشاعه امریکا، می‌توان از «ساپیر»، «هرسکویتس»، «کروبر» و «رالف لین تن» نام برد.

مکتب کارکردگرایی (فونکسیونالیزم)
 
امیل دورکیم

کارکردگرایی همچون اشاعه گرایی، یکی از نظریاتی بود که در واکنش به تطورگرایی به وجود آمد و عبارت است از بررسی هر عمل اجتماعی و یا هر نهاد با توجه به رابطه‌ای که با تمامی‌کالبد اجتماعی دارد. به همین سبب است که این نظریه به عنوان یک فرضیه «مجموعه نگر» و «مفیدیت» شناخته شده‌است. به عبارت دیگر عمل یا نهاد وقتی به روشنی شناخته می‌شود که مناسبت و سهم و «کارایی» آن در قبال سایر اعمال و نهادهای جامعه مشخص شود. از لحاظ تاریخی ریشه‌های کارکردگرایی را می‌توان در نزد سه متفکر بزرگ علوم اجتماعی یافت: «اگوست کنت»، «هربرت اسپنسر» و «امیل دورکیم». اما نظریه پردازان اصلی این گرایش که توانستند آن را به یک ابزار در زمین تحقیق تبدیل کنند، «برانسیلاو مالینفسکی» و «رادکلیف براون بودند».

مکتب ساخت گرایی

ساختارگرایی یکی از مکاتب نظری انسان‌شناسی است که نمونه‌های متفاوتی از آن وجود داشته، اما آن را عمدتا به ساختار - کارکردگرایی یا (کارکردگرایی ساختاری) در انسان‌شناسی اجتماعی بریتانیا و ساختارگرایی انسان‌شناسی فرانسه تقسیم می‌کنند و دو چهره بارز «رادکلیف براون» و «کلود لوی اشتراوس» را در رأس هر یک از آن‌ها قرار می‌دهند. پیروان این نظریه معتقدند که ساخت اجتماعی است که اساس جامعه را تشکیل می‌دهد و برآنند که خصوصیات یک کل با حاصل اجزاء آن تفاوت دارد، از این رو مجموعه یک جامعه یا سازمان را نمی‌توان شناخت مگر آن که عناصر سازنده و نحوه آرایش آن‌ها در داخل کل شناخته شود.

روش تحقیق

در مطالعات علوم اجتماعی دو روش وجود دارد:

روش پهنانگر

که عبارت است از مشاهده جوامع گسترده یا یک سلسله از اجتماعات. هدف این روش به دست آوردن خصوصیات عمومی جامعه‌است.

روش ژرفانگر

که در آن جامعه خاصی که از وسعت و قلمرو محدود و مشخصی برخوردار است، به طور عمیق و به تفصیل مورد مشاهده و مطالعه قرار می‌گیرد. این روش از جمله فنون مربوط به تحقیقات مردم‌شناسی است که ویژگی اساسی آن مشاهده و مشارکت در زندگی مردم است، و با فنون و روش‌های دیگر تحقیق می‌توان جامعه محدود و مشخص را بررسی کرد. تأکید بر محدود و مشخص بودن جامعه از آن رو است که در مردم‌شناسی هر چه جامعه، قوم و قبیله کم جمعیت تری گزینش شود، دستیابی به هدف و نتایج لازم زودتر و دقیق‌تر خواهد بود، به علاوه نتیجه کار اطمینان و اعتماد بیشتری در پی خواهد داشت. بنابراین نخستین شرط، در مطالعات مردم‌شناسی، زندگی در میان جامعه مورد مطالعه، مشاهده عناصر مختلف و طبقه بندی پدیده‌های مختلف اجتماعی است.

مردم‌شناسی پیش از اسلام

مردم‌شناسان غیر ایرانی

آنچه که درباره مردم‌شناسی دوره پیش از اسلام در ایران، از مورخین و سیاحان غیر ایرانی به جای مانده، مربوط به یونانی‌ها و رومی‌هاست. هرودوت (451 تا 484 ق.م) شرح مبسوطی درباره اقوام ایرانی مادها، پارس‌ها، سکاها و ملل تابع امپراطوری ایران نگاشته‌است. مورخین دیگر مانند گزنفون (430 تا 352 ق.م) کتزیاس، توسیدید (395 تا 460 ق.م) پلوتارک (120 تا 50 میلادی) و آریان و غیره در کتب و آثار خود فصولی را به خصوصیات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی‌ایران اختصاص داده‌اند. همچنین در عهد ساسانی عده‌ای از سیاحان و جغرافی دانان رومی، ارمنی و مسیحی درباره تاریخ و جغرافیای ایران مطالبی نگاشته‌اند.

مردم‌شناسان ایرانی

امپراطوران ایران، از آن رو که به جهانگشایی و گسترش قلمرو حکومت خود می‌پرداخته‌اند، به گونه‌ای به انسان‌شناسی و قوم‌شناسی آشنا بوده‌اند و از زمان هخامنشیان، که امپراطوری وسیعی در ایران تشکیل گردیده، بی گمان به مردم‌شناسی اقوام و ملل گوناگون توجه شده‌است. متون دینی مزدک و روایات و داستان‌های منظوم و منثوری که در دوره اسلامی‌عده‌ای از ایرانیان گرد آورده‌اند، ارزشمندترین منابع مربوط به ایران پیش از اسلام است.

مردم‌شناسی در ایران دوره اسلامی

اطلاعات مربوط به این دوره را از مطالعه کتب و آثار مهمی‌که از سیاحان، نویسندگان، مورخین ، شعرا و جغرافی دانان به جای مانده‌است می‌توان به دست آورد، مانند: ناصر خسرو، یعقوبی، مسعودی، دینوری، مقدسی (کتاب: احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم)، ابن خردادبه و اصطخری (کتاب: المسالک و الممالک)، ابن فضلان (کتاب: از بغداد تا صقلاب)، یاقوت حموی (کتاب: معجم البلدان)، ابوالفضل بیهقی، خواجه رشیدالدین فضل الله (کتاب: جامع التواریخ)، مارکوپولو، ابن بطوطه، ابن خلدون، ابوریحان بیرونی (کتاب: تحقیق ماللهند) که مؤثرترین و به نام‌ترین جغرافی دان، مورخ و سیاح این دوره‌است و می‌توان او را استاد مسلم مردم‌شناسی نامید. علاوه بر افراد مذکور می‌توان از جهانگردان، باستان‌شناسان و مردم‌شناسان اروپایی مانند: تاورنیه، شاردن (دوره صفویه)، کرژن و سایکس (دوره قاجار)نام برد.

انسان و مقولهء شناخت آن را می توان بر اساس چند روش به انسان شناسی تجربی ،عرفانی ،فلسفی و دینی تقسیم نمود.
برخی به بررسی مسأله با روش تجربی پرداخته و انسان شناسی تجربی را بنیان نهاده اند
گروهی راه درست شناخت انسان را سیر وسلوک عرفانی و دریافت شهودی دانسته که می توان آن را انسان شناسی عرفانی نامید دست یافته اند.
جمعی دیگر از راه تعقل و اندیشه فلسفی به بررسی زوایای وجود انسان دست یازیده و او را از این منظر مورد تحقیق قرار داده و نتیجه تلاش فکری خود را انسان شناسی فلسفی نامیده اند .
سرانجام گروهی با استمداد از متون دینی و روش نقلی درصدد شناخت انسان برآمده و انسان شناسی دینی را پایه گذاری کرده اند .
انسان در جهان بینی اسلامی داستانی شگفت دارد , این موجود از نظر کتب آسمانی و الاخصوص قرآن ژرف‏تر و مرموزتر از این است که‏ بتوان آن را با چند کلمه تعریف کرد , قرآن انسان را مدحها و ستایشها کرده و هم مذمتها و نکوهشها نموده است‏ , عالی‏ترین مدحها و بزرگترین مذمتهای قرآن درباره‏ء انسان است ، او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و جار پایان پست‏تر شمرده است . از نظر قرآن انسان موجودی است که توانایی دارد جهان را مسخر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد ، و هم می‏تواند به‏ " اسفل سافلین " سقوط کند . این خود انسان است که باید در باره‏ء خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید .

ارزشها :

انسان نمایندهء خالق در زمین است .
انسان بزرگترین آفرینش خالق در عالم هستی است .
ظرفیت علمی انسان بزرگترین ظرفیتهایی است که یک مخلوق ممکن است‏ داشته باشد
او فطرتی خدا آشنا دارد .
در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی که در جماد و گیاه و حیوان وجود دارد ، عنصری ملکوتی و الهی وجود دارد .
آفرینشی حساب شده است ، تصادفی نیست . انسان‏ موجودی انتخاب شده و برگزیده است .
او شخصیتی مستقل و آزاد دارد ، امانتدار خداست ، رسالت و مسؤولیت دارد ، از او خواسته شده است با کار و ابتکار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود یکی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار کند .
او ازیک کرامت ذاتی و شرافت ذاتی بر خوردار است ، خدا او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است .
او از وجدانی اخلاقی برخوردار است ، به حکم الهام فطری, زشت و زیبا را درک می‏کند .
او جز با یاد خدا با چیز دیگر آرام نمی‏گیرد .
نعمتهای زمین برای انسان آفریده شده است .
او را برای این آفرید که تنها خدای خویش را پرستش کند و فرمان‏ او را بپذیرد .
او جز در راه پرستش خدای خویش و جزبا یاد او خود را نمی‏یابد ،و اگر خدای خویش را فراموش کند خود را فراموش می‏کند و نمی‏داند که‏ کیست و برای چیست و چه باید کند و کجا باید برود .
انسان اگر عشق به خدا را فراموش کند , لاجرم عشق ابلیس در وجودش تارعنکبوت سازد.
او همینکه از این جهان برود و پرده‏ء تن که حجاب چهره‏ء جان است‏ دور افکنده شود ، بسی حقایق پوشیده که امروز بر او نهان است بر وی آشکار گردد .
او تنها برای مسائل مادی کار نمی‏کند ، یگانه محرک او حوایج مادی‏ زندگی نیست .
نیازهای مادی و معنوی انسان مجموعاً موجب حرکت انسانها می شوند .

ضد ارزشها :

انسان بسیار ستمگر و بسیار نادان است
انسان نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است
انسان آنگاه که خود را مستغنی می‏بیند طغیان می‏کند
انسان عجول و شتابگر است
انسان هرگاه به سختی بیفتد و خود را گرفتار ببیند ،خدای رامی‏خواند . همینکه گرفتاری‏ از او بر طرف گردید گویی چنین حادثه‏ای پیش نیامده است

چگونه است ؟ آیا انسان یک موجود زشت و زیباست ، آن هم‏ زشت زشت و زیبای زیبا ؟ 
آیا انسان یک موجود دو سرشتی است : نیمی از سرشتش نور است و نیمی‏ ظلمت ؟ چگونه است که هم او را منتها درجه مدح و هم منتها درجه مذمت می دانیم؟ ! 

حقیقت این است که این مدح و ذم ، از آن نیست که انسان یک موجود دو سرشتی است : نیمی از سرشتش ستودنی است و نیم دیگر نکوهیدنی ، انسان همه‏ء کمالات را بالقوه دارد و باید آنها را به‏ فعلیت برساند ، و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد .

آخرین متدد زشتیهای انسان درآغاز قرن بیست و یکم :

چشم و هم چشمی« مردم مدام به یکدیگر نگاه می‌کنند و می‌کوشند از هم کم نیاورند.» 
قساوت قلب: « دل‌های مردم سخت، چشمان‌شان خشک و ذکر خدا برای آنان سنگین ‌گردیده.» 
ریا و عجب: « مردم عبادت را سبب برتری خود بر دیگران می‌دانند.» 
غرور و خودبینی« کبر و غرور در قلب ها نفوذ کرده، همان‌گونه که زهر در بدن پخش می‌شود.» 
مردم با کسی هستند که پیروز شود , راه نیک خالی شده و کسی آن را نمی‌پیماید, مردم به اهل شرّ اقتدا کرده اند, تملق و چاپلوسی رواج یافته, مردم در سخنان فحاشگری وباطل و ناروا از یکدیگر سبقت می گیرند , شنیدن نام و کلام خدا بر مردم سنگین و شنیدن سخنان باطل بر آنان سبک و خوشایند شده ,مردم آشکارا به هم تهمت می‌زنند , مردگان مسخره می شوند و هیچ کس ناراحت نمی‌شود , سالهایی فرا رسیده که مردم در آن گرسنه شده اند و ترس شدیدی از کشته‌شدن و ضرر به اموال و جان‌ها و محصولات آنها را فرا گرفته,مردم به دنیا مشغول و ازعاقبت خویش غافل شده اند , ودیگر اعتقاد و تقوا و عاطفه و صداقت و صفا و صمیمیت و کمک و ارزشها و انسانیت رونق ندارد. 

انسان هرروز بیشتر طعام سفرهء رنگین ابلیس را نوش جان میکند , هرروز بیشتر به سوی زشتیهای انسانی رهنمون میشویم, باز به پرسش قدیمی رسیدیم که : من کیستم ؟ بازهم جوابش را نیافتیم .

انسان خویش را خیلی دست کم گرفته , اگر بخواهد میتواند ناممکنهای کائنات را نیز ممکن سازد , انسان پس از خالق تنها نیروی قدرتمند عالم میباشد , درعوض همین انسان با افکار کوتاه در پی چند اسباب بازی ساده عمر گرانقدر خویش را حیف و باطل می کند , عمری کوتاه , عمری که نصفش را درخواب, و نصف دیگرش را در پی رویاها به پایان خواهیم برد , دیگر کیستیم و چه میخواهیم و از کجا به کجا مهم نیست , انسان برای استدلال زشتیهایش چنین فرمول را کشف ! کرده است : پدرومادرم منو بدنیا آوردند , یه روز هم میمیرم , تواین وسط فقط باید خوش باشیم......!!؟؟ 
یاد آقا شتره افتادم که خوابید و تو خوابش پنبه دانه دید.


انسان میتواند به بالاترین درجاتش لایق آید وصعود نماید و از طرفی هم میتواند تا پستترین درجاتش نیز سقوط نماید.
انتخاب زشتی و زیبایی در وجود هر انسان نهفته است .
ابلیس قدرتی بزرگ دراختیار دارد و میتواند از فراسوترین راههای غیرممکن نیز برانسان فائق آید , او چهره های بی نهایت برای غفلت انسان در خویش به ارمغان دارد , او هرگز برهیچ انسانی رحم نمی کند , هیچ انسانی را یارای مقاومت دربرابر ابلیس نیست , او قدرتی بی همتاست , او شگرفترین راههای گسیل در قلوب انسانها را دراختیار دارد , ابلیس از هرآنچه که ما تاکنون فکرش را نموده ایم قدرتمند است , او را میتوان درهر نام و لباس و مقامی یافت , قلبها را تسخیر میکند , شک در خدا را بر دلها فزونی میدهد , ناامیدی را برانسانهای بی کس شده و تنها به ارمغان می آورد بالاخص برای گرفتاران ساده ترین راه ممکن برخلاف اصول انسانی را پیشنهاد میکند, فریب از راحت ترین ترفندهای اوست , انسان را هر بار بیشتر غرق گناه میکند, بر توبهء انسان ریش خند میزند که : خواهیم دید.

با تمامی این تفاسیر قدرتی بی همتا و شگرف و کبیری به نام خدا را درپیش رو دارد , چنان از خدا میترسد , از نامش واهمه دارد , از یادش لرزه بر تاروپودش رعد می بارد , همیشه از نعلت خدا بر شیطان می هراسد , یک توصیه دارم : هیچگاه سعی نکنید شخصا" با ابلیس در افتید تنها از نام خدا میتوانیم استفاده کنیم , ابلیس با تمامی قدرت و کبر و قوتش , دربرابر خالق بی همتا , پشیزی نمی ارزد , این را خودش نیز می داند , ولی کارش با ماست , دادوستدش با ما انسانهاست , میخواهد روحمان را به بهایی اندک خریداری نماید , انسان اگر با خدای خویش فنون عشقبازی را یاد گیرد , دیگر هیچ قدرتی را یارای ستیز با این انسان را نخواهد داشت , حیف است که یک انسان فریب چند لحظه عیش فانی را با عشق به معبودش معاوضه نماید , حیف است که انسانییت یک انسان در تحت تاثیر محیط وسخنان فرزندان ابلیس لجن را با زلال آب تعویض نماید, خداوند چنان مهربان و بخشنده هست که توصیفش کارمن نیست , توصیف خدا هم کار من نیست , ولی خدا خیلی مهربان و قشنگ و دل آرا و لطیف و بزرگ و بی همتا و منزه و عظیم و متعال و بخشنده هست .

اصول زیرساختی تمامی انسانها الهام گرفته از متریکس پیرامونش میباشد, انسانی که در بیابان و وادیه نشینی و کوچ خوی گرفته , متریکسش همان حدود و القائییات ذهنی برگرفته از داده های اطرافیانش , انسانی شهرنشین و خوی گرفته با تکنولوژی ,متریکسش همان حدود و القائییات ذهنی برگرفته از داده های اطرافیان و جامعه میباشد , اطرافیان اعم از خانواده و فامیل و همسایگان و آشنایان و دوستان گرفته تا جامعه در حد روابط عمومی روزمره و تبادل اندیشه و تفکرات و عقاید از طریق کتب و رسانه ها و آی تی , یک معاملهء پایاپای , داده های منفی بازده منفی , داده های مثبت بازده مثبت , ولی بازنظرشخصی من این است : اولین و برترین و متخصص ترین اساتید پدر و مادر میباشد , هرچه آنها پُر بچه ها نیز پُر , هر چه آنها خالی بچه ها نیز خالی , و هرچه آنها ناقص بچه ها نیز ناقص ,
 دو دو تا چهارتا , چه جمعش چه ضربش , این حاصل جمع والدین پُر و مثبته ولی وای از والدین خالی و ناقص اینکه حساب کتابمون بشه , دو تقسیم بر دو یک و دو از دو صفر, البته بچه هایی هم بودند که حالا به عناوینی نتونستند از طریق والدین اندوخته هایی داشته باشند ولی خودشون همت کردند و تونستند جایگاه اجتماعی منحصربفردی داشته باشند , محیط خیلی موثره برای ساختار وجودی یک انسان , بابای عزیز من وقتی برای تحقیق و بررسی خواستگارای دختراش میرفت قبل از اینکه در باب متقاضی تفحص کنه میرفت دوستای آقا داماد رو پیدا میکرد و اولین تحقیقش در ارتباط با اونها بود , البته مطالب باز زیاد شد و گفتار همچنان باقیست ولی باز کلام را به خلاصه ای نیک به پایان میرسانم که :

بیآییم عشق به خدا را چنان درخویش تبلور سازیم که وقتی نامش بر زبان جاری شود و یادش در تفکرمان خطور نماید , اشک عشقش بردیده و قلبمان سیل و طوفان برپا سازد .

  >>> من این 2 خط پایانی رو دوای هر درد زندگی میدونم<<<   یکی گفت آخه چطوری , گفتم راه خاصی نداره , باید وا داد باید دل رو به دریا داد   این وا دادن خودش حکایتی داره   آی حا ل میده وقتی تو دریاش شنا میکنی و غوطه میخوری تو اعماقش ,     غرقش میشی ولی خفه نمیشی   باتشکرازهمراهیتان